والعادیات

سوگند به نفسهای اسب مجاهدان

والعادیات

سوگند به نفسهای اسب مجاهدان

پابرهنگان چه می خواهند، زورمندان چه می پسندند!

"آیا فکر تحقق دیانت جز اعلام محبت و وفاداری نسبت به حق و اظهار خشم و برائت نسبت به باطل است؟ حاشا که خلوص عشق موحدین جز به ظهور کامل نفرت از مشرکین و منافقین میسر شود..."  

 

 

 "قدرت­ها و ابرقدرت­ها و نوکران آنان مطئمن باشند که اگر خمینی یکه و تنها هم بماند به راه خود که راه مبارزه با کفر و ظلم و شرک و بت­پرستی است ادامه می­دهد و به یاری خدا در کنار بسیجیان جهان اسلام، این پابرهنه­های مغضوب دیکتاتورها، خواب راحت را از دیدگان جهان­خواران و سرسپردگانی که به ستم و ظلم خویشتن اصرار می­نمایند سلب خواهد کرد..."  

 

"و هیهات که خمینی، در برابر تجاوز دیو سیرتان و مشرکان و کافران به حریم قرآن کریم و عترت رسول خدا و امت محمد و پیروان ابراهیم حنیف ساکت و آرام بماند و یا نظاره­گر صحنه­های ذلت و حقارت مسلمانان باشد." 

  

پس از حمله روز یکشنبه معلم مسلمان خط امام به استقبال کنندگان از هاشمی رفسنجانی در شهر دیانت و عدالت، قزوین، چنانکه می بینید پاتکهای فراوانی به نیّات و اغراض آشکار و پنهان به سمت این نوشته اعتراض آمیز سرازیر شد و از کامنتهای تلخ و زهر آگین بی نام تا نوشته های سرزنش کننده و وبلاگ یک روزه با تنها یک مطلب و قلمی که زور می زند تا لغت ترواش کند و اندیشه ببافد، همگی خواستند تا "یک" صدای اعتراض و "یک" فریاد مبارزه برای حق و عدالت و جهاد را خفه کنند.  

 

 

هر ببیننده ای که اندک درک و تفکر داشته باشد به صرافت طبع می فهمد که این حملات نه از میان جنبش برانداز مخملین که از میان صاحب منصبان و متمتّعان از قدرت و ثروت شلیک شده است. 

 البته ادبیات و طرز استدلال به ضمیمه فحشهای گل درشت جماعت مذکور یاد و خاطره فحاشیهای جنبش اسرائیلی سبز را زنده می گرداند که از هرگونه توهینی چه در فضای مجازی چه در حضور حقیقی دریغ نمی کرده و هنوز هم نمی کنند و اگر لایق باشیم روزی هم سر سبز خود را به دستبندهای سبز غرب پرستان سرخ خواهیم کرد، شاید حجت را بر کوردلان معاند اسلام تمام کند.  

آنچه مهم است اشتراک بی نظیر هر دو جماعت به ظاهر معارض است که هم در نوع بیان و سرکوب و هم در کلمات و فحشهای سوا شده و درهم خود کاملا دوقلوهایی به هم چسبیده اند. 

وقتی این همه حمله را به یک انتقاد و یورش از برجهای نام و نان دیدم بر خود خندیدم و بر صاحب منصبان گریستم! "یک نفر"، "یک انتقاد"، "یک صفحه" و این همه داد و قال؟؟!!  

آیا سخن یک کوخ نشین پس کوچه های دود گرفته جنوب شهر این قدر مؤثر است که اختصاصاً وبلاگ بسازیم و منتها الیه هوش نداشته مان را خرج کنیم تا بر آتش درونمان آب بریزیم؟؟!! مگر یک نفر "از متن پابرهنگان" چقدر خطر دارد که ناشیانه میلرزیم و یکی اعلام برائت می کند و دیگری می غرّد و آن یکی فحش باران می کند؟!! 

رحمت خدا به روح قدسی حضرت روح الله که پیروزی مستضعفان و پابرهنگان را برای همیشه تاریخ فریاد کرد و وعده امامت ستمدیدگان را در کام امت آخر الزمان مزمزه فرمود.  

وقتی یک حمله تیز چریکی بر تارک بی عدالتی این همه فریاد و داد و واویلا به پا می کند بهتر می توان عظمت خودسوزی "محمد البوعزیزی" را درک کرد، جوان محروم دستفروشی که با خود سوزی در تونس بساط ظالمان گردن کلفت را یک به یک از امت محمد(ص) به دریا ریخت و نوید بخش فردایی عزت بخش برای رزمندگان راه حق و عدالت گردید!   

 

 

 

آری ما از همان نسلیم که در جای جای عالم به اشتراک ظلم ستیزی و فساد شکنی هم خانه مبارزه و جهاد برای خدا گشته ایم! آنگونه که خمینی کبیر تعلیممان داد: "من به صراحت اعلام می­کنم که جمهوری اسلامی ایران با تمام وجود برای احیای هویت اسلامی مسلمانان در سراسر جهان سرمایه­گذاری می­کند و دلیلی هم ندارد که مسلمانان جهان را به پیروی از اصول تصاحب قدرت در جهان دعوت نکند و جلوی جاه­طلبی و فزون طلبی صاحبان قدرت و پول و فریب را نگیرد." 

آنگاه که وضو ساختم تا برای دفاع از حیثیت لگد مال شده عدالتخواهی قلم به دست بگیرم همواره کلام خامنه ای حکیم را جلوه گر میدیدم که: "نسل جوان کنونی و جوانانی که حتی پیروزی انقلاب اسلامی و مقاطع مهم آن را ندیده اند، نوخاسته ها و رویش های انقلاب هستند که در مقایسه با نسل جوان اول انقلاب، بسیار بهتر و هوشیارانه تر عمل می کند." بر سخن وبلاگ نویس مبارزی که ما را به اتهام "درک نکردن جنگ" نواخت افسوس خوردم که چنین در تضاد آشکار با این کلام حکیمانه است.  

افسوس خوردم که وقتی تمام فریاد ما برای دیدار و استقبال از "فرمانده جنگ" و "جانشین فرماندهی کل قوا" در دوران دفاع مقدس و مرد شماره دو این مملکت در ایام خون و جهاد است، آنگاه چگونه ملاک بصیرت می تواند نفس حضور در جبهه های جنگ و جانبازی و سرداری باشد؟  

"اعرف الحق تعرف اهله" حق و باطل را باید شناخت تا اهلش را بشناسی نه آنکه افراد برایت معیار و محور حق شناسی باشند! پس تفاوت اصولگرایان با سبزهای موسوی پرست چیست؟ این ها که هردو یک مسیر را نشان می دهند! نمی دهند؟؟؟ 

 اگر اینان رزمندگان جنگ بودند موسوی که نخست وزیر جنگ بود و کروبی هم حاکم بر بنیاد شهید، پس آیا می خواهید نرم نرمک تمام قصه 22 خرداد را ماستمالی کنید و خود به جای رقیبان بر همان کرسی تکیه بزنید؟   

 

نه برادر! ما با شخص دعوا نداریم، ما با قلدرمآبی و سفسطه و جنگ روانی مسأله داریم! ما با تهمت و فحش و نسبت ناروا سر جنگ داریم! ما به میدان آمده ایم و تا انتها هم خواهیم ایستاد تا فساد و بی عدالتی و گردن کلفتی را از میدان بدر کنیم!  

منتها مشکل ما این است که چون از فضای افکار عمومی و جنگ تبلیغاتی در ایام فتنه نترسیدیم، آنقدر آبدیده شده ایم که از داغ و درفشهای حق به جانبانه هم بیمی نداشته باشیم! و سرّ آن در نداشتن لذائذ دنیاست، سرّی که رمز پیروزی همواره محرومان است!

یاد صحبتی از سردار آبنوش در شب تاسوعای گذشته افتادم که در هلال احمر می گفت همیشه با خود می اندیشیدم که مگر شهیدان و جان برکفان کربلای خمینی چه کم داشتند که در شب عشقبازی شهیدان عاشورا حسین بن علی می گوید من اصحابی أبرّ و أوفی از شما سراغ ندارم؟  

این سؤال بر من گذشت تا قضیه 88 پدید آمد و با دیدن ریزشها دریافتم که هرکس در دروان فتنه گونی که دفاع از مظلومیت ولایت را هو می کنند و تیر سرزنش حتی از زن و فرزند هم بر حامیان حق می بارد پایمردی کند و تا پای جان استقامت بورزد حق کربلایی بودن را ادا نموده است!

 

 

کسانی که جانبازی در راه حق را با چوب خط درصد می زنند که معیار حقانیت 80 درصد!!!! جانبازی است (جانباز 80درصد چگونه توان انجام پستهای پرحجم را دارد؟) آیا از خود سؤال کرده اند که چرا پای قطع شده هاشم آغاجری برای او حقانیت آفرین نیست؟ 

چرا چهار برادر شهید شده جلایی پور او را به محور تمام حقها بدل نساخت؟ چرا 30 ماه سابقه جبهه دکتر درویش در دانشگاه بین الملل نتوانست او را از محاکمه برهاند؟ چون ملاک حق رفتار ماست نه حقی که بواسطه اعمال گذشته خود مرتکب شده ایم و سوابقی که به هم زده ایم! اگر ملاک ما این چیزها بود که از بن دندان در برابر جنبش برانداز نمی ایستادیم و تمام حرفهای دار و دسته سابقین مردود در 88 صحیح از آب در می آمد!  

جگر بریان مبارزان امّت حزب الله از همین می سوزد که به قول وبلاگ نویس دلاورمان که دلاوری هایش را به خاطر دارم؛ "اندکی دلگرمی در سیستمهای دولتی" که گفته اید هم وجود ندارد! و این مدافعان حریم ولایت از روی سادگی و بی خبری از پیچیدگی های روده درازان سیّاس و به تعبیر آقا قانون دانان قانون گریز باعث میدان دادن به تمامی بی عدالتی ها و فسادها شده اند!!!  

مطمئن باشید که در دوران موسوم به اصلاحات وضع نیروهای معتقد و ارزشی بسیار بهتر از این دوران بود! 

 مدافع حریم ولایت که نباید عربده بکشد و ولایت ولایت کند، ولایت مداران باید بدانند امام ولایت و قطب امامت یعنی حیدر کرار تنها دلیل قبول حکومت را اجرای عدالت محض می داند و گرفتن حق گرسنگان از شکمهای برآمده ظالمان! گویی ولی شناسان رفتند ازین ولایت! 

کدام ولی شناس وقتی مسئولیت نوکری ملت را بر عهده می گیرد به خود اجازه می دهد در برابر مبلغ 500میلیون پاداش سالانه مدیران یک دستگاه در قزوین ساکت بماند؟ شاید اگر سری به خانه های سیاه از فقر آبدارچی ها و نگهبانهای دستگاهها می زدید می فهمیدید آرزوی حتی یک وام 500 هزار تومنی هم بر دل ریششان باقی مانده است! 

امید اندک نیروهای حزب الله را چه کسی برباد می دهد؟ فریاد فساد ستیزی را چه کسی در نطفه خفه می کند؟  

مدافعان حریم ولایتند که مدیر کلی را که نهادهای نظارتی و گزینشی به دفعات مختلف او را رد صلاحیت کرده اند دوباره بر منصب مدیرکلی تمدید الحضور می نمایند؟  

مدافع حریم ولایت طلبه سیرجانی است که برای عدالت خواهی پرچم جهاد را به دوش می کشد تا سربازی واقعی خود به راه اجرای فرامین رهبرش را اثبات نماید نه آنانی که طرفدارن مدیری هستند که وقتی می خواهد مقام جدیدی بگیرد همگی معاونان سالم دستگاه مربوطه تهدید به استعفای دستجمعی می کنند! انصاف بده کدامیک ولایت مدار تریم؟   

 

                          

 

دولتی که شما به میزهای مقامش چسبیده اید حاصل یک برد و باخت انتخاباتی نبود بلکه حاصل یک قیام عمومی برای سیلی زدن بر چهره اتحاد برانداز زر و زور و تزویر بود! استقبال از مردود ملت در انواع انتخابها به این دلیل نشان بی بصیرتی است که نمایان می کند اصلا در باغ نیستید که درین مملکت چه می گذرد!  

 

        

خاطرتان نیست که به شما در مورد وضعیت دینی و سیاسی دانشگاه های قزوین به عنوان عمق استراتژیک نظام هشدار دادم و خطر بی مبالاتی در مورد وجود مسئولین بی اعتنا و بی اعتقاد در مسائل سیاسی و دینی دانشگاه ها را گوشزد کردم!  

نگفتم که حجة الاسلامهای سبز مشغول جولان دادن هستند و از جوانان ما کشته اعتقادی می گیرند؟   

 

   

بی اعتنایی به آن هشدارها کار را بدان جا رساند که "یک" دانشجو، به تنهایی یک لشگر عظیم در دانشگاه را به انحراف کشانید و چنان آنان را رهبری کرد که در یک مناظره به محض آمدن نام میرحسین موسوی انفجار تشویق فضای سالن را پر کرد! این نتیجه کار یک ولایت مدار است؟  

در خاطرم هست هفته ای پس از قیام نُه دی به حمید رسایی گفتم؛ اکنون که  دشمن را هزیمت نمودیم دچار افسردگی شده ام چه اینکه قیام تنها با منکوب کردن دشمن به انتها نمی رسد، بلکه زمانی به هدف والایمان نائل شده ایم که دست بی عدالتی ها و چپاول ها از هستی این امت رنج کشیده کوتاه گردد! حجة الاسلام رسایی پیامی عام از ولیّ زمان خامنه ای عزیز به کامم ریخت که حضرت آقا هم از این خطاها باخبرند اما به همه پیام داده اند که ولو اگر "یک نفر" هستید دست از مبارزه با خطایی که می بینید بر ندارید." 

و این پیام یعنی "أن تقوموا لله مثنی و فرادی" و این سخن غالیه بوی محبوبم چنان مرا حیات بخشید که هنوز هم بر سر عهد خویش ایستاده ام! 

 همانگونه که امام سفر کرده ما فرمود: " خداوندا! در جهان ظلم و ستم و بیداد، همه­ی تکیه­گاه ما تویی، و ما تنهای تنهاییم و غیر از تو کسی را نمی­شناسیم و غیر از تو نخواسته­ایم که کسی را بشناسیم. ما را یاری کن، که تو بهترین یاری کنندگانی. خداوندا! تلخی این روزها را به شیرینی فرج حضرت بقیة الله ـ ارواحنا لتراب مقدمه الفداه ـ و رسیدن به خودت جبران فرما. آمین یا ربّ العالمین."

 

 

نقدهایی سوزان بر معلمی دل سوخته

 

 وبلاگ زیر نقدی بر مطلب معلم مسلمان خط امام نگاشته است: 

اصولگرا 
عقلانیت - معنویت - عدالت - حول محور ولایت  
 
8  سال دفاع مقدس سند محکم بصیرت سردار صابری

ولایتمداری و بصیرت دینی و سیاسی از ویژگی‌های شاخص سردار سیروس صابری است که در دوران دفاع مقدس به اثبات رسید  و امروز متاسفانه همین بصیرت و آگاهی سردار در آستانه هفته دفاع مقدس مورد هجوم عده ای افراد نادان و مغرض قرار می گیرد .

سردار صابری از جمله رزمندگانی است که با ایثار و از خود گذشتگی و جانبازی در راه خدا تا قیام قیامت بصیرت خود را نمایان ساخته و اگر عده ای کاسه داغ تر از آش شده و بر بصیرت سردار خرده می گیرند - یا جنگ را درک نکرده اند و یا اینکه با سفارش دیگران به مدافعان حریم نظام وولایت حمله ور می شوند .

وبلاگ - معلم مسلمان خط امام – که با اسم مستعار وحید با الفاظی زشت سردار را مورد خطاب قرار داده و با بی بصیرت خواندن ایشان آب در آسیاب دشمنان ریخته و اگر چه یقین داریم نویسنده از نیروهای ارزشی بوده و از روی دغدغه این مطالب را نوشته اما این برادر ماباید بداند اگر در گذشته و بواسطه شرکت سردار در جشن روزنامه ولایت ( که یکی از رسانه های حامی سران فتنه در استان به شمار می رفت ) نقدی وارد شد در کوران انتخابات بودیم و در همان زمان این روزنامه هتاک به رئیس جمهور قانونی کشور جسارت کرده بود و دلمان نمی خواست این فتنه گران از سردار سوء استفاده سیاسی کنند  ؛ اما امروز شرایط فرق کرده و تقویت و حمایت نیروهای اصیل و ارزشی باید به وظیفه و دغدغه عمومی برای بچه های ارزشی تبدیل شود .

این برادر بزرگوار ما باید شرایط کاری امروز سردار و ایثارگری های ایشان را در کنار هم قرار داده و با توجه به شرایط حاکم بر کشور به نگارش مطلب درباره شخصیت ایشان اقدام کند .

به هرحال یادداشت این دوست عزیز ما از نقد فاصله داشت و از محتوای مطلب می توان بر تخریب آمیز بودن آن پی برد و امیدواریم ایشان نسبت به اصلاح و یا حذف آن اقدام نماید .

امروز که نیروهای دلسوز و ارزشی با وجود دولت اصولگرا با ناملایمات مواجه هستند  و اصلاح طلبان بر دستگاه های دولتی رسوخ کرده اند روا نیست بر آقای صابری حمله کرد و اقدامات چند سال اخیر ایشان در حوزه معاونت سیاسی امنیتی استانداری را که به حق در راستای حمایت از نیروهای ارزشی بوده و هست را نادیده گرفت .

 برادر عزیز ! امروز اگر دلگرمی اندکی در سیستم های دولتی وجود دارد از برکت وجود این مدافعان حریم ولایت است و شک نداشته باش ذره ای از ارادت امثال صابری ها به حضرت آقا کم نشده و یقینا آینده نیز از آن نیروهای ارزشی خواهد بود .


 
نقد وبلاگی دیگر که بسیار حرفه ای و جالب هم نگاشته اند، حتما بخوانید:  
(وبلاگی که یک روز از عمرش بیشتر نمی گذرد و کلا یک مطلب بیشتر ندارد) 
 
در راه ولایت 
 
 نقدی بر وبلاگ معلم مسلمان خط امام

( خاطرات روزمره و تحلیلهای اجتماعی یک معلم قزوینی)

 

شما بصیرت دارید بسم اله.... 

در این هفته هاشمی رفسنجانی رئیس مجمع تشخیص مصلحت نظام با حضور در دانشگاه آزاد قزوین چند پروژه را به افتتاح رساند. در حالی که هاشمی در قزوین مشغول افتتاح بود حضرت آقا در تهران در اجلاس بیداری اسلامی با حضور سران کشور در حال ایراد سخنرانی بود.در این میان به علت شخصیت سیاسی هاشمی در کشور به هردلیل اینجا کاری به فتنه گر و غیر فتنه گر بودن هاشمی ندارم ملاک ما شخصیت این فرد است که حالا در کشور صاحب منصب است و حفاظت و استقبال از ایشان از وظایف مدیران استانی می باشد.

در این بین وبلاگ بی نام و نشان معلم مسلمان خط امام  ضمن توهین به شخصیت گرانقدر سردار صابری معاون سیاسی و امنیتی استاندار قزوین از حضور ایشان  در مراسم افتتاح پروژه های دانشگاه آزاد قزوین گلایه و این چهره اخلاقی استان را بی بصیرت خوانده است.


اما چند نکته؟

اول به نظر می رسید نویسنده این مطالب نه معلم است  و نه مسلمان و نه خط امامی.

 مگر میشود کسی اسمش را معلم بگذارد ولی از مسائل اولیه استقبال و تشریفات یک مقام سیاسی بی اطلاع باشد.

 مگر میشود آدم اسمش را مسلمان بگذارد ولی کوچک ترین آداب مسلمانی را نداند و به راحتی و بدون تحقیق سردار بی ادعا این مملکت را بی بصیرت بداند.

مگر میشود آدم خط امامی باشد ولی هنوز معنی بصیرت را نداند و فرق بین دوست و دشمن را نفهمد. کی و کجا امام این سرداران سپاه  را بی بصیرت خواند.

سردار صابری معلم اخلاق

کسی را تا به حال ندیدم بگوید که سردار صابری در ولایت مداری و تابعیت بی چون و چرا از رهبری نمره ردی گرفته است.همگان مطلع هستند که صابری وقتی قرار شد از سپاه به استانداری بیاید با اکراه و اصرار طاهایی استاندار وقت آمد و در حالی هم این پست را قبول کرد که قرار بود انتخابات ریاست جمهوری دهم برگزار شود و هیچ کس هم نمیدانست که ایا دولت احمدی نژاد ماندگار خواهد بود یا نه؟ ولی صابری از خود گذشت تا به امثال این آدم های کج فهم و نادان بفهماند که برای من پست یا مقام اهمیت ندارد حتا برای چند ماه.

صابری هرگز در عرصه سیاست مثال بعضی از حضرات سیاسی برخورد نکرد و هرگز برای مطرح کردن خود حرفی نزد.

بسیاری به یاد دارند در گذشته بعضی معاون ها طوری با دیگران برخورد و تندی میکردند که گویا قرار است تا ابد این پست برای این ها ماندگار خواهد بود ولی ....

صابری جانباز80 درصد جنگ تحمیلی می باشد و هنوز درد ها و زخم ها آن دوران سخت بر بدن ایشان به یاد گار مانده است و گاهی روزها و شب از درد آن دوران خوابی به چشم هایش نمیآید.

 

نکته بعدی:

مگر میشود هرکسی را بی بصیرت دانست و خود را مظهر بصیرت ؟

شاید این نویسنده نادان در جریان نباشد که صابری به عنوان معاون سیاسی و امنیتی استاندار قزوین ،عضو شورای تامین استان هم می باشد و درنبود استاندار قزوین کلیه کارها به ایشان واگذار میشود. در آن روز استاندار قزوین در قزوین حضور نداشته است و قرار میشود که معاون سیاسی در مراسم حضور یابد و در ضمن در صورت حضور داشتن استاندار بازهم  یکی از وظایف معاون سیاسی  به عنوان عضور شورای تامین  باید در این گونه مراسم ها با حضور شخصیت های کشوری حضور داشته باشد.

نکته آخر این نویسنده آنچنان از بصیرت سخن میگوید که گویا خودش چقدر بصیرت دارد ؟سوال اساسی اینجاست آیا حضور و همراهی  کردن یک مسوول کشوری در یک برنامه نشان از بی بصیرتی است. آیا میشود این نکته به کل کشور ربط داد و گفت چون هاشمی در برنامه ها و نشست های سران کشور شرکت میکند هرکس در کنار ایشان باشد بی بصیرت است.

  

دیدید بصیرت کار شما نیست!

خاطرم هست یکبار سیروس صابری با عنوان پرطمطرق معاون سیاسی امنیتی استانداری قزوین از فعالان سایبری می نالید که بر من تاخته اند و مرا "بی بصیرت" خوانده اند! شکوای این شخصیت سیاسی امنیتی این بود که اگر من بی بصیرت باشم پس دیگر از چه کسی توقع بینایی می توان داشت؟!! من که سردارم من که معاونم من که فلان جناحم من که چنینم! اما گویی زمان نیاز به گذشتن و عبور ندارد تا بفهمیم که برخی نسبتها چندان هم ناروا نیستند.  

مدعیانی این چنین باید بدانند که سیاست آن هم در پهنه دیانت به هدف اجرای عدالت استعدادی سرشار، روحی بلند، طبعی شجاع و فکری خلاق طلب می کند تا بتواند در کنار اخلاص و خضوع چاشنی آخرت خواهی و خداترسی را به عمل سیاسی نزدیک نماید. 

نمیدانم نویسنده ای که ایشان را در ایّام ماضی به صفت بی بصیرتی منتسب ساخته بوده نقصان کدامیک از صفات مذکور را عیان دیده بوده که فریاد انتقاد برکشیده است، اما آنچه ما دیدیم نه نقصان بلکه فقدان تمامی آنچه که برشمردم بوده است. 

نمی دانم چه تحلیلی و کدام مصلحتی دیروز مردان عرصه سیاست و دیانت این شهر مخروبه را به دیدار کسی برده بود که هنوز داغی آراء سوم تیر 84 برای اعلام برائت مردم خسته از بی عدالتی مسیری که او آغاز کرد در جان تب دار امت احساس می شود!!!؟ 

اگر کسی خود را نماینده دولت منتخبی که حاصل قیام بلند 22خرداد را برای احیاء اسلام ناب و نجات آرمان عدالت از کام خون آشامان ظالم شکل گرفت نمی داند، بهتر است این را اعلام کند و رسماً از مناصب سطح بالای دولت فاصله بگیرد، اما اگر منّتی بر مردم محروم و ستم کشیده ندارید باید آرمانها و شعارهای خالص آنان را بشناسید و درد آنان را در کام هرچند بی درد خود مزمزه کنید! 

این حکومت و این مملکت اگر قرار بود صاحبی غیر از مردم داشته باشد و جز محرومان و پابرهنگان  ولی نعمتی واقعی بتوان برای آن یافت، مسلماً همان کسی که به دیدارش شتافتید ادعایی بس بیشتر از شما برای استیلا بر مقدّرات این آب و خاک داشت و سخنانش که هنوز بوی کینه مناظره تاریخی 88 را می دهد برای دهن کجی به خواسته های جمهور این امت ظلم ستیز کافی بود! نیازی نبود تا شما در دولتی که با خون دل ملت در پی صندوقهای جهادی رأی شکل گرفته و با نعره های پر صلابت دفاع در نُه دی برای تمام تاریخ ثبت شد، به این خواسته عدالت طلبان و مجاهدان راه حق بی اعتنایی فرمایید. 

دریغ از جُوی تحلیل، اندکی دانایی، ذره ای تفکر و البته قطره ای شجاعت و اهتمام به عدالت! شاید به خود من به عنوان نویسنده این فریاد شعله ور بگویند که تو خود اگر سیّاس بودی چنین نمی گفتی و خود را همانند تمامی سالهایی که پشت سر نهادی از تمامی چرب و شیرین ها محروم نمی ساختی! بگذار نام ما در کنار مجاهدانی که مولایشان نان جوین می جوید بدرخشد تا نان چرب معاویه در اقیانوس خون از گلوی استکبار زده ما پایین رود! 

درد ما نه از رئیس فلان دانشگاه است که می پندارد خیلی مدیر است و یا از آیة الله هایی است که خود را مبنا و محور تمامی دین می دانند! اینان اگر اهل شناخت روزگار و به تعبیر صادق آل محمد (ص) "العالم به زمانه" بودند که نه وضع خودشان این بود نه وضع دین و دیانت ما آن! نه اینقدر دشمن از ما تلفات می ستاند نه آنان از قلوب مردم دین دار و اقلیت دین گریز به فرسنگها فاصله می گرفتند. 

شاهد نماز پر جمعیت و البته آسمانی آن امام جماعتی که افتخارش خطبه های متصل به آتش و اغتشاش است هم بودیم، وای به حال آنکس که پس از این در کنار اقتدا کنندگان به مقتدایشان به نماز بایستد همانانی که در آن مکان مقدسی به نماز ایستاند که چون ارض اقدس حظیرةالقدس برای علم کردن نماد در برابر نماد و شعار در برابر شعار و رهبر در برابر رهبر تلاش کرده و خواهند کرد .   

طوبی لکم که نماز جمعه می خوانید و اقامه عید و عزا می کنید و البته به استقبال کسی می روید که شیعیان امام عدالت او را از تمامی مناصب معزول داشته اند! باید و لابد هم نوچه های حجة الاسلام های سبز در دفتر شما فعال ما یشاء باشند و حیاتتان به تأییدات حضرات خوابیده بر گنج قدرت و ثروت وابسته گردد. 

از تمامی کینه دارانی که دیروز لباس تزویر از تن به در کردند تا این بار از خاکریز قزوین دولت فقراء و محرومان را گلوله باران کنند ممنونم! می بالم به قانون الهی که چنین مقر ساخته تا هر کسی آنچه بر فکر و قلب خویش دارد دیر یا زود بر دایره رسوایی بیفکند.  

اما خداوند سنتی دیگر هم دارد، سنتی که بلند ترین قصه تاریخ در سوره قصص است؛ "و ما اراده کرده ایم بر آنانی که مستضعف شمرده شده اند منت نهیم و آنان را پیشوایان و وارثان زمین قرار دهیم."

معیارهای انتخاب همسر از نگاه رهبری حکیم

گفت و شنود به مناسبت میلاد حضرت فاطمه‌ی زهرا(سلام‌اللَّه‌علیها) 

معیارهایی که{برای انتخاب همسر} در ذهن من هست، خیلی خارج از آنچه که در ذهن عرفِ متشرّعه‌ی ماست، نیست. من اصرار دارم بر نفی بعضی از معیارها؛ یعنی چیزی که من بیشتر روی آن تأکید می‌کنم، ارائه‌ی یک چارچوب معیاری نیست.   

  

  

چون می‌دانید اسلام، میدان را باز گذاشته، ضمن این‌که ارزشهایی را در درجه‌ی اوّل قرار داده است؛ اما مردم را در آن چارچوب، صددرصد محدود نکرده است - که حالا ممکن است مثالی عرض بکنم - بنابراین من در تعیین معیارها خیلی اصراری ندارم، بلکه در نفی بعضی از معیارها اصرار دارم.

یکی از معیارهایی که من به‌شدّت مایل به نفی آن هستم، مسأله‌ی ثروت است. وقتی جوانی می‌خواهد ازدواج کند - چه پسر و چه دختر - اصلاً نباید ثروت همسر و نامزد ازدواجش را مورد توجّه قرار دهد. به‌نظر من این یک جاذبه‌ی گمراه کننده است نه یک جاذبه‌ی حقیقی. پس این نباید مورد نظر باشد؛ کمااین‌که در مورد خود ما هم همین‌طور بوده است. در موارد معدودی که بوده - دو تن از فرزندان من ازدواج کرده‌اند - به‌کلّی این معنا مورد نظر نبوده است. 

 

 

جنبه‌ی دیگری که اصلاً نباید مورد نظر باشد، عبارت است از «تشخّص اجتماعی». این هم اصلاً نباید مورد نظر باشد. من شنیده‌ام - به گوشم خورده - بعضی افراد که می‌گردند تا پسری را برای دخترشان، یا دختری را برای پسرشان انتخاب کنند - خوشبختانه در خودِ دخترها و پسرها کمتر هست؛ مربوط به پدرها و مادرهاست - می‌گردند تا عروسی، یا دامادی را انتخاب کنند که حتماً وابسته به بیت و شخصیت شهیر، یا سِمت معروفی باشد. این هم به‌نظر من معیار غلطی است و نبایستی مورد نظر باشد. بعضی از جاذبه‌هایی هم که به شکل صوری جوانان را جذب می‌کند، به‌نظر من برای ازدواج نباید به شکل معیار به آنها نگاه کرد. مثلاً پسرها یا دخترها بگردند، هرجا چشمشان را گرفت، آن را معیاری قرار دهند! هر موردی که چشمشان را گرفت و جذب کرد، آن را کافی بدانند! این هم به‌شدّت مورد برحذر داشتن و پرهیز دادن ماست؛ که ما می‌خواهیم دخترها و پسرها در این دامها گرفتار نشوند.

از اینها که بگذریم، ممکن است دختری یا پسری مایل باشد که حتماً همسرش تحصیلات عالی کرده باشد؛ یکی دیگر نه، به این اهمیت نمی‌دهد. من این مثال را می‌زنم، برای این‌که معلوم شود معیارهای مثبت و قابل قبول، محدود نیست. التفات می‌کنید؟ یا فرض کنید کسی اهل منطقه‌ای از کشور است، دوست می‌دارد که همسرش حتماً وابسته به آن منطقه باشد؛ یعنی راه باز است. بعضیها حتماً دلشان می‌خواهد که همسرشان جزو کسانی باشد که در راه خدا حرکتی کرده باشد، تلاشی کرده باشد، جانباز، خانواده‌ی شهید و از این قبیل باشد.  

بعضی این را جزو معیارهای خودشان نمی‌دانند. من می‌خواهم از این جهت، معیار مثبتی گفته نشود، تا این‌که به معنای محدود کردن باشد. فقط می‌خواهم آن مرزهای منفی را ملاحظه کنم. ما البته در مورد فرزندان خودمان، بیشتر به این چیزها نظر داشتیم. 

 

 

البته من لازم می‌دانم که سلیقه و خواستِ دختر و پسر رعایت شود. من حقیقتاً این را شرط می‌دانم. اگر چه رضای دختر و رضای پسر، شرط صحّتِ عقد است؛ اما آن رضای در عالم مباحث حقوقی، غیر از آن چیزی است که من در شرط تحقّق ازدواجِ دو نفر، دنبالش هستم. من دلم می‌خواهد شرایط به‌نحوی باشد که حتماً محبّتی به‌وجود بیاید؛ یعنی اصلاً بدون محبّت انجام نشود. نه این‌که بگویم بایستی قبل از ازدواج، محبّت باشد؛ نه، این را نمی‌گویم. اما در مجموع، پسندی وجود داشته باشد - هم دختر، آن پسر را بپسندد و هم پسر، آن دختر را - که این پسند، زمینه‌ی ایجاد محبّت ماندگاری باشد.

البته محبّت، قابل زوال است؛ اما قابل عمق دادن هم هست. این،دست خودِ آدم است. از جمله کارهایی که خداوند متعال با وجود پیچیده‌ی بشر انجام داده، این است که تا حدود زیادی اختیار محبّت را به او داده است. حال بگذریم از بعضی از محبّتهای تند که گفته می‌شود اختیاری نیست و شعرا هم درباره‌اش حرفهای زیادی زده‌اند - آنها به اصطلاح، استثناهای وجود بشر است - اما قاعده این است که دو نفری که مایه‌ای از محبّت، بینشان باشد، راحت می‌توانند این محبّت را آبیاری و بالنده کنند و آن را زیاد نمایند. به‌هرحال این هم چیزی است که لازم است. 

 

مصر ضد اسرائیلی و یادآوری سخنان زیباکلام در علوم پزشکی قزوین

وقتی حرکت عظیم جوانان قاهره در براندازی کانون فتنه اسرائیل را مشاهده کردم بلافاصله یاد ادعاهای پیاده نظام پرمدعای جنبش صهیونیستی سبز در ایران افتادم!  

بله ادعایی که می گفت حکومت دینی باید از انقلابات منطقه درس بگیرد و بداند که دامنه انقلابات در تونس و مصر و یمن و لیبی (و البته نه بحرین!!!) بزودی دامن انقلاب اسلامی ایران را هم خواهد گرفت و فریاد آزادی خواهی و مبارزه با دیکتاتوری به نحوی نوین در این مملکت بلند خواهد شد.   

 

 

با یادآوری مطلبی که در همین وبلاگ پیرامون مناظره مزورانه صادق زیبا کلام در دانشگاه علوم پزشکی قزوین نگاشتم، بار دیگر برایم اثبات شد که این جنبش زمین گیر شده عقده ای، بازهم برای اثبات نفس کشیدنهای محتضرانه خود جز آسمان به ریسمان بافتن هنر دیگری از خود بروز نداده است. دریغ از یک تحلیل محکم و یک جمله راست!  

خاطرم هست که کاذب زشت کلام از منتها الیه جان سوخته خود که بعد از سوم تیر 84 و دود شدن آرزوی توفیق آقای اشرافیت و انهدام امید بار دادن درخت سبز چاقاله کاندیدای متوهم 88 و براندازی پس از آن با هیچ پمادی التیام نخواهد یافت، چنان فریاد بر می آورد که ایها الدانشجویان الپزشکی و برخی المسئولین الدانشگاه!! کسانی که روزی از دیوار سفارت آمریکا بالا رفتند بعدها فهمیدند که برای نجات کشورشان باید به اجرای دموکراسی بپردازند و جای اصل و فرع را خلط نکنند!!  

   

 

بلی! منظور ایشان همان آزادی خواهانی بود که چنان راه را گم کرده بودند که در زمان وزارت ارشاد آقای خاتمی دستورالعمل سانسور مطبوعات را رسما به جامعه فرهنگی کشور ابلاغ کردند و کتابهای نویسندگان نگون بخت دوران حکومتشان را به جرم وجود کلمات "روی هم رفته" و "لب به لب" ممیزی می فرمودند و به عنوان سران سازمان مجاهدین انقلاب با حکم من درآوردی تعزیر حتی برادر خویش را هم در اوین تعذیب می فرمودند. 

 حتما و بدون شک آنان بعدها فهمیدند که مهمتر از تسخیر لانه جاسوسی و تغییر مسیر کشور و انقلاب و عواقب مختلف آن باید یکسره با کوبیدن بر طبل آزادی و لیبرالیسم آمریکایی به سرکوب متدیینان و دین خواهان و البته منتقدان خویش بپردازند!   

 

 

آری آنان فقط بعدها کمی فهمیده تر شدند و راه را درست تر تشخیص دادند و فقط اندکی از منتها الیه رادیکالیسم به ته درّه لیبرالیسم تغییر مسیر دادند. چه کنم که اگر تا آخر عمر هم از خیانتها و سیاهکاری های این جریان منحوس و جانی سخن و شکوه کنم بازهم تعفن حضورشان از صحنه اجتماع رنج دیده ما زدوده نخواهد شد. 

لیکن همیشه در ذهنم سخنان مقایسه ای زیباکلام نگون بخت که از تشنج خویش سر بر سنگ می کوبد، اینگونه خودنمایی می کرد که چطور جنبشی که برای تمام منطقه به عنوان یک جنبش صهیونیستی شناخته می شود، خود را هم داستان و دارای مخرج مشترک با جریانات پیچیده و عمیق بیداری اسلامی می پندارد!! 

در وصف خطای دید کوران سیاسی و بیماران اعتقادی همین بس که قیام مهمترین حرکت اخیر یعنی مصر، با فتح لانه فتنه اسرائیل وارد فاز تازه ای گردید و بر سر رژیم کودک کش صهیونی آن بلایی را نازل کرد که گویی فریاد دوباره امام امت در محو اسرائیل از صفحه روزگار است. 

حرکتی که می خواهد انتقام تمام مبارزان از یاسر عرفات و جمال عبدالناصر تا عماد مغنیه و شهدای جنبش علمی ایران را از دستان خون چکان بنی صهیون بستاند.  

 

 

 

 

تنها سؤال من این است: این جریان تا بن دندان اسرائیلی، چه نسبتی با چنین بیداری اسلامی و قیام ضدصهیونی مصر دارد؟ کاش شهدایی که قاهره در مقابل سفارت اسرائیل داد می توانستند به زبان ما سخن بگویند، شاید پاسخ این سؤال را هزاران مجروحی که قیام قاهره در مقابل لانه فرزندان شیطان تقدیم اسلام کرده بدانند. 

 

تصرف  سفارت اسراییل در مصر/ کارتون: طاهر شعبانی