والعادیات

سوگند به نفسهای اسب مجاهدان

والعادیات

سوگند به نفسهای اسب مجاهدان

تا وقتی پدر خوانده ها هستند!

 شاید آرائی که با مهندسی چند ساله ی سرحلقه های زر و زور و ریا به صندوقها ریخته شد مدتی قلمها را به مرخصی اجباری فرستاد. اما گویی تا زمانی که این احساس در بدنه ارباب حلقه ها وجود دارد که فهم ملت پایین تر از سطح صاحبان ثروت و قدرت است، خون قلم بر پهنای جامعه می جوشد و تپش اندیشه بر فضای آگاهی جاری خواهد بود. 

یاد همواره ی آیات نورافزای سوره ی بقره ام، آنجا که داستان پرمعنای بنی اسرائیل را بعد از موسی بیان می کند و مردم خسته از ظلم جالوت را به سختی جهاد راغب می سازد. هنگامی که پیامبر آنان از انتخاب طالوت به فرماندهی ملت خبر میدهد، طبع متکبر خودبرتر بینان لب به شکایت می گشاید که این امارت و سروری حق ما بود چون طالوت در مال و ثروت بهره ای درخور ندارد. 

حرکات واکنشی مردم در برابر اتفاقات اخیر سیاست خارجی دولت، شکوائیه ای است علیه همان خوی برتر بینی عده ای که میخواهند با پدرسالاری خودخوانده ی خویش بر فراز این مملکت سواری بگیرند. 

الهام گرفتن مردم از جمعه های کشورهای عربی و نام گذاری جمعه ی شفافیت و صداقت، نطفه ای است برای تولد مجدد نسیم آگاهی و اعتراض در برابر رخوتی که دولت امید بر جامعه تحمیل نموده است. 

از قضای این روزگار، دولتی که برای امید برپا کردن در دل مردم خود را پیروز میدان میدانست، تا کنون رایحه ای از امید و نشاط در قلب هیچ گروه و طایفه ای نکاشته است. چه اینکه این دولت نه آرائش از آنِ خودش بود نه شعارش از برای خودش و نه برنامه هایش مستقل و نه مدیریتش واحد و پراقتدار نمایانده است. 

شاید آغاز روحیه ی انتقاد به چهره ی دولت و حمله به دست پشت پرده ی قدرت، فصل جدیدی از مبارزات مظلومانه و بی پایان مردم خسته از بی عدالتی ایران باشد. تازمانی که پدر خوانده ها و پدر خواندگی بر سر این مردم شلاق قدرت را به دست دارد، همواره التهاب انتقاد جان تکیده ی اجتماع را داغ و تبدار می کند. 

یاد امام و آرمانهای او که پس از وقایع سال 88 دوباره در قلب خواستهای جوانان تازه رسیده جوانه زد، انگار باز محور سخن ها و باز آفتاب شبها خواهد بود. اگر امام برای راهگشایی انقلاب جهانی اسلام فرمود که تا شرک و کفر هست مبارزه هست و تا مبارزه هست ما هستیم، باید امروز فرزندان معنوی خمینی فریاد برآورند که برای دگرگونی عدالت خواهانه ی این ملت، تا تکبر و استکبار هست مبارزه هست و  ما هستیم تا همگی بفهمند هیچ صاحب منصبی حق گردن کشی و خودبرتر بینی در برابر ملت ندارد و هیچ کلامی نه از مردم باید مخفی باشد و نه هیچ تصمیمی بی اراده ی این اجتماع در پستوی دربسته ی پدر خوانده ها گرفته نشود. http://sianat.org

سایه ی پدرخوانده ها بر قزوین

 هنوز مشخص نیست قزوین چگونه و با چه شیوه ای میخواهد اندکی روی کارآمدی و تدبیر را ببیند. به فضای حقیقی اعتمادی نیست چه برسد به فضای پا در هوای مجازی که میخواهد دانش سیاسی مارا با ملغمه ای از اطلاعات بالا ببرد. اما گویی گمانه زنی ها در خصوص اتفاقات جاری در جویبار همیشه در حرکت سیاست، بیش از هرجا در همین فضا جستجو می گردد. 

وضعیت سکان داری مدیریت قزوین نیز از همین قاعده برخوردار است. شهری که به نظر من در مفلوک ترین وضعیت معیشتی و بهره مندی از امکانات و اولویت هاست. شهری که همیشه پایلوت همه چیز است و بر سر سفره اش همه ی خوب و بدهای امتحان ناشده، طعم مردم را تلخ و شرین ساخته و تنها جیب آنان را خالی می کند. 

با این همه فارغ از اینکه این کشور به دست چه گروهی یا چه تفکری اداره می شود، قزوین باید از این وضعیت و از این التهاب رخوت زا بیرون آید. شاید در کشور ما نتوانیم استاندار و فرماندار و شهردار و همه این دار ها را به عنوان رؤوس سیاسی و راهبران مناطق گوناگون کشور معرفی کنیم، اما ضریب نفوذ آنان به عنوان تدبیرگران رشته ی امور اجتماع بسیار اهمیت دار است. 

تاکنون در طول این سالها نتوانسته ایم بهره ای از قدرت مدیریت استانداران و فرمانداران و شهرداران این خطه یعنی قزوین ببریم به نحوی که قدرت مدیریت به تحول و بهبود منتهی شود و در انتهای جاده ی تدبیر، جامعه ای بهتر و مردمی شادتر و سالم تر بنشانیم تا به صرافت طبع بتوان تغییر در شاخص های زندگی سالم را در میان آنان مشاهده کرد. هرکس با این سخن بنده مخالف است آمار و اطلاعات و پیمایش های میدانی خویش را علم کند تا ما هم بفهمیم که زندگیمان بهتر شده و خودمان خبر نداشته ایم. آنان که منکرند بگو روبرو کنند. 

اما و صد اما که در دولت جدید یا هردولتی که میخواست تحول در کشور بیافریند و با گذشته فرق کند باید نه تفاوت در افراد که تفاوت در روشها و منشها را در دل این سرزمین بکارد. تغییر استاندار و مسئول که دردی دوا نمیکند اگر روش او نسبت به گذشتگان خود تغییر نکرده باشد. 

زمانی میتوانیم مردم را به سمت خویش بکشانیم و فاتح قلبهایشان باشیم که به آنان ثابت کنیم اجتماعی دیگرگون میسازیم و مملکت داری ما با تغییری محسوس به سمت بهبود میل کرده است. 

مسأله انتخاب استاندار قزوین اگرچه مساله ای تکراری در تمامی دولتها مثل قصه ی تمام استانهاست اما خطری که دولت نوپای یازدهم را تهدید می کند و به نظرم او را زمین گیر نیز خواهد نمود، انتخاب هایی نه بر اساس شاخص های شسته رفته و دقیق، که بر اساس رایزنی های سهم خواهان قدرت در هر منطقه است. 

اینکه مردم چه میخواهند و نهایتا همینان هستند که سرنوشت دولتها را رقم می زنند و تمامی تدبیرها را به قلم خویش رد و قبول می نمایند، نقطه ی عطفی برای تصمیم گیری های دولتها و مدیران آن دولتهاست. 

اشتباه فاحش هر دولت این است که به حرف پدر خوانده ها بیشتر از صاحبان اصلی ملک و مملکت گوش فرا میدهد. من چه گناهی کرده ام که باید تصمیم در خصوص استاندار و فرماندار شهرم را نماینده کذایی تهران بگیرد که قطعا اگر در قزوین کاندیدا می شد بر لبه تیغ آراء ملت به دو نیم میشد. مردم قزوین چه گناهی دارند که یک نفر بیش از سه دهه است بر تمامی ارکان زندگی آنان مستولی است و هر آبی که میخواهند بر دهان فرو برند باید سرچشمه اش را در چنگ همو ببینند. 

در اینکه مرتضی روزبه یا دکتر بهشتی سرشت هرکدام قادر به مدیریت این شهر هستند و تدبیرگری آنان قطعا بهتر از غالب سلسله جنبانان قبلی مدیریت این استان است شک نباید کرد. در سیاست و مدیریت نمیتوان به قاطعیت سخن گفت اما این را با قاطعیت بپذیریم که همین دو گزینه که نامشان بر زبان ها افتاده است، قاطعانه بهتر از مدبّران پیشین این استان عمل کرده و خواهند کرد. این امری واضح و سخنی صریح است. 

دعوا بر سر این است که دولتها در مرکز، تصمیمات خویش را بر محور نزاعهای گنده ها و گردن کلفتها تعیین می کنند. چرا سیاست گذاری های ما بر اساس شاخصهای موجود در متن جامعه نیست و مدیران لایق را جهت نجات ملت علیرغم مخالفت و اشکال تراشی پدرخوانده ها بر مسند تدبیر نمی نشانیم؟ وقتی مردم، یعنی همان عیال خداوند، پشتیبان ما باشند و نفسی راحت از سینه دردمند خویش بکشند چه کسی با تمامی ادعا و قدرت طلبی ای که داشته باشد قادر خواهد بود مشکل تراشی کند و بازی درآورد؟

شاید این خواب آشفته ی ما روزی با بانگ زیبای یک استاندار و عده ای فرماندار لایق از همین خطه به بیداری گراید و دردهایمان ولو ذره ای تسکین یابد و قدر روزهای با هم بودن را بدانیم. 

وقتی همه با هم هستیم دردها زیاد دردمان نمی آورند، بودن یا نبودن مدعیان سهم خواه فرقی به حال ما و دردهایمان ندارد. 

گو مدعی برو که مرا با تو کار نیست

احباب حاضرند به اعدا چه حاجت است