والعادیات

سوگند به نفسهای اسب مجاهدان

والعادیات

سوگند به نفسهای اسب مجاهدان

یادداشتی رسیده از یک "فاطمه"

طاعات قبول! التماس دعای خیر دارم از تمام خواهران و برادران! 

یک دلسوخته ای به اسم "فاطمه" برام مطلبی فرستاده و خواسته که بذارمش روی وبلاگ!  

نمیدونم حالا چرا توی این همه آدم مارو پیدا کرده! یکی نیس بگه عمو جان انقدرم دیگه قحطی نیس! خودت هم یه وبلاگ بزنی بد نیستا! اما خب چیکار کنم که ازم خواسته و مطلبش هم از قضا خواندنیه! دیگه زیاد طولش ندم و بجاش شما رو با مطالب یک قلم "فاطمه"؟؟؟!!! تنها میذارم: 

 

بنگاه یا بنیاد‼‼

یکی بود یکی نبود ،یه دنیای وانفسایی بود با آدمای زیادی که خدا خلقشون کرده بود و هر کومشون هم یک دنیایی داشتن.میخوام قصه یه صبح تا عصر یکی از این آدما رو با دنیا شو براتون بگم نمی دونم فکر کنم دنیاش خیلی عجیب غریبه!!

پنج شنبه هفته پیش بود رفتم اینتر نت یه سری به سایت شهید آوینی زدم یکی از خبرا توجهمو جلب کرد تیترش در خصوص جانبازی بود که تو حموم متروکه زندگی می کرد خبرو باز کردم نوشته بود تو یکی از روستا های ورامین یک جانباز نابینا در یک حموم متروکه زندگی می کنه که غذاش نون خشک و چایی چند روز موندس.... بازم ای ول به فرمانده ی دوره جنگش دنبال بچه های گردانش می گشته ایشونو تو اون وضع پیدا کرده .

خدا را شکر چقدر ما قدر جانبازا و شهدا مونو می دونیم یک روز تو تقویم به اسم جانباز داریم یک روزم به اسم آزاده ها شهدا هم که در جوار خدان روز می خوان مگه؟؟؟ بالاخره اینهمه ارزش گذاری، اونوقت  انتظار نباید داشته باشیم که اینا الگو بشن؟ !! مگه الگو سازی همین نیس؟  ای بابا بگذریم تو این فکرا بودم و روحم که بیخودی نازک نارنجی و بقول امروزیا حساسه و اشکم هم که دم مشکمه جاری شد . یاد بچگی هام افتادم یه مادر بزرگی داشتم زنجانی بود بقول خودش و با لهجه شیرینش می گفت که مال زنگانه.ما ترکی می فهمیدیم ولی نمیتونستیم خوب صحبت کنیم ، فارسی حرف می زدیم اونم ترکی جوابمونو میداد... بهش می گفتیم عابا (شایدم اینطوری بنویسن آبا). عابای قصه ما پسرش سرباز بود و شهید شده بود  و بنیاد شهید باید از ایشون حمایت می کرد!!! عابا به بنیاد شهید می گفت بنگاه شهید!!!!!! ما فکر می کردیم اینم مثل داستان زنجانه بهش می گفتیم عابا" بنیاد" نه "بنگاه" اما اون یه نگاهی به ما می کرد و می گفت بنگاه چون با خون شهیدا معامله می کنه. خوب منطقه وضعیت و... تأثیر داره، فرق می کنه از کجا باشه ؟ کی باشه؟ و... مگه تو معامله شما می خواید یک زمین بخرید فرق نداره بالای شهره ، می شه توش برج ساخت، نزدیک کجاس اصلاً دورو برش کیا می شینن و... ما بچه بودم عقلون نمی رسید منظور عابا رو نفهمیدیم. خدا بیا مرزدش الان نیس که بهش بگم تازه می فهمم چی می گفته تازه فهمیدم بنگاه دار بودن، که از اون پولا ، اصل پول که نه با هدایاش!!!!!!!!! رییس ینیاد تو عروسی بچش سکه پخش کنه ، زندان خصوصی بسازه حونش کمتر از کاخ نباشه خرج تبلیغاتش در بیاد و دیجی ها براش بخونن و ......

خوب بالاخره پسر عابای ما با آقازاده ها تومنی صد تومن فرق دارن دیگه!! اون جانبازم بنده خدا افغانی بوده خیلی (بیخود) کرده اومده از دین و ناموس ما دفاع کرده اصلاً بقیه شونم که ایرانی هستن هم همینطور !! ما که حال می کنیم بریم تو دامن آمریکا و صهیونیسم چه نیازی به این دفاعا داشتیم حقشونه که بهشون نرسن اصلاً حقشه که بره گوشه حمام متروکه.....

بعد از کلی فکرای اینجوری دیدم دلم خیلی شکسته و روحم رنجور شده بود تا عصری فکرم مشغول بود، به حرفای امام حمینی(ره) داشتم فکر می کردم که چقدر به مسئولین سفارش کرده بود به اینکه انقلاب رو مال کوخ نشینا می دونست به آقا که یکه و تنها، غم این عزیزا را داره و دلش خونه به دولت عدالت محورمون....

 اینقدر تو این فکرای بیخودی غرق بودم و داشتم بقول خودم برای یه کار خیر جایی می رفتم که یکهو دیدم رو زمین افتادم و پام بقدری درد می کنه که نمی تونم از زمین بلند شم. با خودم گفتم اینقدر دل عاباها و ... شکسته که پای من چه قابل!! اما نمی فهمم مسئولین سی ساله مملکت چرا نمی بینند؟!! نخواستیم دلشون بشکنه پاشونم که خدا نکنه!! فقط اگه زحمتی نداشته و نداره یه نیم نگاهی می کردن بس بود.

 خوب اگه خاطر نازک برخی رنجید ناراحت نشن برن با دیجی ها و.... شون خوش باشن. در مورد آقا زاده هاشون و دارایی هاشون هم که به ماچه  اصلاً ما چه حقی داریم تو این مسائل دخالت کنیم !! راس میگن دیگه عامه و طبقات کم سواد و روستایی و.. را چه به این که رأی بدن اصلاًچه حقی دارن نظر بدن .     نوشته شده توسط فاطمه 12.5.90