والعادیات

سوگند به نفسهای اسب مجاهدان

والعادیات

سوگند به نفسهای اسب مجاهدان

شیعه که فقط ادعا نیست.

همه اش شده ایم ادعا و دل خوش کردن به محبتی که از اهل البیت در دلمان خانه کرده است.

شق القمر کرده ایم که اربعین کربلا را شلوغ کرده ایم؟ 

نمی فهمم معنی این تحلیلهایی که می گویند: حضور اربعینی ما یک مانور ژئوپولیتیک در مقابل ارهابیون بوده است.

می گویند امیرالمؤمنین علی علیه السلام نفرموده:

«یا أهل العراق، یا أهل الشقاق و النفاق»

شاید این جمله را حجاج بن یوسف ثقفی گفته باشد که تاریخ عراق، سفاکی مثل او در کشتار کمتر سراغ داشته باشد.

اما من می گویم حتی خود شیطان هم این جمله را ساخته باشد چندان هم بی ربط مخاطب نکرده اهل این کشور کودتا زده را که با خیانت آشنایی دیرینه دارد.

اینها اگر خائن نبودند که داعش سودای فتح یک روزه ی بغداد در سر نمی پخت.

این همه هستند که بین راه زائران را میهمان می کنند و برای حسین و عباس جان نثار می کنند اما خبرهایی هم هست که نشان می دهد اهل عراق این چند روزه کم زوار را تلکه نکرده اند.

آنهم زوار کشوری که ظرف همین چند ماه، عراق را که با خیانت کوفی مسلکان بر باد می رفت دوباره به بقاء و حیات امیدوار ساخت. بماند که مرجعیت اعلی نیز از خاک سلطان خراسان است.

همین یکی دو مشت عراقی هم که غیرت بخرج داده اند و شده اند سلاح بر دوش و داعشی می کشند، باز از برکت نفس نسل سلمان است که راه افتاده اند. 

یا سیستانی است که فتوی می دهد یا سلیمانی است که جنگیدن یادشان میدهد.

پس چرا در ایام پر از احساس و معنویت ماشینهای عراقی از آنطرف مهران تا عراق نفری دویست هزار تومان می گرفتند و به ایوان تمام طلای علی (ع) می رساندند؟؟؟؟؟

سوار ماشین یک روحانی شدم که تا تهران ما را رساند. می گفت همین کامیون هایی که آهن و میلگرد می برند را می بینید؟ روی همین ها مردم را سوار می کردند و با همین آهن ها به نجف می رساندند آنهم با کرایه ی چهل هزار تومانی. 

بماند که سواری ها و ون هایی که دویست تومن گرفته بودند، وسط راه که به موکب احسان و اطعام می رسیدند مسافران را پیاده می کردند و  آنوقت که دوباره می خواستند سوار کنند مطالبه ی پول بیشتر و پرداخت مجدد داشتند.

شیعه باید زینت موالیان کریم خود باشد نه اینکه پستی به خرج دهد و نشان از تربیت ناشدگی و بی رحمی به هم کیشان خود بروز دهد. 

امام صادق فرمود: طوری باشید که بگویند ببینید جعفر بن محمد چه خوبانی تربیت کرده است.

جان من و تمام اهل آسمانها و زمین به قربان تو باد که در تربیت چیزی کم نگذاشتی.

شیعیان خودمان و همشهریانمان هم که روی عراقی جماعت را سفید کردند و شنیدم تا نفری ۴۰۰هزار تومن هم برای رساندن به مهران از عاشقان سرزمین کرامت و آزادگی و مروت استانده اند.

کی می خواهیم مشکلاتمان را حل کنیم و واقعا بدور از ادعا و اتکال الکی به دینمان به رقابت با دنیا بپردازیم.

بقول امام موسی صدر؛ نشسته ایم خیال خوش! مذهب ما حقه دین ما حقه! خود بخود راه خودشو باز میکنه!

استاد برجسته ای در سیاست بین الملل داشتیم که می گفت یک پیرزن انگلیسی هست که سی سال است در افغانستان زندگی کرده و تمام ادوار و حکومتها را تجربه کرده است. او دارد در مورد افغانستان مطلب می نویسد برای کشورش تحلیل تولید می کند. ما که این همه ادعا داریم چقدر همت و کار کرده ایم که درست و اساسی باشد و به درد بخورد؟؟؟؟

شیعه که با زیارت کارش حل نمی شود

شیعه که با دل خوش کردن به ولایت و محبت امامان خود برترین نمی شود.

همان استادم می گفت؛ قومی که فکر کند عزیزکرده ی بی جهت خداست کلاهش پس معرکه است. یک قوم خود را برتر دانست بدون آنکه بکوشد و خود را تزکیه کند و رفتارش را اصلاح نماید، آنهم در قرآن مورد لعن خداوند قرار گرفت و محکوم شد تا ابد سرگردان بماند.

خونی که برای فهم بر زمین ریخت!

اربعین مرز ایمان و کفر است!

کسی که در اربعین به حسین بن علی توجه می کند مؤمن است و آنکس که اربعین را بی حسین می گذراند بهره ای از ایمان ندارد. چرا؟

پاسخ به سؤالهایی به این عظمت، یک جواب ندارد!

این روزها افراد زیادی را می بینم که از درد فراق و نرسیدن به کربلای اربعین فغان می کنند!

قطعاً این فغان اجری کمتر از زیارت کربلا نخواهد داشت! 

چه اینکه زیارت کربلا در روز اربعین اوّلاً و بالذات امری درونی و مفهومی معنامحور است و ثانیاً امری فیزیکی و دارای ابعاد مکانی و سرزمینی!

اگر اینطور نبود اویس قرنی بدون اینکه پیامبر را مشاهده کرده باشد از اصحاب به حساب نمی آمد و بوی او از یمن بر مشام رسول خدا نمی رسید. 

همانگونه که امروز زیارت حسین اگر صادقانه و درونی شده صورت پذیرد، به واقع همگام و همطراز با اجر شهیدان یوم الطّف پاداش خواهد گرفت!

شاید یکی از دلایل محوریت اربعین برای تعیین دایره ی کفر و ایمان، تأکید بر نکته ی زیبایی باشد که در زیارت این روز به محضر خداوند عرضه می کنیم.

در این روز به پیشگاه خداوند شهادت می دهیم که: 

"حسین، در دعوت مردم جای عذر و بهانه ای برای کسی نگذاشت و بی دریغ خیر مردم را خواست"

یعنی نه حسین از راه فشار و تأکید بر اینکه "من امام هستم" می خواست مردم را هدایت کند بلکه کوشید و بر هدایت مردم همتی بی دریغ مصروف ساخت تا این امّت قوه ی تشخیص بالاتری بدست آورد و با اختیار به انتخاب برتر دست یابد.

آنگاه به جمله ی طلایی زیارت اربعین می رسیم که ؛ خدایا شهادت می دهم:

"حسین ، جان عزیز خود را در راه تو داد تا « بندگانت را از نفهمی و نادانی برهاند» و از سرگردانی در وادی گمراهی نجات دهد"

آنگاه در مورد نقطه ی مقابل حسین به  پیشگاه پروردگار همیشه جاوید گواهی می دهیم که:

".....کسانی علیه او همدست شدند که 1. «دنیا فریبشان داد» و 2.«وجود و عزت خویشتن را با بهای ناچیز و پست ترین مقدار معاوضه کردند» و 3.«آخرت را در مقابل بهایی ناچیز و اندک فروختند» و 4.«خود را در چاه هوا و هوس سرنگون کردند»."

پس اگر من در اربعین بفهمم که این دو امر در تمام تاریخ به مصاف هم ایستاده اند و یکی برای دست نکشیدن از "فهم و درک و پیمودن مسیر درست" حاضر است تشنه قطعه قطعه شود و دیگری حاضر است برای نگه داشتن مردم در تاریکی نادانی چنین فاجعه ای به بار آورد و دلیل این فاجعه نیز پستی روح و بی ارزشی خویشتن خویش، به هدف دستیابی بیشتر به لذایذ حیوانی دنیا باشد، آنگاه با فهم این قصه قطعاً اهل ایمان هستم حال اگر به زیارت بارگاه حسینی مشرف هم بشوم کم از حبیب و زهیر و بریر نخواهم بود. 

هرچند کسانی چون من، نه به حبیب و زهیر و بریر، که بر خاک پای غلام سیاه چرده ی روز عاشورا رشک می برند.

این غلام کم مقدار نبود، نه اینکه چون ظرف یکساعت نبرد کشته شد، بلکه چون این تقابل را فهمید و برای آن جان داد.

آنگونه که سیدالشهدا به او فرمود تو آزادی و امروز می توانی بروی!

اما عزّت نفس او در مقابل پستی روح و رذالت و دنیاطلبی جبهه مقابل صف کشید. 

رذالت و پستی و قدرت طلبی شغالان حافظ قرآنی چون شبث بن ربعی که در رکعت اول نماز جماعتشان سوره ی بقره و در رکعت دوم آل عمران می خواندند.

اما غلام سیاه بی اصل و نسب گفت هیهات! ما در مدینه کاسه لیس شما بودیم حال بی معرفت باشیم و بخاطر دو روز زندگی بیشتر در هنگامه ی بی کسی رهایتان کنیم؟

حال اگر ما هم همچون او بفهمیم و آنگاه زائر اربعین باشیم پس باید منتظر باشیم دو میلیون ایرانی که از کربلای اربعین بر میگردند، از فردای اربعین کشوری بسازند که در طراز مکتب عزت مند اهل بیت و بدور از پستی و دنائت باشد.

دو میلیون انقلابی مبارز که از کربلا به کشور برگردند اگر هرکدام با ده نفر هم رابطه داشته باشند ما بیست میلیون عامل تحول و رشد در کشور خواهیم داشت! 

رشدی که نتیجه اش: صداقت ـ حق گویی و حق محوری ـ عزت نفس ـ دوری از کلک بازی و دنیاطلبی فاسد ـ و از همه مهم تر علم و دانش جویی و نهایتاً رشد اندیشه و فکر به هدف خداجویی ـ میوه های این زیارت خواهد بود.

البته فقط "امید"دارم که جامعه ی شیعه به این حد از پیشرفت در نتیجه اربعین حسینی دست یابد.




وقتی راه کربلا باز است!

بیخود نبود صدام نمی گذاشت کربلا عزاداری انجام شود 

بیخود نبود اربعین و عاشورایی در کار نبود و اصلاً طایفه شیعه همیشه ضعیف نگه داشته می شد

بیخود نبود متوکل عباسی با گذشت هفت نسل از سیدالشهدا بزرگترین خطری که احساس می کرد از کربلا بود

بیخود نبود شیعه باید خون میداد و دستانش را هدیه می کرد تا یک بوسه به تربت شاه شهیدان بزند

ببین چه خبر است کربلا

ببین چه می کنند

ببین چه موجی ساخته است یک موج کهنه ی همیشه زنده از ورای هزار و چهارصد سال

هرکس می خواهد بترسد بترسد!

هر کس که ظالم است! هرکس که مفت خور است! هرکس که بیسوادی را شأن می دهد و بدجنسی را ارج می نهد!

هرکس می خواهد امیدوار باشد امیدوار باشد!

هرکس که از همه ی جریانها خسته شده است 

هرکس که به ستوه آمده است

هرکس که از بیعدالتی جان به سر شده است!

هرکس که از همه دل بریده است!

هرکس که هوس کرب و بلا دارد!

و تو مپندار کربلا شهری برای آسایش و اشک است!

کربلا شهری برای حق گفتن و بی محابا جنگیدن است!

و تو نیز اگر حق بگویی سرت بر باد داده ای

و خون تو با خون کربلائیان شصت و یک هجری

و نفس غمبارت با نفس اندوهناک امام صادق در رسای جد غریبش در هم می آمیزند

و آنگاه چه کربلا باشی چه در کنج تنهایی، خانه نشینت کرده باشند

می توانی سرت را بالا بگیری و بگویی

السلام علیک یا اباعبدالله و علی الارواح التی حلت بفنائک

و یا لیتنی کنت معکم فأفوز فوزاً عظیماً

مارکس که از خودمان است!

استاد ژئوپلتیک ما که الحق برجسته ترین روس شناس فعلی ایران است  و پردامنه ترین دانش و مطالعه در اوراسیا را داراست، از استادش مرحوم مقتدر نقل میکرد:

اوایل تشکیل دانشگاه تهران که روحانیون متعددی برای تدریس وارد  دانشگاه شده بودند، یک روحانی بسیار سنتی در دانشکده حقوق و علوم سیاسی آمده بود که حتی وقتی برخی افسران نظامی سن بالا در کلاس درس نخوانده بودند، با عصا به سمتشان حمله میکرد تا آنها را بزند.

یک روز دید جمعیتی در دانشگاه تحصن کرده اند و شعار می دهند. پرسید اینها چه می گویند؟

گفتند اینها مارکسیست هستند و می گویند خدا نیست!

عصبانی شد و گفت رییس اینها کیست؟

بیژن جزنی که جوانکی بود را نشان دادند و گفتند رییس این بیخدایان است.

شیخ گفت شماها می گویید خدا نیست؟

بیژن جزنی با علم و مطالعه زیادش و زبان عجیبی که داشت چنان مارکسیسم را تشریح کرد که روحانی به آن سنتی گفت:

این که همان اسلام و تشیع ماست.

من دیدم این بزرگشان (یعنی کارل مارکس) در عکسش ریش به این بلندی دارد. همچین ریش بلندی نمی تواند آدم کافری باشد. پس این مارکس هم از خودمان است فقط عمامه ندارد.

بعد به بیژن جزنی گفت:

این اسلامتان را از ایران ببرید، چون هر چیز خوبی را این ایرانی ها خراب میکنند.



سیاستت چکاره؟

چرا یکی نیست به من بگه سیاستت چه کار است؟

از همه طرف بهمون ضربه وارد می شه و از هر کی یچی شنیدیم و می شنویم

انقدر دیگه آلوده ی این راه شدیم که از مدیریت و بساط امور مالی و صنعتی راه ادامه ی تحصیل رو کج کردیم رفتیم به سیاست...تا این همه حرف بشنویم و ضربه نوش جان کنیم....

بقول یکی از راننده های سرویس دانشگاه علامه تعریف میکرد از دوران سربازیش که سرگرد ارتش ازش می پرسه کجایی هستی؟ میگه کرمانشاهی!

میگه چرا شما کرمانشاهیا اینطوری هستین؟

من یه بار باید میرفتم پادگان صالح آباد کرمانشاه برای مأموریت 

نصف شب رسیدم کرمانشاه 

خب کرمانشاهیا به تخمه میگن چنجه!

دیدم یه عده ازین گردیا و معتادا نشستن لب خیابون آتیشم روشن کردن و گرم حالند

رفتم پرسیدم ببخشید این پادگان صالح آباد کجاست؟

یکی از اینا یدست برد آتیشو یه چرخی داد و زیر و رو کرد و بهم گفت:

کُرَه صالح آبادت چکارَه؟ بشین برا خودت چنجه بچَکان!