والعادیات

سوگند به نفسهای اسب مجاهدان

والعادیات

سوگند به نفسهای اسب مجاهدان

ساده زیستی و جمال

از میان انواع و اقسام حمله ها و به قول بچه ها؛ گیر دادن ها به احمدی نژاد، این یکی الحق نوبری بود برای چشمهای خسته ی من! چرا احمدی نژاد دیگر آن کاپشن را نمی پوشد!!!!

نویسندگان سردرگم این متون و ترشحات، البته منظورشان این بوده که احمدی نژاد دیگر ساده زیست نیست و این هم نشانش: نپوشیدن کاپشن!!

حالا اول باید از خودم بپرسم به تو چه؟ مگر به تو تهمت زده اند؟ مگر تو پست داری؟ مگر تو پولدار شده ای؟ مگر تو چه کاره ی احمدی نژادی؟

اصلا جوابی برای هیچ کدام اینها ندارم! اما فقط وقتی می بینم به این مرد این حرفا و از این جنس سخنها گفته می شود با تمام پوست احساس می کنم که من هدف هستم و من هستم که مورد بارش تیرها قرار گرفته ام!!

یادم می آید کفشی خریده بودم که 80هزار تومن قیمت داشت و بیش از یکسال جایگاه های رسمی را با آن به نمایش و آبروداری می پرداختم! یکی از دوستان آن زمان که به فاصله ی اندکی بدل به یکی از ناب ترین دشمنان شد و از آنچه که می توانست کوتاهی نکرد در چرخاندن دشنه در ستون فقراتم، فرمود: این بود ساده زیستی و طرفداری از محرومان شما؟ (محرومان یعنی من و امثال من)!!!

من داستان لباس پوشیدن ها و قصه ی حملات بی پایان به بچه های حزب اللهی را بخاطر تیپ و ظاهر و بو و شمایلشان توضیح دادم و گفتم که از زمانی که شروع به تدریس کردم، سعی می کردم بهترین لباسها را بپوشم و معطر ترین و خوش پوش در حد مقبول باشم!

می شود به خودت برسی آنهم قربة الی الله؟ واضح است که جواب بلی است!

امام صادق فرمود اینکه 10پیراهن هم داشته باشی اسراف و اشرافیت نیست! عیب این است که لباس میهمانی را در کار یا کار را در میهمانی بپوشی!

می شود احمدی نژادی بود اما لباس خوب پوشید و می شود حامی دل شکسته پابرهنگان بود و لباسهای زیبا به تن کرد!

هنر مردی از متن پابرهنگان در این بود که حقوق استادی خود را گرفت اما کار رییس جمهوری کرد! رییس بود اما با ما بی پناهان نشست! با رأی ما آمد اما جلوتر از ما خط اشرافیت ظالم را شسکت!

عیب این نیست که کاپشن نپوشی و کت زیبا به تن کنی! عیب این است که عمامه رسول الله به سر بگذاری ولی هرچه دزد و فحاش و زورگو و منافق است به آلاف و الوف برسانی! 

عیب در این است که بدانی از احمدی نژاد بهتر نیست اما بزور بخواهی تمام امید محرومان را به یأس بدل سازی و قند در دلهای سیر اشراف از خدا بیخبر آب نمایی!

والله برای مرگ در راه پرغبار مستضعفان آماده ی آماده ایم!


رهبری حکیم، فرمانده بصیر

کاش فرماندهان ما هم بدانند رمز فرمانروایی سید را بر قلوب تمامی آزادگان!!! کاش!!! 

باید رحیم پور ازغدی هم انحرافی باشد!

    دیروز عصر پس از آرام گرفتن دلهای عزادار روز شهادت سیده ی نساء عالمیان، برنامه سخنرانی استاد رحیم پور ازغدی که در جمع شیعیان غیرایرانی در مشهدمقدس ایراد شده بود توجهم را به خود جلب کرد.

مردی که آینه ی تمام نمای مخالفت با پلورالیسم و عقاید سروشی گونه بوده و هست و به نوعی قهرمان مبارزه با اندیشه های انحرافی است، در سخنرانی خود پیرامون شخصیت صدیقه کبری سلام الله علیها، به ابعادی از شخصیت جهانی آن یگانه تاریخ پرداخت که قطعا طبق اندیشه های افرادی همچون نبویان متهم به پلورالیسم و شاید هم نگاه بشری به جای اسلامی شود. همان چیزی که احمدی نژاد و دوستانش به خاطر آن متهم به اومانیسم و پلورالیسم شدند. 

استاد رحیم پور ازغدی در تشریح وجه غالب پدیده عالمگیر زهرای اطهر بیان می داشت که نباید به دنیا و خود شیعیان و یا اهل سنت و همه جهانیان اینگونه بنمایانیم که اهل بیت و حضرت زهرا (س) تنها مسأله ای برای یک فرقه ی خاص به نام شیعه بوده اند و این اندیشه به عنوان مساله ای فرقه ای و سیاسی مورد اهتمام عده ای معدود به اسم شیعیان می باشد.

ما باید به نحوی مساله ی فاطمه را مطرح کنیم که همه عالم بدانند سخنان ظلم ستیز شهیده ی ولایت برای آزادی بشریت و دعوای شیعیان از روز سیلی خوردن دخت پیامبر تا امروز دعوای آزادی و استبداد و دعوای حق و عدل در مقابل ظلم و دعوا برای حقوق بشر بوده است.

سپس استاد رحیم پور ازغدی به بیان روایت مشهوری پرداختکه هنگام پیشنهاد بازپس دادن فدک توسط یکی از خلفا به یکی از ائمه هدی (صلوات الله علیهم) ارائه شد. 

خلیفه وقت میگوید که ما حاضر به اعاده فدک غصب شده هستیم. اگر حدود فدک معلوم شود ما این ودیعه غصب شده را بازفرا خواهیم داد.

امام علیه السلام فرمود که حدود فدک از شرق تا غرب عالم است. یعنی دعوای ما بر سر فدک و باغ نبود، ما بر سر نحوه امارت اسلامی و مدیریت بر امت پیامبر با شما نبرد داریم.

این سخنان از استاد رحیم پور است، وگرنه اگر احمدی نژاد با همه بزرگی اش و چون منی با همه کوچکی ام این سخنان را برای بیان جهانی کلمات زهرای صدیقه (روحی فداها) بیان کنیم، بی شک متهم به اومانیسم و پلورالیسم و خروج از دین و تقدم بشر بر خدا خواهیم شد.

اما تحلیل سیاسی من به مغز ناقابلم می گوید، این عده تهمت زنندگان به دنبال حرف و سخن هستند تا بیابند و وصله های خویش برای چسباندن را تکمیل کنند نه اینکه اندیشه ای را بیابند و آنرا نماد یک خط فکری محسوب کنند.

امان از بی تقوایی!

مادر! فاطمیه ات شستشویم داد!

    روزهایی میشن که بغض روی بغض جمع میشه! شده تا حالا توسلاتت آماس کنن؟ جمع بشن و هی روی هم توسل کنی!
 میدونی میشنون! میدونی دلت اونقده شیکسته که یه دستی سرت میکشن!
 اما انگار میدونی هنوز یه چیزایی باید وابشن! یه چیزایی باید بیان تا تورو ببرن سر ترکیدن تموم بغضات! نمیدونم کسی هس بفهمه که چی میگم؟ 
پرسید که عاشقی چه باشد! گفتم که چو ما شوی بدانی!
واسه بعضیا و بعضی وقتا یه فکرای هست که میگه هروقت مشکل داری یا دلت بگیره باید بری سراغ خاندان کرم! انگار دل گرفتن نشانه شروع توسله! 

دل گرفتن فقط یه کمکه! یه راه حله! نشونت میده باید بری و از دست خودت خارج میشه! یهو میزنی زیر فریاد و اشکها هستن که میان! چقدر زیبان! 
اما توسل یه گره گشایی نیس واسه کسایی که خوردن به مشکل! توسل یه تکلیفه! عین زیارت! عین اعتقاد! عین سلام هرروزه! بعد هر نماز! اصلا باید توسل کنی! باید دلتو ببری درب خونشون و بگی من اومدم!
هرجمعه که بخوای نخوای باید اسمشو ببری و اشکت جاری شه! باور نداری؟ باهاش دلدادگی کن و دل بگیر! اونوقت با خودت بگو دیگه نمیام باهات حرف بزنم! راهتو کچ کن! قهر کن! وقتی نخوای هم میاد درب دلتو میزنه! میگه بیا بگو اسممو! 
اما انگار بعضی دلا یه چیزیشون میشه! میزارن میمونه! یه وقت آشوب میندازن! یه وقت آروم! یه وقت بیمحل! یه وقت پراز سرصدا و دلخونی!
اما نمیدونی کجا داری میری! خودت خبر نداری! اونقده که دله میگه اینم خب فاطمیه! درحد یه روز تعطیل! قدیما چه حالی داشتیم! اما نمیدونی اون روزو گذاشتن که دیگه فک نکنی خودت واسش برنامه ریختی! اصلا باید بفهمی دست اوناس! همه چیش!
از یمن دعای اوست گشتم! همصحبت عاشقانه ی یار!
چه خبر بود امروز! بغضی دیگ نمود واسم! خالی خالی شدم! عین عاشورا!
فک میکردم فاطمیه امسال دیگه سنگ شدم! میگفتم شاید مث محرم نیس واسه خاطر اونه! محرم شوره! فاطمیه غمه! غربته! فریاد بی صداس!  

چه عاشورایی بود! همه عین همون که آیة الله وحید گفته بود یه پارچه یا زهرا بودن!
نه به کسی وابستم نه مجیزگوی کسی ام! 
اما بودی و دیدی که امروز یا زهرا شده بود همه جا!
کاری ام نکرد کسی! همه خودشون بودن! قطعا صاحب عزا خواسته که این اتفاق بیفته!
همه حتی اشکارو میدیدم روی چهره موبلندا و دخترای روسری عقب! همه مادر میخواستن!
مادر؟ 
مارم میخری؟ من ارزش ندارم! چند میخری مارو؟
آخه من که بی شما ارزش ندارم! 
چی شد امسال فاطمیه! 
نمیدونم چرا یاد شهید شاطری افتادم! به قول بچه های حزب الله لبنان؛ حسام!
اگه بهمون تهمت نزنن میگم به ذهنم رسید و قلبم گفت شاید شاطری با توسل و عنایت مادر بوده که به این فیض رسیده!
شیعه رو سرافراز کنی و تله های خاک جنگ رو بهتر از روز اول بسازی! کم نباید باشه نزد مادر امام زمان! شیعه که بی صاحب نیست! 
دلم شهادت خواست! حتما باهمه بی عرضگیم میخوام از مادر! ینی میشه مادر ماهام بشی! هستی میدونم! آخه ما جز شما که کسی رو نداریم! مام کس و کار شماییم دیگه! باشه! اما خب بالاخره خداهم مارو داده به شما! خب مادر باید دست بچه رو بگیره آدمش کنه!
نمیدونم! امروز چرا اینطوری ام! همه جلو چشمم هستن! از دکتر! از بچه های کلاس! از دوستای اداره! از همه محرومای عالم! همه فاطمیا! از عاشورا واسم دیدنی تربود حالم!
یاد اونایی که مدام دنبال ضربه به من ام هستن افتادم!
خطبه مادرو که خوندم! همه امروز به یاد این خطبه بودن! یاد دشمنای بی مغز افتادم! دشمنایی که میخوام اسمشونو لال بذارم!
آخه میگن و گفته بودن فلانی فقط حرف میزنه و اهل بیانه! 
میدونین؟ بیان یعنی همون چیزی که در سوره الرحمن میگه علّمه البیان!!!
امرسون میگه: تکلم یعنی قدرت! یعنی توانایی قانع کردن! 
کیه که ندونه کلام برّان و زبان تیز برای بیان قول سدید راه وصول به ایمان نیست؟
قول سدید بگویید تا خداوند اعمال شمارا اصلاح کند!
کی قولش سدیدتر از مادر بوده؟ امیرالمومنین امیربیانه اما بیشتر از فصاحت مادر نگفته!
بذار بگن! بقول عقیلة العرب: فوالله لا تموحن ذکرنا و لاتمیت وحینا و لا تبلغ امدنا!
بخدا که نمیتوانی ذکر مارا محو کنی و وحی مارا بمیرانی و به جاه و جلال ما برسی!
با خدا دادگان ستیزه مکن! که خدا داده را خدا داده!
بهتر حرف میزنم! بهتر سخنرانی میکنم! چون مادری داریم که مناره سخنه! پرچم فریاد و قول سدیده! 
مادر زنده شدم امروز! 
آدم که اصل زنده بودنش از مادره! اما انگار همیشه بعد از تمام روزهای زندگی هم باز مادره که آدمو زنده میکنه!
مدیون فاطمیتم مادر!

سیاسی هستم چون حسینی ام!

 

می گویند "سیاسی نیستیم".
سیاسی نیستی یعنی
چیزی که ارزش داشت حسین برایش کشته شود پیش من دوزار ارزش ندارد.
حجت الاسلام پناهیان