والعادیات

سوگند به نفسهای اسب مجاهدان

والعادیات

سوگند به نفسهای اسب مجاهدان

کار اطلاعاتی و هوش احمدی نژادی

      دوستان که متهم به چاپلوسی اند و اصولاً این امکان متصور نیست که فردی با جذب بیست و پنج میلیون رأی بتواند محبوب عده ای درد کشیده معترض باشد، اما حتی دشمنان به خون احمدی نژاد تشنه هم بر هوش او معترفند و از قضای روزگار بر همین نبوغ مهر سیاست ورزی می کوبند تا فریادهای محرومان از حنجر احمدی نژاد بیرون نیاید و اگر هم بیاید بانگی در هوا باشد تا هیچ کاخی را به جرم تباهی کوخی به لرزه درنیاورد.  

شاید نیم نگاهی به فراز و نشیبهای جنگ اطلاعاتی دشمنان این آب و خاک کافی باشد تا بیابیم که رأس تمام تصمیمات سیاسی، اقتصادی، فرهنگی، اجتماعی و حتی مذهبی از مغزهای اطلاعاتی و امنیتی منشعب شده و به تناسب آن، ما نیز به حکم واعدوا لهم مااستطعتم من قوة باید مقابل خصم، ساختاری محکم با توان مقابله امنیتی در تمامی ابعاد و مقاطع آن تدوین و مدیریت نماییم. 

رخنه های اطلاعاتی، خواب آلودگی های امنیتی و طراحی های ساده و دم دستی در سرویسهای امنیتی تنها یک سلسله سوء مدیریت های عادی محسوب نمی گردند. در دنیای امروز که جنگها از غالب بمب و موشک به صورت روزنامه، بورس دانشگاهی و جراید علمی و تئوری های دقیق فنی درآمده، حیات امروز و چهره زندگی فردای هر جامعه ای وابسته به ساختار سرویسهای اطلاعاتی و امنیتی آن جامعه است. 

نه قصد اغراق دارم و نه از کار امنیتی به صورت عملیاتی بهره برده ام، اما به عنوان یک اصل مسلّم سیاسی و قانون بدیهی در جنگهای روانی، می دانم که آینده هر کشوری وابسته به توانایی اطلاعاتی آن است و هرگاه بحرانی رخ می دهد و یا خطر فاجعه ای از کشوری دفع می شود، باید که ریشه های اطلاعاتی آن مورد مداقّه قرار گیرد. 

با تذکار اهمیت وسیع این حیطه، جای شک باقی نمی ماند که هوش و نبوغ خارق العاده باید ویژگی بارز و سرشار مدیریت اطلاعاتی باشد. هنگامی که نبض جهان از تب تحولات سیاسی در خاورمیانه به شدت می زند، افق اطلاعاتی روشن و مدیریت زیرک و هوشمند نیاز است تا عرصه را جهت توفیق همه جانبه به روی کشور بگشاید.   

 

  

هنگامی که دکتر مصدق در گرماگرم نزاع جهت مدیریت کشور طوفان زده ایران، مقام وازرت جنگ را از شاه مطالبه کرد، موقعیت این جایگاه به قدری حیاتی بود که ملت مسلمان علاقه مند به وی، برای یاری او جهت کسب مطلوب،قیام سی تیر را با تمام مختصاتش بر تارک تاریخ پدید آوردند.   

 

 

 

امروز نیز حضور دکتر احمدی نژاد که کاری بسیار عظیم تر از قیام ملی شدن صنعت نفت انجام داده و تمام عالم استکبار را در مقابل خود صف کشیده می بیند، برای توفیق مدیریت مدنظر خویش، نیازمند در مشت داشتن وزارت کلیدی اطلاعات با تمامی اوصاف مذکور آن است. 

 اگر رئیس جمهور نتواند این مجموعه را که در دوران هاشمی و خاتمی به اعتراف خود آن دو و حافظه تاریخی ما به یک مجموعه بگیر و ببند تبدیل شده بود، تحت مدیریت هوشمندانه و عالمانه خویش درآورد، باید رئیس جمهور و آراء عظیم حامیان او را فاقد انتفاع و صورتی بی جان پنداشت. از مردی سترگ مانند احمدی نژاد هم بی فایدگی و رخوت هزار هزار فرسنگ دور و ناپذیرفتنی است.

صبح بهار من

 انگار دلم یکهو بدجوری هوای مولامو کرد، انگار یهو خودمو تنهای تنها دیدم. خود به خود این شعر به طبعم رسید و از فرط دوری حضرت خورشید این رباعی رو سرودم. 

خدایا به ما عرضه بده تا مولامون رو برای ظهورش یاری کنیم.

 

قسم به صبح بهاران، بهار یعنی تو 

دل شکسته من را قرار یعنی تو 

 

ببین که اشک ز چشم شکوفه می ریزد 

امید دیده چشم انتظار یعنی تو 

  

زینت اهل بیت باشیم!

سینه چاکان اهل بیت رسول الله (صلوات الله علیهم اجمعین) و عاشقان خاندان کرامت و بزرگواری اگر عاشقند باید سر بر راهی بگذارند که معشوق می گوید و میخواهد. اگر عاشقی شرط قرب به معشوق است، نشان عاشقی نیز سرسپردن به امر محبوب و دلخواه حضرت عشق است. 

وقتی معشوق بر عاشقان خویش نامی می گذارد باید که اسم نشانی از مسمی باشد و راه نشانی از هدف را بیان کند. خاندان عشق، عشق خاندان را "تشیّع" حطاب نموده اند تا جهانیان بدانند که عشق این خاندان تنها با تبعیت از فرامین و خطوط حرکت واضح مکتب آنان است که معنا می یابد. "قل ان کنتم تحبون الله فاتبعونی یحببکم الله و یغفر لکم ذنوبکم" ای پیامبر بگو، اگر خدا را دوست می دارید، پس مرا تبعیت کنید تا خداوند شما را دوست بدارد و از گناهانتان در گذرد. 

از سوی دیگر اگر افتخار تسمیه به حضور در فئه اهل بیت را داریم و  آرزومندیم تا در دنیا و آخرت همنشین و هم گروه رایت درخشان آل الرسول باشیم، و اگر می خوانیم أن یجعلنی معکم فی الدنیا و الأخرة و أن یثبت لی عندکم قدم صدق فی الدنیا و الأخرة، باید چنان آگاهانه و دقیق قدم برداریم که هیچ کار ما، گفتمان ما، راه ما و هدف ما، کوچکترین تناقضی با سرافرازی مکتب سرخ اهل بیت نداشته باشد تا آن ائمه رحمت و کرامت به وجود ما فخر کنند و از حضور ما در حزب آنان که همانا حزب الله است بر دشمنان خود مباهات نمایند. 

واضح ترین دستور، کلام خود آن نمادهای بزرگواری و کرامت است که دامان خویش به هیچ پستی و دنائت نیالودند و با شعار دفاع از عزت و مردانگی خود، جان عزیز خویش را در پهنه کربلا نیز نثار فرمودند. مربی بزرگ شیعیان و امامی که نام شیعه به نام مکتب او مزین گشته، حضرت کشاف حقائق، امام جعفر صادق (علیه السلام) در بیانی مشهور می فرماید: "معاشر الشیعة کونوا لنا زینا و لاتکونوا علینا شینا قولوا للناس حسنا احفظوا السنتکم و کفوها عن الفضول و قبیح القول (امالی صدوق 327)" ای گروه شیعیان! (لبیک یا مولای لبیک) زینت ما اهل بیت باشید و مایه سرافکندگی ما نگردید. با مردم سخن نیکو بگویید و مراقب زبانهایتان باشید و آن را از زیاده گویی و کلام زشت نگه دارید و برحذر بدارید.  

 

 

هنگام یتیم بودن این معاشر شیعه که امامت امت و کفالت ایتام آل الله به دست با کفایت سربازان مکتب اهل بیت و نیابت عام از آنان یعنی فقهاء شیعه سپرده شده است، بازهم حتی در اوج تیرباران حوادث و شعله افروزی های فتنه سازان دهر دستور نایبان امام عصر نیز بر همین موضوع دائر مدار است. چه کسی است که از دستور ولایت امر و امامت امت در مقام حفاظت از ادب و تجنب از کلام لغو و سخن سوء و هتاکی به دشمن و دوست بی خبر باشد؟ 

اگر بی خبریم که وای بر بصیرتمان و اگر باخبریم که وای بر تشیعمان! 

گیریم که احمدی نژاد در مقام دشمنی تمامی آنچه شما مدعی هستید ایستاده، شما اگر شیعه اید نباید دهان بر هرچه کلامی که از درونتان می جوشد باز کنید. حال آنکه این نماد عزت و رشادت، آبروی برباد رفته متدینان و امید آب شده مسلمانان و مجاهدان را دوباره به چنگ آورد و در مقابل شدیدترین طوفان فتنه قرن در جهان اسلام، همچنان پرچم دیانت و مجاهدت را بر دوش می کشد. 

بیاییم زینت آل رسول باشیم نه مایه سرافکندگی پدران این امت!!    

 

حکایت رفاعة بن شداد و عاقبت اصولگرایان

وقتی شهید دیالمه با میرحسین موسوی در ابتدای تقسیم قدرت بین چپ و راست حکومت اسلامی به مناقشه برخاست، درس گرفتن از تاریخ در قاموس میرحسین روشهای آناکرونیستیک قلمداد شد که در عین تعبیر اشتباه او از موضوع آناکرونیسم شاهد بی اعتنایی عمل گرایان خودمحور نسبت به مدرسه بزرگ تاریخ و عبرتهای تاریخی بوده و هست. 

 

   

شاید اگر درسهای مکتب اهل بیت به همین قصه مختار محدود می ماند برای درس آموختن کفایت می کرد در حالیکه لحظه به لحظه و سطر به سطر کتاب قطور تاریخ آل الله سرشار از تعالیم انسان ساز و تأمل برانگیز است.  

حکایة رفاعة بن شداد از حکایات تأمل انگیز تاریخ ماست. او از یاران مولی امیرالمؤمنین علی (ع) و حاضران در جنگ صفین و در زمره مدافعان حریم ولایت بود تا آنجا که در قضیه به نیزه شدن قرآنها از سوی سپاه شام، نهیب های فراوان به فریب خوردگان سپاه کوفه می زد و در قضیه حکمیت، شیعیان را به رفع مشاجره و حرکت برای دفع فتنه دعوت می نمود.  

اشعار فراوانی از رفاعة بن شداد در هنگامه کارزار علیه فتنه گران شامی در دفاع از ولایت نقل شده که نشان از روحیه حماسی و دلاوری او دارد.  

 

 

هنگامی که دشمن غدار واقعه جانکاه کربلا را برای درهم پیچیدن طومار امامت و قطع رحم خاندان پیامبر پدید آورد و پس از آن امامت حضرت سجاد در محاق تقیه و مسیر تربیت شیعیان و نشر معارف الهیه فرو رفت، شیعیانی که خود را فدایی اهل بیت اما جامانده از واقعه عاشورای شصت و یک میدانستند، تحت تعالیم ولایت به جهادی با مدیریت عملیاتی خویش مبادرت ورزیدند که دو نمونه مشهور آن قیام توابین و مقاتلات مختار ابوعبیده ثقفی است. 

رفاعة بن شداد در هر دو قیام مذکور مقامی شامخ و موقعیتی راهبردی داشته است و نام تعیین کننده او پرچمی برای تجمع عده قابل اعتنایی از مجاهدان بوده است. 

هنگامی که تدبیر امور قیام برای حق و تمشیت امر جنگ و جهاد به دست شیعیان افتاد و در هنگامه ایجاد خفقان شدید بنی امیه علیه امام سجاد (ع) نخبگان جامعه شیعه به تدبیر امر مجبور بودند، شایستگی بیشتر و عقلانیت و مدیریت برتر عامل تعیین کننده فرماندهی و امارت این جمع شده بود. 

رفاعة با تمام سوابق و اخلاص و دلاوری که داشت نه در زمان قیام توابین به اندازه سلیمان صرد مقبولیت داشت نه در هنگامه انقلاب مختار سرداری به قد و اندازه وی می بود.  

شاید حضور او در خطوط دو و سه فرماندهی و مدیریت باعث پدید آمدن حس خود کم بینی و نیاز برای تشکیل دار و دسته مجزا با اندیشه ای مطابق تشخیص و طبع خود او به دور از وحدت با چهره شاخص مختار به عنوان سردار قیام خونخواهان بوده است.  

این جدایی خواهی که نشان واضحی برای اختلاف بین شیعیان بوده و سرنوشت اختلاف هم که همانا دریده شدن به دندان گرگهای معاند است، نهایتاً منجر به صف کشی رو در رو با دوستان سابق و ایستادن در مقابل فرماندهی واحد و شایسته ترین و مقبولترین رأس قیام گردید. 

مقاتله دوستان سابق و هم قسمان روزهای پیشین در عین فاجعه آمیز بودن به قدر نتیجه این صف کشی متقابل دردناک و سقوط آمیز نیست. نتیجه ای شوم و سیاه یعنی اتحاد با دشمنانی که روزی هدف قیام ما حذف آنان از صفحه قدرت بود.  

بیعت رفاعة با قاتلان سیدالشهداء (ع) شاید سوزناک ترین برگ تاریخ شیعه باشد که حتی از تنهایی حضرت اباعبدالله در صحنه کربلا نیز تأسف برانگیز تر می نماید.  

از آنجا که شهید دشت نینوا جان عزیز خویش را برای نجات بنی آدم از ظلمت جهل نثار فرمود، چنین جهالتی از نخبگان شیعه نشاندهنده بی بهره ماندن دسته ای از فدائیان حضرتش از فواید ایثار خون ثارالله است. 

حسین را جهالت امتی به قتلگاه خونین دشت علقمه کشاند که دست خویش را تا مرفق در دام و دانه دنیا گرفتار می دیدند و البته ماشین جنگ روانی بنی سفیان نیز در شکل دهی افکار عمومی علیه جریان احیاگر دین خدا سست عنصران جوگیر را در قعود به جای قیام تغذیه روانی مداوم می نمود. 

برای شیعیان خالص و درد کشیده پس از واقعه عاشورا پذیرفتنی نبود که دوباره در دامی چنین آشکار بیفتند و دست خویش در دستی بگذارند که در یوم العاشور خنجر بر حنجر پسر فاطمه گذاشته و تیر بر چله کمان نهاده و بر چشم بصیر علمدار علقمه تیر باریده بود. 

به قول دکتر احمدی نژاد در جلسه بیست و پنج اسفند، هنوز هم معتقدم دوجناح درین مملکت ساخته شد تا به هدف جنگ برای قدرت توان مملکت را بفرسایند. 

سخنان اصولگرایان و هم قسمان سابق که امروز تیغ تیز بر منتخب ترین دولت تاریخ کشور افراشته اند مبنی بر ائتلاف با اصلاح طلبان سابقی که هم اکنون از جریان متصل به غرب تبری می جویند، یادآور همان داستان رفاعة بن شداد و دست او در دستان قتلة الحسین است.  

 

 

کیست نداند که اصل جریان جناح چپ و سپس اصلاح طلب و به دنبال آن ستادهای کذایی میرحسین و جنبش رنگی آن اژدهای هفت سر، همه از یک جنسند و اصولاً حضور جناح اصلاح طلب در پهنه سیاست این کشور، نه به هدف مقابله با جناح مقابلش و مثلاً انتقاد به آیة الله جنتی و مشکینی و ناطق نوری و امثال آنان بود، بلکه امروز بر همه واضح است که بازی های خبیثانه جناح بوقلمون صفت چپ، تنها برای حذف ولایت و به قول حجاریان "زدن رأس هرم" بوده است. 

بیرون آمدن دشمنان کینه توزی که در لاکهای نفاق خویش آرمیده بودند به هنگام خروج ابراهیم بن مالک اشتر یادآور شکستن سکوت منحوس امثال هادی غفاری با انبارهای میلیاردی اسلحه و تدارکات فوق پیش بینی در جریان کودتای سبز است. 

یکی از حجة الاسلامهای سبز که امروز هنوز هم در نهاد نمایندگی یکی از دانشگاهها با وقاحت تمام به تدریس معارف مشغول است و به اقامه جماعت می پردازد، در سال هفتاد و نه می گفت آقایان تندرو می پندارند ما چپ هستیم در حالیکه اگر ما چپ هم باشیم چپ ولایی محسوب می شویم. بلافاصله این نکته در ذهن جوان من پدید آمد که چپ ولایی چه صیغه ایست؟ اصولا چپ آمده تا بگوید خامنه ای نباید باشد و شاه بیت حضورش عناد با شخص آن بزگوار (روحی فداه) است.   

نمادهای اصولگرایی مدعی حمایت از رهبری و همانان که برای دیگران کنتور ولایت پذیری می اندازند، امروز چگونه می خواهند دست خویش در دستان جناحی بگذارند که می رفت تا دستان خویش را بر گلوی امامت این امت بفشارد و عنادش با احمدی نژاد نه از آنرو بود که در جناح مخالف آنان است و قدرت را از حلقه بسته آنان خارج کرده، بلکه بدان سبب بود که اولین اصولگرای باعرضه و مقبولیست که توانسته مطابق اندیشه های مقام ولایت (دام ظله) جامعه را به به سمت خویش جذب نموده و طومار مدعیان مدیریت و اندیشه ورزی سیاسی را در هم بپیچد. 

بیخود نبود که مردم در سفراستانی،احمدی نژاد را مختار خوانده بودند. 

 

حمایت جهادی از وحید جلیلی

 

خوش ندارم از کلمه وارداتی "جنبش"  برای کارهایمان استفاده کنم. مثل آقا که نخواست نام امسال را چیزی غیر از مفهوم جهاد اقتصادی بگذارد و در این نامگذاری از عناوین پر طمطراق ادبیات صدساله علم اقتصاد بهره ببرد. 

 

                             

 

بهتر دیدم برای دعوت دوستان با غیرتم و تمامی آنها که هنوز در بند ماشین پرشیا و آپارتمان 200 متری بالای شهر نیافتاده اند از عنوان  "جهاد"  برای حمایت از تریبون مستضعفین و حنجر معترضین یعنی وحید جلیلی استفاده نمایم. 

(خبر رجا نیوز دراین باره: http://www.rajanews.com/detail.asp?id=84151  ) 

 برای ما که فرزندان ناب عصرامام خمینی هستیم زیبنده نیست و به قول بچه ها "بهمان نمی آید" که مثلاً کمپین فلان مقدار امضا راه بیاندازیم و یا "جنبش اعتراضی"  برای مقصود خودمان دست و پا کنیم و یکی از موومنتهای متصل به غرب شویم. شاید هم چون کیک ساندیسی هستیم و اخراجی های 3 را بر طلاق هنرمندانه!!! نادر از سیمین ترجیح می دهیم سوادمان پایین و بقول قدیمی ها بیاضمان زیاد است و اصولاً توان درک مفاهیم نو پدید مغرب زمین را نداریم. وای بر ما اگر زبان خارجی هم بلد نباشیم.

حالا که روضه معرکه غرب و شرق و جنگ مدل وارداتی و الگوی اسلامی – ایرانی را خواندیم، مناسب است که بگویم در این ظرف وسیع یعنی "حمایت جهادی"  که ظرفیت دارد تمامی آزادی خواهان آزاده و جمیع عدالتخواهان فرزانه و وارستگان از جیفه دنیا را در تمامی عالم گرد آورد، باید دارویی برای درد بی عدالتی آنهم از جنس چماق فرهنگی و گردن کلفتی رسانه ای بریزیم و به کام  جامعه درد کشیده و در عین حال بیزار از بی عدالتی و بی اعتنایی به امت سرازیر کنیم.

 

می گویند ما آنقدر توانایی داشته ایم و شقی بوده ایم که 25 میلیون رأی تقلب کنیم اما الان نمیدانم چرا برادر دبیر شورای عالی امنیت ملی ما، که از قضا در میان دولت پیشگان یکی از شبیه ترین ها به پابرهنگان و مستضعفان است، از صفحه تلویزیون به آسانی جرعه ای دلستر خط می خورد و به تعبیر فنی – سیاسی " ممنوع التصویر" می شود. حیف که هنوز مرد خاکستری اصلاحات در کنار لحظات سخنرانی پیرجماران گاه بگاه رخ نمایی می کند و اصولاً ممنوع الهیچ چیزی نیست. شاید اگر من هم صاحب باغهای مرغوب شمال تهران بودم تصویرم را زیاد بزک میکردند و گردن ستبرم را به مدالهای اسرائیلی مفتخر می ساختند.

خدایا شکرت که مارا با طایفه ای پیوند زدی که در عصر طلایی حکومت خود هم از همه چیز محروم بودند و خوراکشان نان جوینی از جنس درد و جام گوارای بالینشان رنج و غصه بود و آرزوی شیرین شبهایشان حضور در جهاد برای الله.

خدای من، خدای محرومان، میدانی که تمام وجودم را دردی شیرین در بر می گیرد و تا مغز استخوانم را ناله تسخیر می کند وقتی میبینم "وحید جلیلی" را ممنوع التصویر از صفحه تلویزیون سیمای شمیران و شعبه تهران هالیوود کرده اند. 

 

          

 استاد عزیز! ما کلا ممنوع التصویریم از تمام مانیتورهای عالم، از همه اقمار مصنوعی حول و حوش امپریالیزم؛ اما نمیدانم چرا عکسهای مات ما همه جا را پر کرده و عکس خواستها و رأی هایمان این همه مسابقه دزدی و گردنکشی به راه است!! ممنوع التصویر شدن برای زدن ما استراتژی مناسبی نیست، باید ما را محروم الحیاة کنند تا نفسمان هنگام اعتراض و انتقاد بند بیاید. اگر میماندی و فریاد میکشیدی علیه تمام مدعیان خط مستقیم خودپسندی و حلقه های بسته انحصار، ماندنت بر صفحه شیشه ای جان ما را خراش میداد از این بازیگری ظریفانه فتنه خواهان لطیف الحیل!

بقول دکتر زاکانی از صداو سیمایی که در دل  یک صندوق 1000 رأیی روز 22خردادش 800 رأی موسوی قرار می گیرد؛ توقع تدوین استراتژی مدون برای پیروزی اسلام ناب در معرکه جهاد شیطان و قرآن نمی رود. نمی توان از مدیران برج عاج نشین و گرفتار در مافیای ثروت و قدرت مطالبه حق بر زمین مانده خدا و رسول کرد. چگونه می شود امیدوار دیدن روزی باشیم که از امواج دربدر این مترسک، نعره هل من مبارز مستضعفان منتشر شود و نخبگانی که درد دارند و سوز زخمهای اراذل بر پیکرشان حق حق می کند بر فراز آن سرود مجاهدت و مقاومت بخوانند.  

 تو اگر بر فراز این منبر سخن می گفتی اقتدا به بازمانده کربلا بر فراز منبر مسجد اموی نکرده بودی، چه خوب شد که زبان تو را بر دار میثم تمار بریدند تا نتوانی از "علی" بگویی، همان زبانی که در عبور از چهارده قرن از کام جرج جرداق مسیحی بیرون آمد و "صوت العدالة الانسانیة" مشرق و مغرب زمین را آکنده از عدالت محض کرد. خدا را شکر که پسر مرجانه زبان میثم را برید و گرنه میپندارم امروز حتی یهود هم بر فرق شکافته عدالت می گریست.  

 

                             

غیرت ما اگر غیرت حیدری است، می ایستیم و بر زبان بریده و قلم شکسته عدالتخواهان و مجاهدان اشک سوزان میریزیم تا هزار آتش خاموش ناشدنی بر پیشانی دنیای بی مقدار داغ هزار باره بگذارد. ما وقتی اعتراض می کنیم، به فارسی وان و تارهای عنکبوتین رسانه های بنی صهیون پناه نمی بریم تا فریاد انتقادمان را در چهره خیانتهای ویکتوریا و یا اطفار رقاصه کفتار شبکه هایشان متجلی سازیم. ما می ایستیم و خوب هم ایستادگی خود را به رخ می کشیم چون هزار و چهار صد سال است تمرین داریم. هرچند وعده پیروزی مستضعفان و وراثت صالحان از قبل در زبور و تورات داده شده است. ولقد کتبنا فی الزبور من بعد الذکر أن الارض یرثها عبادی الصالحون.