والعادیات

سوگند به نفسهای اسب مجاهدان

والعادیات

سوگند به نفسهای اسب مجاهدان

عزای گرم امروز!

از کبوتر بقیع که کمتر نیستی ......

نکنه بگی هوا گرمه می مونم خونه برای امام صادق اشک میریزم.....

لحظه ای تصور کن قبر عزیز امام صادق رو.... الآن زیر آفتاب گرم بقیع.... کاری که برای آبادی حرم بی چراغش نکردیم... خودمون که می تونیم زیر آفتاب امروز براش تعظیم عزای آل الله کنیم....

دوست دارم امروز برای حضرت صادق جونمو بدم.....

نمیدونم چرا.....

چقدر برای هدایت ما زحمت کشیدی آقای عزیزم... عشق من!


عاشورای صادق!

مباد آن که عبای تو یک کنار بیفتد

میان راه، تن تو بدون یار بیفتد


تو را خمیده خمیده میان کوچه کشیدند

که آبروی نجیبت از اعتبار بیفتد


دگر غرور تو را چاره جز شکسته شدن نیست

اگر محاسن تو دست این سوار بیفتد


توقع اثری غیر آبله نتوان داشت

مسیر پای برهنه ت اگر به خار بیفتد


چه خوب شد که لباست به میخ در نگرفت و...

چه خوب شد که نشد پهلویت ز کار بیفتد


اگر چه سوخت حریمت ولی ندید نگاهت

ز گوش دخترکان تو گوشوار بیفتد


هنوز هم که هنوز است جلوه های تو جاری ست

که آفتاب، محال است در حصار بیفتد


فرار

لحظه ای می رسد که میدوی... یکبار اتفاق می افتد و یکباره .... کار خودت نیست... نیشتر را گوئی از جایی دور دستتر بر جانت می زنند که پاهایت توان صبر ندارند.... چه پیراهنت را از قفا دریده باشند چه عریانی را به روحت برچسب بزنند....

جایی هست اگر یوسف نباشی هم دویدن می شود دوای آتش قلبت.... میدوی تا گدازه نریزد از جانت بر سنگفرشها..... حتی اگر بدانی چاقوها دستی را برای ترنج تحیر نمیبرند بخاطر جمالت.... ولی سیبی هم نیست تا اغفال کند تو را و بهشت را بفروشی به سودای جاودانگی دروغینش.... آنگاه که مقام فنا را در سرهای بریده قهقهه زده باشی....

 بسوزان هر طریقی میپسندی ،،،، که آتش از تو و خاکستر از من.....


پست 414

ای تمام عشق، ای عشق تمام


مستی من را تویی شرب مدام


                                       آخری بر عشق سوزان تو نیست


                                       روز اول را نمی دانم کدام

تشنگان عشق مستسقی ز تو


ای امام تشنگان یارا، سلام


در مکتبان عاشقان بی سر!

     چقدر خوبه آدم مظلومانه یه قمار عاشقی رو ببازه .... محبوب فکر کنه که عاشق نیستی و تو هم با نم اشکی که گوشه ی چشمت می شینه از لبهات تقاضای یه خنده ی نرم کنی و بگی باشه گلم تو آروم باش، اگر اینطوری میتونی بهتر فراموشم کنی همینطوری فرض کن منو!

داشتم سوره ی مریم رو با صدای ملکوتی استاد مصطفی اسمعیل گوش میکردم.... صدای مصطفی میاد یعنی حرف خدا صداش میاد.... زکریا هر وقت نزد مریم می آمد رزقی را مقابلش می یافت... گفت مریم! این روزی ها از کجا برایت آمده...گفت خدا هرکس را بخواهد بی حساب روزی می دهد.......... ان الله یرزق من یشاء بغیر حساب.... به قول مولوی ؛ من قوت ز عشق می پذیرم،،،، گر عشق بمیرد من بمیرم.....

انگار باید فهمید عشق هم سفره ای از روزی های خداست....فرقش با نان گندم اینه که اینو نخوری میمیری و می بینن مرگتو اما اونو نخوری می میری ولی کسی نمی فهمه مرده شدی.... اونوقت آدمی که بخواد «دلش زنده شد به عشق» باشه تا «بر او نمرده به فتوای من نماز کنید» محسوب نشه باید چشمش به روزی باشه یا روزی ده؟ .... روزی ده هم مهربانترین و ارحم الراحمین باشه که فرموده ذره ای از محبت خودم رو در دل تمام مادرای عالم گذاشتم..... باید ازش بخوای که یا ایها العزیز! این خوراک عشق رو سر سفره جلوم بذار یا چشاتو ببندی و فقط بچشی چی از گلوت داره بجانت می رسونه؟..... پس عاشقی دنبال محبوبی دویدن نیست.... عاشقی سر سفره ی رزق خداوند همسفره پیدا کردنه....خصوصا که ساقی مجلس نماد تام عاشقی هم هست.... همو که ساقی کوثره... کوثر گوارای کسانی در قیامت خواهد بود که اینجا دل به شراب آل علی دادند......

چه جای دویدن و گریستن و قصه گفتن و ایستادن ....وقتی معشوق تمام قد ایستاده و ساقی جام را پر کرده و بدنبال تشنگان می دود.... عارف عاشقی می فرمود عجیب است که برای نجات دنبال ما فریاد میزدند، تمام عاشقی و عاشقی تمام، داد میزد روز تشنگی که :هل من ناصر ینصرنی؟.... یعنی بدوید و نجات پیدا کنید.... آنان که دل در گرو روزی داشتند و روزی ده را حاضر نمی دیدند ... ساقی را دست بریدند.... بیچاره بشری که عشق را در بدن نازک محبوب و صوت لطیف معشوق بیابد....

از همین جدیدی ها یکی می گفت عاشقی به هم نگاه کردن نیست باهم به یک نقطه نگریستن است...... خوب فهمیده بود هرکه این را گفته..... وقتی زیبایی خون گرفته ی خورشید را به قتلگاه فلق می نگری دلت کسی را برای معشوق شدن نمیخواهد.... فقط همسفری برای گذر از سرزمین عشق و خون می طلبد.... به قول ابوالعلای معری هر فلق و هر شفق دو خون، مرا به اشک بر مزار خورشید وادار می کنند یکی فرق شکافته ی صبحگاه و دیگری سر بریده شده ی غروب .... بیخود نیست غروب های کربلا غمبار است......

هرکه دارد هوس کرب و بلا بسم الله..... عاشقان حسین را مذهب عاشقی جداست.... سوختگان عطش ظهر عاشورا سیراب عشقند... از چه می شود ترساندشان وقتی محبوب هنوز گرم گرم نعره می کشد ان الله قد شاء ان یراک قتیلا؟..... ما گر ز سر بریده می ترسیدیم.... در محفل عاشقان نمی رقصیدیم.....