والعادیات

سوگند به نفسهای اسب مجاهدان

والعادیات

سوگند به نفسهای اسب مجاهدان

قلم

شریعتی:

«... قلم توتم من است ، او نمی گذارد که فراموش کنم ، که فراموش شوم ، که با شب خو کنم ، که از آفتاب نگویم ، که دیروزم را از یاد ببرم ، که فردا را بیاد نیارم ، که از " انتظار " چشم پوشم ، که تسلیم شوم ، نومید شوم ، به خوشبختی رو کنم ، به تسلیم خو کنم».

بهاران خجسته باد

لرزه بر اندامم می افتد.... گویی امروز می خواهد انقلاب رخ دهد... امروز ما وارثان تمام مبارزان تاریخیم.... امروز ما مانده ایم و انتخاب... انتخاب کنیم که صادقانه بجنگیم یا منافقانه عافیت پیشه سازیم.... اگر ما هم اهل مبارزه ایم پس مبارک باد بر ما این بهار پیروزی.... "به آنان که با قلم تباهی درد را به چشم جهانیان پدیدار می کنند، بهاران خجسته باد".... به فدائیان اسلام... به شهیدان قیام 30 تیر... به مصدق ... به دکتر سید حسین فاطمی... به سه دانشجوی سرسرای دانشکده ی فنی ... به قلبهای به سرنیزه دریده ی 16 آذر... به قربانیان ایستادگی مقابل حضور نیسکون در دانشگاه... به آیت الله طالقانی... به درسهای تفسیر مسجدهدایت... به انجمن اسلامی دانشجویان ایرانی در اروپا... به چمران و دوستانش در قلب دانشگاه های آمریکا... به استقلال نهضت آزادی از جبهه ی ملی به خاطر تأکید بر اسلام خواهی .... بر تحلیل دانشجویان جوان نهضت آزادی در دل زندان... به تصمیم حنیف نژاد به تشکیل سازمانی برای نبرد مسلحانه علیه رژیم ... بر عهدی که سیدعلی اندرزگو با مردان هیأتهای مؤتلفه بست... بر تشکیل شاخه ی نظامی هیأتهای مؤتلفه های اسلامی ... بر گلوله ای که بر قلب حسنعلی منصور نشست... بر ماشه ای که به انگشتان هنرمند محمد بخارایی قلب دست نشانده ی استعمار را شکافت... بر چهره های گوناگون اندرزگو در جنگ و گریز یک چریک مسلمان از دست سازمانی خونخوار.... بر لحظه ای که خسرو گلسرخی کنار درب خروجی بیدادگاه کفش خود را از پا پرتاب کرد تا صورت شاه را بر بر زمین بیافکند.... بر جمله ای که مهندس علی میهندوست در بیدادگاه تجدید نظر نظامی شاه گفت.... بر دفاعیه ای که بجای اظهار عجز و پشیمانی به امید رأفت و بخشش و رهایی از مرگ بر سر نظامیان بیدادسرا از حنجرش فریاد شد ... «اگر هم اکنون هم مسلسلی در دست داشتم همه ی شما مزدوران را به رگبار می بستم»... بر لحظه ای که برگه های دفاعیه اش را به آسمان سالن دادگاه نظامی پاشید و گفت: و سیعلم الذین ظلموا ایّ منقلب ینقلبون.... بر پیکر مهندس سید علی اصغر بدیع زادگان که با اجاق برقی در ساواک سوزانده شد تا خانه ی تیمی دوستانش را لو دهد اما لب وا نکرد.... بر شریعتی آنگاه که گفت....قلمم توتم من است.. امانت روح القدس من است... ودیعه ی مریم پاک من است.... صلیب مقدس من است... در وفای او اسیر قیصر نمی شوم... زرخرید یهود نمی شوم.... تسلیم فریسیان نمی شوم... بگذار بر قامت بلند و راستین و استوار قلمم به صلیبم بکشند.... به چهار میخم کوبند ... تا او که استوانه ی حیاتم بوده است صلیب مرگم شود....  هرکسی را ... هر قبیله ای را توتمی است... توتم من، توتم قبیله ی من قلم است.....بر فریادهای مطهری بر ماتریالیسم بیهوده انگار بی خرد....بر صدای همیشه جاوید و سخن هماره زنده اش ... بر جهان بینی توحیدی اش... بر عدل الهی اش.... بر مغزی که براه دفاع از اندیشه ی حق بر سنگ فرش نفاق و تعصب ریخته شد و معلمی را جاودانه ساخت ... و بر خمینی... بر پیام حسین اش... بر پیروزی خون بر شمشیر عاشورایش... بر هدایتهای خورشید غایب از نظرش... بر صلابت یقین آمیزش ... بر اعتماد به خداوندش... بر زنده بودن مبارزه اش... بر آرامش عرفانی اش... بر این طایفه باید بهاران را خجسته گفت.... به مردان تیز خشم که پیکار میکنند... به این کاروان که از آدم تا خاتم رزم ورزیده ... از نیل گذشته با موسی... بر کشتی سوار شده با نوح.... بر صلیب شده با عیسی ... بر آتش پرتاب شده با ابراهیم اما بت پرستی نکرده بلکه بت شکنی پیشه ساخته است... با اصحاب کهف زنده مانده تا پیروزی وعده ی توحید را ببیند... و با محمد در حرا مخاطب شده تا علم را بیآغازد...بخواند به نام آنکه از خون بسته، اشرف خلق را آفریده است... با علی سر در چاه کرده و با فاطمه پشت درب سوخته است... با ابوذر در ربذه سنگ بر شکم بسته ... با مالک در صفین شمشیر زده و بر قرآنهای دروغین گریسته است.... و با حسین در قتلگاه مناجات کرده و به رضای حق رضایت داده است.... از کدامین کاروانی؟ از آنان که به تحلیل نشستند تا در زندان تغییر ایدئولوژی بدهند و هم سازمانیان خویش را تصفیه کنند؟ از کسانی که گفتند کمونیسم راه حل نهایی ماست اما برای حفظ بدنه ی سمپات سازمانشان ابراز اسلام و عاشورا و حسین پیشه کردند؟ از کاروانی که نفاق را بر جهاد مقدم داشتند؟ از کاروانی که صدور انقلاب را مایه ی شکست انقلاب می دانستند؟ از کاروانی که بیست سال بعد از عروج روح خدا گفتند ما همان موقع که دادستان کل امام هم بودیم ولایت فقیه را قبول نداشتیم؟ از همانهایی هستی که به نام نامی خمینی راه خمینی را به کاریکاتوری مضحک از انقلاب او می خواستند زیر شن زارهای کویر کینه ی خویش مدفون کنند؟ آنان که گفتند الله اکبر از فراز بام ها فریاد سقوط نظام است اما خود فرو افتادند؟ از آنانی که در وصفشان سروده شد: «دیدی ای کوته نظر از چاله افتادی افتادی به چاه... این سزای نابجا الله اکبر گفتن است....»........... ببین امروز اهل کدام طایفه ای.... انقلابی هایی که فرش ابریشم زیر پا و دست بنی صهیون بر سر دارند... یا انقلابی هایی که حرف را صریح می زنند و بجای آنکه دیپلمات وار هزارلایه سخن برانند یک دله و یک کلامند..... اگر چون بِلال خالص شده ای و فقط حق را می جویی با ما فریاد بزن: الله اکبر................

دردهای اهواز و جای خالی جنبش زیست محیطی ایران

کمی باید آرام تر راه برویم، درگیری های سیاسی ما را از ضرورت های زندگی اجتماعی خود دور کرده است

وضع اسف بار زیست بوم در اهواز ـ بلکه کل خوزستان ـ شاید بسیار مهم تر از منافع ملی «حیاتی» و «مهم» ما باشد که در تحلیلهای روزمره به قلم و نگاه فعالان سیاسی ساخته می شوند. چه منفعتی بالاتر می تواند باشد از اینکه عده ای در حیاتی ترین قطب اقتصادی این کشور با مرگ نبرد می کنند. مرگی که مرگ آفرینش را  نمی توانیم با بسیجیانی که به آرزوی فتح کربلا قدم به خوزستان گذاشتند از این خطه دور کنیم. تنها دسته ای از منافع ملی را از نجات زیست بوم می توان بالاتر شمرد که «منافع وجودی» ایران باشند

شاید به دلیل اصالت مسأله دولت اسلامی، نگاه راهبردی ملت ما از نوعی یکپارچگی برخوردار باشد که با ریشه های مفهوم «امامت» در اندیشه ی سیاسی شیعه، همه ی طبقات جامعه را درگیر مفاهیم استراتژیک می نماید. بر همین مبنا، آنچه که در ایران بیش از همه جنبش آفرین بوده است، احساس تهدید هویت دینی ماست که البته وجه اعلای آن در تهدید جایگاه امامت و رهبری امت نمود یافته است

اما اندیشه ی سیاسی و جنبشهای تعریف شده در ذیل خیمه ی آن، نباید به ایستایی محکوم باشند و آنچه زندگی را به اندیشه ی اصلی ارزانی می دارد زایش فرع های نوین در اندیشه ی اصلی است

در کشوری که می خواهیم درخشان ترین هژمونی منطقه ای باشد و ملتی به دنیا عرضه بدارد که رفاه را در عین مبارزه برای حق و عدل فراهم آورده اند، جای یک جنبش حیاتی به نام «جنبش زیست محیطی» جدّاً خالی است.

این زیست محیط گرایی یا Environmentalism  اگر ماهیت یک جنبش تمام نمای سیاسی را پیدا نکند هیچگاه بیش از امری فانتزی نخواهد بود و دولتها هم حداکثر برای مانور برابری حقوق زنان جایی خالی برای مدیریت نمادین یک زن بر صدر سازمانی بنام محیط زیست خالی نگاه می دارند

اگر میخواهیم زیست محیط گرایی هم همطراز منافع حیاتی و مهم کشور وارد فاز اهمیت شود و از ناله های عده ای انگشت شمار که غالباً درد نان و آب ندارند فراتر رود، باید به عنوان یک «جنبش اجتماعی سیاسی» به آن اعطای هویت نماییم.

این اعطای هویت میسر نخواهد شد مگر از طریق حرکتی «پایین به بالا» که خیمه ی سیطره مند آلیگارشی سیاست را متوجه خواستهای جدی اجتماع نماید. این هویت باید برخاسته از ماهیت جامعه شناسی سیاسی ایران باشد و هرچه به دالّ مرکزی گفتمان سیاسی ایران ـ یعنی دین ـ نزدیک ترشود میزان توفیق آن بیشتر خواهد بود. به عبارتی هرچه برای مردم ایران ماهیتی حیاتی تر در زندگی دنیوی و خاصیتی قدسی تر در حیات اخروی بیابد، احتمالاً بهتر می تواند به مساله ای راهبردی در ایران تبدیل شود

اکولوژی برگرفته از واژه های یونانی Oiko و Logos به معنای «بررسی خانه» است که در عمل به مفهوم شناخت رابطه ی بین ارگانیسم های زنده و محیط زیست آنهاست. از این رو توجه را به شبکه روابطی جلب می کند که همه شکل های زندگی یا حیات را حفظ می کند و ارتباط اجزای طبیعت را با هم روشن می سازد

یک بار در استانداری قزوین جلسه ای با نمایندگان ادارات کل بود و اداره ی جلسه را کارشناسی پرسابقه و الحق دلسوز به دست داشت. بحثی ساده راجع به شهرداری ها شد. وی گفت یکی از معظلات شهرداری ها مساله ی «سگ کشی» است. انگار فقط سگها را باید کشت چون خطر دارند و البته نتیجه ی آن ازدیاد گربه ها و مزاحمت آنها برای سلامت مردم است. کار از این هم فراتر رفته و ما در برخی مناطق شاهد حضور شغال و حتی روباه هستیم. آیا می خواهیم همه را یکجا بکشتن بدهیم؟ یا خداوند به واسطه ی حضور سگها این تعادل را در طبیعت حفظ نموده است؟

زیست بوم شناسی را که اول بار ارنست هیکل در سال 1873 به کار برد، می توان اصلی توصیفی یا حتی ارزشی اخلاقی دانست

زیست بوم گرایی یک آموزه یا ایدئولوژی سیاسی است که بر پایه ی فرضیه های بوم شناختی به ویژه در باره ی پیوند اساسی بین نوع انسان و جهان طبیعت ساخته شده است. می شود شعار این آموزه سیاسی را در یک جمله بیان کرد: « انسان بخشی از طبیعت است، نه "ارباب" آن».

زیست محیط گرایی نگرانی های ناشی از آسیب های وارده به جهان طبیعت را در پی حرکت فزاینده ی رشد اقتصادی و امروز می توانیم بگوییم جنگ ها و تروریسم منعکس می کند زیرا نگران پایین آمدن کیفیت زندگی (Life Quality) و سرانجام بقای نوع انسان است.

وقتی سوسیالیستها به جنبش اکوسوسیالیسم (Eco socialism) و محافظه کاران به اکوکانزروتیسم و فمنیستها به Eco-feminism روی آورده اند، اسلام گرایان چرا نتوانند بوم گرایی اسلامی را بنیان بنهند؟ در حالیکه اهل بیت پیامبر به مسئولیتهای شیعیان خود در قبال حتی بقاع و بهائم ـ یعنی مناطق و چارپایان ـ اشاره نموده اند که این دو را می توان تعریفی متناسب با زمانه در خصوص مفهوم زیست بوم به حساب آورد.

نمی شود مکتب اسلام ـ یعنی ولایت اهل بیت ـ را نزدیک به مکتبی دانست که در برابر زیست بوم گرایی است. موضع انسان محورانه در غرب که به Anthropocentrism مشهور است، بر این باور استوار شده که نیازها و منافع انسان از اهمیت اخلاقی و فلسفی بسیار زیادی برخوردار است و در نتیجه ی این تفکرجهان طبیعت را صرفاً منبعی بی زحمت برای تأمین نیازهای انسان می دانند

زیست بوم گرایان «سطحی» یا سبزهای روشن (Light Greens) همانند گروه های فشار زیست محیطی، معتقدند سود شخصی و عقل سلیم انسان را بر می انگیزد به این که سیاست ها و سبک زندگی ای را برگزیند که از لحاظ زیست بوم شناسی معقول باشد.

در نقطه ی دیگر، زیست بوم گرایان «عمیق» یا سبزهای تیره (Dark Greens) بر این امر پافشاری می کنند که هچ چیز بیشتر از تدوین مجدد و بنیادین اولویت های سیاسی و تمایل به حفظ محیط زیست بوم در برابر مصالح هر یک از گونه های موجود نمی تواند بقای زمین را تضمین نماید

اگر طبق تئوری سیاسی «ام القراء» معتقدیم که ایران به عنوان مرکز قدرت شیعیان اهل بیت پیامبر باید پا بر جا بماند، دین ما حکم می کند و و عقل ما امر می نماید که برای حفظ حیات مردم خود جنبشی زیست محیطی در کشور شکل بدهیم.

امروز اهواز و فردا شهرها و زیست بوم های خانه ی ما!!!!!!

کسانی که یک روز به ترک تحریم افتخار می کردند

کسانی که یک روز تبلیغاتشان گوش فلک را کر می کرد و به «تَرَک برداشتن ساختمان تحریم ها» می بالیدند،

امروز که فهمیده اند دشمن و دوست در دنیا وجود دارد و بدبینی و خوش بینی در سیاست بین الملل مفهوم دارد، می گویند برای برداشتن مرحله به مرحله ی تحریم ها مذاکره نمی کنیم!!!

بعد از بر باد دادن اقتداری که باعث شده دشمن باد به گلو انداخته بگوید ایرانی ها با دست بسته پای میز مذاکره نشسته اند، حرف روز اول را امروز می زنند؟

دولت یک کشور را که به دست یک منبری اداره کنی، جز خطابه خواندن منتظر چیز دیگری نباید باشی!!!

آیا اعتماد رهبری به تیم مذاکره کننده وجهی خواهد داشت؟

خبری که رویترز مخابره کرده است قطعاً از جانب دولت اعتدال و شخص ظریف و بلکه مجموعه ی نظام تکذیب خواهد شد. خبری که نشان می دهد محمدجواد ظریف، اخیراً در فرآیند مذاکرات گوشزد کرده است که شکست در فرآیند گفتگو به تهدید دولت روحانی منتهی خواهد شد. 

اگر این خبر را اسرائیلی ها نیز نقل می کردند می شد از شواهد مربوط به بافت واقعه ی مذاکرات هسته ای به صحت آن یقین کرد. چه اینکه در فیلم مشهور «من روحانی هستم» قطعه ای امنیتی پخش می شود که در آن ظریف هنگام گفتگوی حاشیه ای با محمدالبرادعی می گوید اگر این مذاکرات به نتیجه نرسد رقبای ما در انتخابات و بزنگاه های سیاسی ما را شکست خواهند داد. جالب است که البرادعی مرتب تکرار می کند که «می دانم می دانم».

قاعدتاً نیازی به ذکر در خطر بودن دولت اعتدال نزد مذاکره کنندگان غربی از زبان ظریف نبوده و نیست. آنها که هیأتی و بازاری وارد مذاکره نشده اند. تیمهای متعدد در اتاق فکرهای آمریکایی و اسرائیلی مرتب در این خصوص اندیشه ورزی کرده و تحلیلگران ایرانی همانند آنچه گروه بحران منتشر کرد به یاری نهادهای صلح جهانی و عدم اشاعه هسته ای و کنترل تسلیحات آمده اند. جریان اطلاعات لااقل در سطح نخبگان، غیر قابل قیاس با محدودیت های خبری و تحلیلی در ایران است. چه در سطح ملی و چه در سطح نخبگان علمی و دانشگاهی و حتی محدودیت در گزارش دهی سر تیم مذاکره کننده به نخبگان سیاسی که در مجلس شورای اسلامی حضور دارند. حتی این سانسور هسته ای را می توان در خطوط غیر اصلی نیز مشاهده کرد مثلاً هنوز با گذشت یکی دو ماه، دانشگاه علامه طباطبایی اقدام به انتشار سخنان اساتید دانشگاه در کنفرانس دیپلماسی هسته ای ننموده است. 

پس وقتی «جریان آزاد اطلاعات» به عنوان یکی از ادعاهای «سبد حامیان روحانی» در خصوص مسائل ملی لگد مال می شود، قاعدتاً طبق تئوری های رایج سیاست هم می شود به منابع خبری چون رویترز پناه برد و هم می شود و چاره ای هم نیست جز اینکه به قرائن و تطبیقات، رأی به صحت و سقم یک خبر داد.

اما اگر چنین باشد که ظریف خواسته است برای خود و دولت پدرسالارش از این مذاکرات کلاهی بدوزد، قاعدتاً نمی شود به تداوم سخن رهبرانقلاب در خصوص اعتماد به تیم مذاکره کننده هسته ای هنوز اعتقاد داشت. این اعتمادها نه به اشخاص که به عملکردهاست. وقتی گروهی منافع حزبی و عملیات قدرت را مبنای حرکتهای ملی می سازد، اعتماد رهبری کشور که عنصری فوق ملی است را نباید به همراه داشته باشد. 

ممکن است عده ای این فکر را تعیین تکلیف برای رهبری بدانند و یا مانند آتش بیاران معرکه ی 88 انگشت افراط گری به سمت این سخن نشانه بروند. اما تفکر مستقل و تحلیل به موقع، اموری هستند که رهبرانقلاب در بیان صریح خود از مردم خصوصاً جوانان متوقع بوده اند. از سویی تبیین نموده اند که رهبری وظایفی دارد که به کمک خدا انجام می دهد و شما باید وظایف خود را انجام دهید و از سویی پا از این هم فراتر گذاشته و گفته اند: حتی اگر کسی به طور صریح نظری مخالف نظر رهبری داشته باشد، ضد ولایت فقیه نیست. 

چه برسد به این که در آوردگاه های تاریخی ثابت کرده باشد معیار حق و باطل در غبار فتنه ها، همراهی و اطاعت از رهبری است.