والعادیات

سوگند به نفسهای اسب مجاهدان

والعادیات

سوگند به نفسهای اسب مجاهدان

خروش آیت الله العظمی سبحانی بر روحانی زاده و روحانی !!!!

سبد طرفداران دولت اعتدال که می خواست محاسن همه را داشته باشد و معایب هیچکدام را، می خواهند به آیت الله سبحانی هم توهین کنند؟

مرجعی که نه سیاسی وار مرجعیت خودخوانده یافته، نه بر علم و دانش و خلوص او شکی وارد است نه مؤید دولت پیشین بوده است. 
این فقیه ـ اصولی ـ متکلم ـ مفسّر ـ فیلسوف ـ مورخ و نویسنده ی بزرگ جهان تشیع که هم در جوانی سابقه ی روزنامه نگاری اسلامی در مجله ی مکتب اسلام دارد و همراه با امام موسی صدر و آیت الله مکارم برای هدایت جوانان قلم می زده است و هم در ایام کهولت بخاطر دارم که نقل می شد  روزی 100 شبهه را در خصوص مسائل اعتقادی شیعه پاسخ می دهند، در یکی از دیدارهای خود به عمل وزیر ارشاد معتدل واکنش خروش آمیزی ابراز داشته اند:
«بنده بسیار گلایه‌مند هستم که فرزند یک روحانی فتوایی درباره تک‌خوانی بانوان می‌دهد؛ یعنی تمام مشکلات ما حل شده و تنها این مشکل باقی مانده است که دختری بیاید و تک خوانی بکند؟ چقدر برای ما زننده است؛ این فتوا به کشورهای همانند امارات و دیگر کشورهای عربی می‌رود و بر می‌گردند می‌گویند که این‌ها دروغ می‌گویند و ادعا می‌کنند که اسلامی هستند؛ ولی نمی‌‌دانند که این حرف یک نفر است حرف نظام نیست. 
 این گله را به گوش این آقا برسانید که آیا تو اهل فتوا هستی؛ ما مجلس، قانون، شورای نگهبان داریم که باید این‌ها صحبت کننده نه تو؛ جای گله است، ایشان از این کار استغفار کند، یعنی حرفش را پس بگیرد، معصوم نیست.»

فتنه عنایت آمریکایی نبود؟

تابلوهایی که شهرداری تهران تحت شعار "عنایت آمریکایی" نصب کرده و در فضای مجازی نیز توسط حزب الله منتشر می شود متأسفانه مرا یاد روزهای انتخابات 92 انداخت.

یادم هست آقای «ع» از تهران آمده بود به قزوین که برای دم و دستگاه قالیباف تبلیغ کند. 

یکی از دوستان قراری را تنظیم کرده بود تا به دیدار وی بروم هرچند نمی دانست رغبتی به قالیباف ندارم. در چهارراه نادری قزوین دیداری فراهم شد. بگذریم که تا قبل از فرارسیدن زمان مکالمه ی من، آقایی نشسته بود و استراتژی هایی ارائه می کرد برای پیروزی قالیباف که نزدیک بود تهوع بگیرم. آدم اینقدر هم پلید باید باشد که کار سیاسی بکند؟ جالب بود فهمیدم وی از کسانیست که در دولت احمدی نژاد به مقامی اداری رسیده است. چه لذتی هم می بُرد از حرف های پلیدانه ای که می زد.

اما آقای «ع» با آن هیکل گوشت آلو و گونه های آویزانش سخنی گفت که فاتحه ی آقای سردار دکتر قالیباف را در انتخابات 92 خواندم.

او در واکنش به راهکارهای فرد مذکور گفت: بله! وقتی آقای عسگراولادی در باره ی آقای کروبی و موسوی فرمودند اینها مفتون بوده اند نه فتنه گر بسیار خوشم آمد. مگر ما چندنفر آدم استخوان دار و باسابقه داریم در این انقلاب که به راحتی بخواهیم به اسم فتنه گر آنها را دور بیاندازیم؟ آقای کروبی کسی بوده که در زمان نهضت پول جمع می کرده و بخاطر امام به مبارزین کمک می داده و چه زحمتها که نکشیده است!!!!!!!!

بعد از این همه نشست و برخاست سیاسی خوب میدانیم که در روزهای انتخابات کسی از خودش موضعگیری استراتژیک نمی کند خاصه اگر جزو حلقه های نزدیک به محور باشد. 

البته که نه کروبی و نه موسوی، بلکه حتی پدر و فرزند هم حاضرند برای سیاست و قدرت همدیگر را قربانی کنند. ای کاش سیاستمداران ما که حیاتشان را مدیون نگاه های نظام اسلامی هستند یک جو اخلاص هم می داشتند.

چه شد؟ رییس جمهور شدید؟ همین شهرداری را هم که داشتید به محسن هاشمی می باختید؟ فرق شما و او چه بود؟ اگر شما در جبهه ها می جنگیدید محسن هاشمی که در تونلهای زیرزمینی پارچین برای هدف گرفتن بغداد پروژه ی موشک شهاب را مدیریت می کرد. به هیچ وجه هم توان اداری او کمتر از شما نبوده و نیست.

باز هم تقرب بیشتر به ارزشها، ولایت، نرم خویی، مدارا با جریان استکبار ستیز و دلسوزتر بودن احتمالی بحال محرومان توانست با یک رأی بیشتر، صندلی شهرداری پایتخت را برای سردار پراگماتیست حفط کند. وگرنه نتیجه ی اغوای شیطان در ماکیاولیسم خویش را به هنگام نعره ی مستانه ی «من سرهنگ نیستم» به رقیب چشاندند.

فقط خدا کند این تابلوهای عنایت آمریکایی از روی اخلاص باشند نه برای انتقام از رقیبی که سردار را ضربه فنی کرد. 

چه دوست داشته باشیم روحانی برنده شود چه از شکستش لذت ببریم، عقل و عدل می گویند باید فدائیان دین خدا باشیم و برای نگه داشتن بیرق ولایت اولاد علی باید ایران را سرپا نگه داریم. 

بقول آیت الله بهاء الدینی زرنگ کسی است که بندگی خدا بکند.

فقط خواستم یادآوری کنم  بد نیست امروز که تذکر دهنده ی عنایات آمریکایی در سطح شهر هستید، کمی هم به عنایات خودتان در قبال فتنه و فتنه گران آمریکایی بیاندیشید. 

آقایان سیاست مدار، عمر کمتر از این حرفهاست که فرصت جبران داشته باشیم! از یک نفسی که می کشیم سؤال می کنند. آیا برای خدا بوده یا برای شیطان اندیشه و عمل ورزیده ایم!!!

سخن از ملاصدرا در Context سخن روحانی

تیم رسانه ای مدافع روحانی که در فضای مجازی به دفاع از سخن او در اصفهان راجع به ملاصدرا می پردازند، می خواهند منتقدین طنزپرداز دولت باسوادان را به روشی تفسیری، محکوم کنند و سخن محبوبشان را صحیح قلمداد نمایند. 

بهتر است به عین سخن رییس محترم جمهور در سایت ریاست جمهوری نگاهی بیاندازیم: 

«درود می‌فرستیم بر روان بلند سردار شهید حسین خرازی، درود و سلام بر سرداران بزرگ ابراهیم همت، احمد کاظمی، کلاهدوز، اقارب پرست، میثمی، حبیب‌اللهی، خلیفه سلطانی و بر آن خلبان استان، شهید اردستانی و بر همه شهیدان بزرگی که در این استان بودند و فداکاری کردند و آنها که در راه انقلاب ما چون شهید آیت‌الله دکتر بهشتی، شهید اشرفی اصفهانی، شهید اژه‌ای و شهید محمد منتظری و شهید طباطبایی‌نژاد و همه شهیدان و همه بزرگان و همه علما و همه اندیشمندان، حکیمان، علامه مجلسی‌ها، شیخ‌بهایی‌ها، ملاصدراها، مراجع عظیم و بزرگ سید ابوالحسن اصفهانی، آیت‌الله العظمی گلپایگانی، آیت‌الله خوانساری آن همه عالم بزرگ، نائینی بزرگ محققین، حوزه، اندیشمندان، فرهیختگان، دانشگاهیان، اینجا اصفهان است، اینجا نصف جهان است. اگر اصفهان نصف جهان نیست نصف جان ایران است.

ما به استان اصفهان، به افتخارات اصفهان، به آثار، شهدا و بزرگان افتخار می‌کنیم و بعد از ۳۶ سال امروز آماده‌تر از هر روز، آماده‌ایم تا از راه و خط امام(ره) و مقام معظم رهبری و خط اسلام و تشیع دفاع کنیم.»

در روش موسوم به تحلیل گفتمان که ریشه در نظریات میشل فوکو دارد، یکی از مسائل مهم تحلیلگری مربوط به نگاه های هرمنوتیک یا تفسیرگرایانه است. در این میان یکی از مفاهیم کاربردی برای تفسیر، مسأله ی نگاه Contextual می باشد. بدین معنی که هر سازه ی زبانی هنگامی Articulate یا مفصل بندی می شود که در زمینه ی خاصی سازمان یافته باشد و در همان زمینه یا بافت قابل تفسیر است. 

تیم رسانه ای مدافع روحانی می گویند چون ملاصدرا در اصفهان ملاصدرا شده جزو مفاخری است که رییس جمهور فرموده اند در این استان فداکاری کرده اند. 

نکته اینجاست که با نگاه بافت محور یا Contextual باید حال و هوای سخن رییس جمهور را مشخص کرد و تفسیر درستی و غلطی سازه ی زبانی او را در این گفتمان ارائه نمود. 

وی در اینجا از کسانی نام برده که همگی بالجمله اصفهانی الاصل بوده اند و شیخ بهایی هم که اصالتاً ایرانی نبوده و از جبل عامل به دعوت صفویان به ایران می آید ، هویت ایرانی شده ی او بعد از هجرت یک هویت اصفهانی است. 

پس نام این یک نفر یعنی صدرای شیرازی هم باید در زمره ی بقیه مورد نگاه تفسیری واقع شود و اصفهانی محسوب گردد. 

اگر چنان باشد که مدافعین رییس جمهور می فرمایند و منظور کسانی بوده که در این استان فداکاری کرده اند و بالیده اند نه کسانی که اهالی این شهر و استان بوده اند باید حتما شخصیت عظیمی چون آیت الله العظمی بروجردی هم در کنار آیت الله سیدابوالحسن اصفهانی نام برده میشد زیرا وی در این استان بالیده و مجتهداً به نجف برای عالی شدن مهاجرت می کند. در حالیکه همه می دانند آیت الله بروجردی از مشاهیر لرستان است. 

وگرنه باید میرعماد حسنی قزوینی را به دلیل آنکه چهره ی بی بدلیل نستعلیق را در اصفهان به نام خود ثبت کرده، از مفاخر اصفهان دانست و اصولاً هنرمندان خوشنویسی نباید قزوین را پایتخت خطاطی ایران معرفی می کردند چون این چهره های قزوینی هنر خط همه یا در اصفهان بوده اند یا در تهران می زیسته اند. 

شاید روزی هم در سفر به نوفل لوشاتو، تدبیرگران امیدوار می خواهند حضرت امام (قدس سره) را جزو مفاخر فرانسه بخوانند زیرا امام در آن شهر به بین المللی شدن انقلاب اسلامی مبادرت ورزیدند.

آتش ـ داعش ـ جنبش سبز

واقعه ی زنده زنده سوزاندن خلبان اردنی برای من زیاد عجیب نیست. گویی آهی قدیمی است. چه اینکه با آتش کشیدنهای سال 88 آشنایی دیرینه دارم. آتش هایی که هنوز انتقامش را نگرفتیم و آتش افروزان را روز به روز جری تر می بینیم.

وحشی ترین قومی که می تواند یک گروگان را زنده زنده بسوزاند در چشمهای امروز دنیا، داعش است اما ما پیش از آنکه دنیا قوم زنده بریانگر را بشناسد، به چشم خود در عاشورای 88 همنفسان داعش سالهای بعد را دیدیم. 

هنوز کفن شهید سیدعلیرضا ستاری خشک نشده است. همان امدادگری که بر اثر جراحات میله ی آهن بر فرقش نهایتاً روز 16 بهمن 92 به فیض شهادت نائل آمد. در سالگرد او که مصادف شده با آتش زده شدن خلبان اردنی به دست داعش، مناسب است خاطره ی مجروح شدن وی درعاشورای 88 را که منتهی به شهادت او شد مرور کنیم:

سید علیرضا که مهندس عمران بود و 31 بیشتر نداشت، روز عاشورای 88 بعنوان امدادگر در صحنه حاضر بود و دلیل ضربه ای که به مغز او وارد شد این بود که ظهر عاشورا می بیند تعدادی از نیروهای سپاه حدوداً 5 نفر، در میانه ی فتنه گران محاصره شده اند. 

شهید سیدعلیرضا ستاری می گوید؛ دیدم که یکی از آن 5 نفر بر زمین افتاده و فتنه گران بنزین باک موتور را بر سرش خالی کردند و او را به آتش کشیدند.

وقتی برای کمک و نجاتش دویدم، چون کسی جرأت نزدیک شدن نداشت، بخاطر آنکه ریش به صورت داشتم زنی فریاد زد این اطلاعاتی است و همان لحظه میله ای بر سرم خورد که سرم از سه جا شکست.

کاش دنیا می توانست ببیند قبل از اینکه داعش چگونه خلبانی را میسوزاند، قومی چگونه هموطن خود را آتش می زنند. 

خلبان داعش یک بیگانه بود که با بمب بر سر داعش حمله کرده بود و پاسداران روز عاشورای 88 اسلحه ای برای کشتن کسی در دست نداشتند. اصلا ملاک مدیریت بچه های سپاه در اغتشاشات دست نبردن به اسلحه بود. 

بهتر است مدعیان حقوق بشر که مدافعانشان در میان برندگان نوبل صلح یافت می شوند یا داعش را تقبیح نکنند یا خود را همنوع وحشیان داعشی بخوانند و در مورد سوزاندن خلبان اردنی سکوت را ترجیح دهند. 

من فرقی بین موسوی و ابوبکرالبغدادی نمی بینم. 

اما کاش زنده باشم و ببینم آنکس که سال 88 اول گفت: «آتش و دود»، کی به دست انتقام الهی دچار می شود.  

شادی روح شهیدستاری صلوات!

عدالت پیش از امنیت

آیت الله حائری شیرازی امروز در برنامه ی پس از اذان ظهر در شبکه ی یک، سخنان قابل اعتنایی بیان فرمود که در زمره ی فلسفه ی سیاسی اسلام باید به آن نگریست. تا جایی که مقدور بود به یادداشت برداری پرداختم.

«با عدالت و نظم،امنیت اجرا می شود.»

کشورهای استعماری وقتی بر ملتی مسلط می شوند، حاکمی را برای مدیریت منصوب می نمایند. سخنی که اول مطرح میکنند این است: نظم و قانون را اطاعت کنید. حتی روی حصیرهای نماز هم می نویسند که Discipline باید پیروی شود.

در زمان شاه هم سخن همین بود که قانون یعنی اطاعت از کسانی که کارگزار رژیم هستند ولو اینکه دست نشانده به حساب می آمدند. 

امروزه به برکت علم، هالیوود، فیلمهای سینمایی، رمان ها و سفرهای هواپیمایی سریع که در حقیقت لالائی برای بشر هستند، توانسته اند به بشر آموزش بدهند و «حقوقی» را تعریف کنند و البته به واسطه ی ابزارهای ارتباطی همگانی دیگر نقطه ای مخفی در عالم برای کسی باقی نمانده است. 

مثلا وقتی مردم به نقاط دوردست دنیا به راحتی مسافرت می کنند و رفتار پلیس آنجا را مشاهده می کنند از رفتار پلیس خودشان ناراحت می شوند.

پس نظم دهندگان عالم، اول حقوقی را مشخص می کنند و نظمی را برقرار می نمایند و حق هر کس را احقاق می کنند، آنگاه هرکس از حقوق خود تعدی نمود مورد برخورد قانونی قرار می گیرد و این مسیری است که برای ایجاد یک امنیت طی نموده و می نمایند. 

بشر به ذاته قانون را می خواهد، نظم را می خواهد و از بی نظمی متنفر است. منتها می گوید اول حقوق من را بدهید بعد نظم را برقرار کنید. یعنی نظمی که بدون دادن حقوق دیگران باشد مورد اعتراض واقع می شود. 

اگر قبل از دادن حق یک انسان بر او نظم جاری کنیم،نتیجه این می شود که هم طالب حق و هم متعدی زیاده خواه از حد نظم، هر دو بر نظم جاری می شورند و عامل نظم برای ایجاد امنیت با هر دو یکجا و یک طور برخورد می کند. 

فلذا جرم سیاسی را تعریف می کنند و برای مجرمان سیاسی و مجرمان زیاده خواه دو جای متفاوت قرار داده اند هرچند در جرم سیاسی یک مجرم سیاسی زیاده خواه هم ممکن است داشته باشیم. 

کشوری که آزاد باشد و روی پای خود ایستاده است، برای خود مقررات تنظیم می کند و برای متخلف از مقررات مجازات معین می شود.

در این جامعه اگر قبل از دادن «حق» مردم به آنان بگوییم اعتراض شما تخطی از مقررات است و آنان را امر به سکوت کنیم، در حقیقت قبل از عدالت به سراغ انضباط رفته ایم. 

نتیجه ای این امر چه می شود؟ نظم، بدون این عدالت برای چه کسانی مطلوب است؟

این امر برای انسان متملق و زورگو و سوء استفاده گر مطلوبیت دارد. او که می بیند به خودش زور گفته می شود، زور را می پسندد و زیر همان سلطه از زور سلطه گر استفاده می کند و زورگویی می شود که بر زیر دست خود زور می گوید. 

انسان شناسی قرآن به این نکته در داستان فرعون اشاره می کند:

«فَاسْتَخَفَّ قَوْمَهُ فَأَطَاعُوهُ إِنَّهُمْ کَانُوا قَوْماً فَاسِقِینَ»

فرعون انضباط قانونی شدیدی در مصر ایجاد کرد و تخلف از دستورات را با شدیدترین برخوردها کیفر می داد. قرآن به این عمل فرعون می گوید؛ «استخفاف»

این عمل یعنی اینکه فرعون کار ندارد این حرف، حق است یا ناحق است. می گوید اگر اطاعت نکردی مجازات می شوی. 

مثل همان زن حامله ای که چونان تمام زنان بنی اسرائیل موظف بود بار کشی در کارهای ساختمانی بکند و به خدا شکوه کرد که خدایا باری در شکم بکشم و باری بر روی سر تحمل کنم. آه او چنان گرفت که پس از عبور موسی و بنی اسرائیل از نیل، وقتی همین زن مشغول شستن رخت در نیل بود دستش به ریشهای جنازه ای در آب خورد و هنگامی که کشید مشاهده کرد نعش فرعون است. 

این برای معتقدین به دین مایه ی نکوهش است که چپ ها ـ مثل زمان شوروی ـ بدون اعتقاد به خدا معتقد به عدالت شدند و امروز در پهنه ی دنیا عدالت خواهی شکل می گیرد ولی دین مداران بی عدالتی می کنند. 

وقتی کسی بر خلاف عقل عمل کرد در منطق قران فاسق خوانده می شود فلذا بنی اسرائیل به خاطر مخالفت با عقل تبدیل به بنده ی فرعون شد. 

اطاعت از خدا در منطق ما به خاطر «عدالت» خداست. این عقیده که از ارکان اعتقاد شیعه است مفهوم عدل الهی را می رساند یعنی اینکه خداوند ابتدا خود عدل را اجرا کرده و سپس به ما امر می کند عدالت پیشه سازیم. 

همانگونه که سرپیچی از امر فرستاده ی خدا فسق نامیده می شود، سرپیچی از عقل هنگامی که نبی خدا حضور ندارد فسق است. عقل و نبی هر دو در منطق قرآنی حجت خداوندخوانده می شوند. 

فلذا زورگویانی که می خواهند با زور برتر مسلط شوند، به دنبال تخطی از عدالت، فقط به نظمی خلاف عقل مبادرت می ورزند که نهایتاً امنیت را حاکم نخواهد کرد. 

برای اجرای عدالت باید در سه مرحله ی عادلانه پیش روی کرد:

عدالت در اعتقاد ـ عدالت در قانون گذاری ـ عدالت در اجرا

بر مبنای اعتقاد صحیح و عادلانه، قانون صحیح نوشته می شود و بر مبنای این قانون اجرای عادلانه مدیریت می گردد. 

انحراف از عدالت در هر مرحله ظلم است و اگر اعتقاد ناعادلانه باشد، قانون و به تبع آن اجرا ظالمانه خواهد بود که این مدیریت ظلم است به توان سه.