والعادیات

سوگند به نفسهای اسب مجاهدان

والعادیات

سوگند به نفسهای اسب مجاهدان

تو غلط می کنی!

تو غلط می کنی این‌گونه دل از ما ببری
سرِ خود آینه را غرق تماشا ببری

مرده شور من عاشق که تو را می خواهم
گور بابای دلی را که به اغوا ببری

بخورد توی سرم پیک سلامت بادت
آه از دست شرابی که تو بالا ببری

کبکِ کوهی خرامان سر جایت بتمرگ
هی نخواه این همه صیاد به صحرا ببری

آخرین بار تو باشد که میایی در خواب
بعد از این پلک نبندم که به رویا ببری

لعنتی! عمر مگر از سر راه آوردم
که همه وعده ی امروز به فردا ببری

این غزل مال تو، وردار و از اینجا گم شو
به درک با خودت آن را نبری یا ببری

تعارض بین ذهنی ایده برد ـ برد میان ایران و غرب

       چرا استراتژی برد ـ برد بعنوان شاه بیت سیاست خارجی دولت اعتدال نتوانست نتایجی خیره کننده برای آن و کشور مطبوعش به ارمغان بیاورد؟ استراتژی برد ـ برد نه فقط یکی از نیازهای دولت را برآورده می ساخت بلکه راهی بود که شکست و پیروزی اردوگاه اعتدال از آن می گذشت. به نتیجه نرسیدن صریح مذاکرات با غرب و یا سخنان شگفت آور نخست وزیر انگلستان که هنوز هم فعالترین نقش را در برنامه های هژمون جویانه ی آمریکا ایفا می کند، نشان از عدم پذیرش راهبرد برد ـ برد توسط جناح غربی است. آیا اشکال از طراحان استراتژی در حوزه ی سیاست خارجی دولت اعتدال بوده که راهی را به غلط ریل گذاری کردند؟ آیا دولتهایی که در نقطه ی مقابل اعتدالگراها به مدیریت کشور مشغول بودند به مدل برد ـ برد اعتقادی نداشتند؟ آیا اساساً دولت کنونی به این شعار در حد همان «شعار» می نگرد یا در عمل نیز می تواند به کنش سیاسی برد ـ برد پایبند باشد؟ شاید هم این غربی ها هستند که نمی خواهند در مقابل عمل ایران در مسیر بردِ دو طرف فرصت را از دست بدهند و در سخن و عمل پافشاری بیشتری بر تأدیب و سترون سازی قدرت ایران داشته باشند.  

بهتر است پاسخ به این سؤالات را از لابلای «اذهان» مدیریت کننده ی روابط خارجی کشورها جستجو و بر ساختار ذهنی موجود بیش از هر سنجش سیاسی تمرکز کنیم. تا کنون بدون شک بیشترین حجم تحلیل ها و حتی نقدهای مخالفان دولت بر ابعاد فنی مساله ی هسته ای و مفاهیمی همچون منافع ملی و قدرت بین المللی ایران تمرکز یافته است و تنها در سخنان و تحلیل های منبع اصلی سیاست خارجی کشور شاهد نگاهی «ایده محور» هستیم که متاسفانه جای خالی تکاپوهای علمی حامیان و ارادتمندان نظام پیرامون این نگاه ارزشمندسیاسی خودنمایی کرده و البته بسیار رنج آور می باشد. 

اصولاً نگارنده ی این سطور به عنوان یک دانشجوی کوچک در حوزه ی سیاست بین الملل تاکنون نتوانسته تشخیص دهد دولت روحانی با مانور تبحری که در این حوزه می دهد، از کدام نگاه موجود به جهان پیروی می کند و اساساً در گستره ی سیاست بین الملل، برنامه ریزی های سطوح مختلف گفتمان اعتدال در فضای کدام تئوری رایج نفس می کشد. شاید بتوان از میان سخنان خیل مدافعان آکادمیک دولت و حامیان سرشناس آن به اشاراتی دست یافت تا این نگاه تئوریک را توجیه سازند اما معتقدیم آن تئوری ارزشمند است که به راستی مبنای عمل در عرصه ی سیاست بین الملل قرار گیرد و سیاست خارجی نیز در عمل بر اساس آن نگاه قوام یابد. 

دانش روابط بین الملل با تمام تکاپوهایی که در عرصه ی نظر داشته تا کنون مناظرات مختلفی را در تاریخ خود تجربه کرده است که شاید آخرین این مناظرات هنوز مورد توافق دانشمندان سیاست جهانی نباشد. "الکساندر ونت" به عنوان یکی از چهره های شاخص اندیشه در شناخت روابط جهانی قدرت این تقابل را به نحوی نوین مطرح ساخته به نحوی که جهان علم و اندیشه ی سیاست را از پی خود به سخن واداشته است. با عینکی که "ونت" برای شناخت «ایده محور» این روابط سیاسی در سطح جهانی ارائه می کند بهتر می توان به عدم توفیق شعار برد ـ برد در مذاکرات واقف شد و راه حلهای بعدی را با تجربه این شعار طراحی کرد و آزموده را باردیگر نیازمود. 

هرچند تئوری انتقادی روابط بین الملل (Critical IR theory) یک تئوری تنها نیست اما نهایتاً تمامی اعضای خانواده ای که مکتب انتقادی را تشکیل می دهند در یک نقطه به اشتراک می رسند. پست مدرنیست ها، سازه انگاران، نئومارکسیست ها، فمنیستها و سایرین همگی در این موضوع به اتحاد می رسند که سیاست جهانی، اجتماعی ساخته (Socially constructed) است. اعتقاد به این مفهوم الزاماً شامل دو نکته خواهد بود: نخست اینکه ساختارهای مبنایی سیاست بین الملل بجای آنکه مادی باشند، اجتماعی هستند و دوم اینکه ساختارهای مذکور به هویت و علائق (منافع) کنشگران بین المللی شکل می دهند تا اینکه فقط بر رفتار(behavior) آنان مؤثر باشند. این دو گزاره ی مبنایی مهم در مقابل دو نگاه قرار دارند: مفهوم اجتماعی بودن در مقابل مادی محور بودن یا materialism سیاست بین الملل و مفهوم تأثیر گذاری بر هویت و علائق در مقابل خردگرایی یا rationalism  عرض اندام می کنند. چهره ی شاخص سازه انگاری، الکساندر ونت، در یکی از مصاحبه های علمی خود می گوید که اکنون معتقد است در روابط بین الملل، مناظره (debate) میان خردگرایان و سازه انگاران جریان دارد هرچند شک دارد که بتوان آن را مناظره نام نهاد. این تقابل البته در قلم کسی مانند آنماری اسلاتر نیز منعکس شده به نحوی که نشان می دهد او هم به تقابل سازه انگاری و خردگرایی معتقدست. او کسی است که احتمال انتصاب وی به وزارت امورخارجه در صورت پیروزی هیلاری کلینتون در انتخابات ریاست جمهوری آمریکا، بسیار زیاد خواهد بود. 

ممکن است این سؤال از نویسنده پرسیده شود که بر چه مبنایی عمل وگفتمان حاکم بر مذاکرات را از نگاه ایده محور و تئوری «ساخت اجتماعی سیاست جهانی» به دور می داند؟ هم عمل و هم گفتار جاری در این گفتمان ما را به رئالیست بودن اندیشه ی آنان معتقدتر می سازد. از آنجا که شخص رییس جمهور می گوید در سیاست بین کشورها چیزی به عنوان بدبینی و خوش بینی وجود ندارد، می توان به rational  بودن یا منطق محوری مکتب سیاسی او حکم داد. منطقی بودن یک کنشگر در سیاست بین الملل به معنای مشابه آن چیزی نیست که در زندگی عادی می گوییم.  منطقی بودن یک بازیگر بین المللی یعنی حرکت بر اساس محاسبات سود و زیان که البته در دو زیرنگاه مکتب رئالیسم در روابط بین الملل معنای متفاوتی دارد. والتز معتقد است منطقی بودن (rationality) قدرت محاسبه ی سود و زیان است در حالیکه مرشایمر به عنوان یک اصل در جهان بینی خود این منطقی بودن را «توان برآورد هر واحد سیاسی از محیط استراتژیک خود و سپس عمل مناسب و متناسب بر اساس آن» می داند. نگاه اخیر البته معتقد است بازیگران (کنشگران) بین المللی ماهیتاً و ذاتاً در برآوردشان از صحنه و عمل متناسب، عقلایی (rational) هستند. با این اوصاف، به صرافت می توان نام بازیگر منطقی و نگاه رئالیستی را بر گفتمان دولت اعتدال اطلاق نمود. 

    حال با کمک از اندیشه یا بهتر بگوییم هستی شناسی (ontology) سازه انگاران می توانیم از بی نتیجه ماندن شعار برد ـ برد در گفتمان اعتدال بیشتر باخبر شویم. سازه انگاران (Constructivists) در نقطه ای حیاتی از شناخت جهان سیاست نمو کرده اند و آن تعریف مفهوم ساختار قدرت (structure) می باشد. به عبارت بهتر سازه انگاران در مورد مفهوم ساختار سخن جالب توجهی دارند. آنان بر خلاف رئالیستها، معتقدند که ساختار قدرت در نظام جهانی، اجتماعی است و این اجتماعی بودن بر پایه ی ایده ها (Ideas) ساخته شده است. بر همین مبنا، سازه "انگاران" را انگاره پندار یا  ایده آلیست یا به تعبیر بهتر «ایده ایست» (Idea – ist) می نامند. به عبارت خلاصه، اجتماعی بودن ساختار سیاست بین الملل یعنی دانش مشترک (shared knowledge) بر اساس کیفیتی که بین اذهان واحدهای سیاسی وجود دارد. این ساختار بین ذهنی در نقطه ی متضاد با ساختار ماده گرای بی رحمی است که مبتنی بر توانمندی های فیزیکی می باشد. این امر نشان می دهد راهبردهای حاکم بر مذاکرات، میان انتخاب ایده محوری و ماده محوری ساختار قدرت متحیر مانده اند. دولت، از سویی بر تعداد سانتریفیوژها به عنوان مساله ای اساسی همت و زمان صرف می کند و از سوی دیگر می کوشد تا در سخن و عمل، پالسهای مناسب از رفتار دوستانه و همکاری جویانه به غرب ارسال نماید و مثلاً میخواهد دیدارهای بدیع با نخست وزیر انگلستان یا وزیرخارجه ی آمریکا در زمره ی اولویتهای دولت قلمداد شوند. در حالیکه این دو تلاش هر یک از خاستگاهی ویژه ریشه می گیرند و تمرکز عمیق بر هریک، دیگری را از حیّض انتفاع خارج می سازد. 

آنچنان که نگاه ایده محور به ساختار می نگرد، هرچند ساختارهای اجتماعی شامل منابع مادی(material resources) هستند اما در این انگاره، منابع مادی تنها می توانند برای عمل انسانی از طریق دانش مشترک، «معنا (meaning)» کسب کنند. به بیان ساده، دوستی و دشمنی در حقیقت کارکرد (function) درک های مشترک هستند و منابع مادی به ذات خود اثری برای رفتارهای بین المللی به بار نمی آورند. (جمله ی الکساندر ونت: amity or enmity is a function of shared understandings). به همین خاطر است که 500 سلاح اتمی انگلستان برای آمریکا بسیار کمتر از 5 سلام هسته ای کره ی شمالی تهدیدزایی دارد. براساس این مدل هستی شناسی، یا باید بر نگاه رئالیست گونه پای فشرد و مباحثی از قبیل مقدار SWU در تولید انرژی هسته ای را سرلوحه ی مذاکرات ساخت و یا باید به نگاه ایده محور معتقد بود و اشتراکات ذهنی برای ساختار اجتماعی قدرت را برساخته کرد و بهبود بخشید. استفاده از دونوع آنتولوژی برای یک هدف سیاسی نتیجه ای جز اینکه در مدل مذاکرات هسته ای شاهد هستیم به دنبال نخواهد داشت. 

با نگاهی به سخنان محوری قله ی استراتژیک سیاست خارجی نظام از این ضرورت ایده محوری بیشتر آگاه می شویم. ضرورتی که در بیان آکادمیک چشم نوازی بیشتری پیدا می کند. سخن معروفی که در رسانه ها مطرح شد و حامیان جدی تر نظام اسلامی را به تکاپو واداشت به عقیده این نگارنده، لزوم دیدگاهی ایده محور را در سیاست خارجی ما آشکار می سازد. این جملات را که در جمع دانشجویان بیان شده است با نگاه سازه انگارانه ی علمی مرور می کنیم:

 «از سر اعتقاد، شما را افسران جنگ نرم می دانم به همین علت تأکید می کنم که به دقت هدف اصلی دشمن از جنگ نرم یعنی ایجاد تغییر در محاسبات مردم و مسئولان را مد نظر داشته باشید...آنها به صراحت می گویند باید کاری کنیم که ایرانیان محاسباتشان را عوض کنند یعنی به این نتیجه برسند که ادامه ایستادگی در مقابل استکبار و زورگویان جهانی به نفع آنها نیست و افسران جنگ نرم باید با درک این هدف گیری دشمن، به طور صحیح با آن مقابله کنند».

اولین سؤالی که باید از نگاه رئالیستِ صرف پرسید این است: آیا تغییر محاسبات امری تنها ذهنی است که رهبری انقلاب آن را حرکتی در راستای برنامه ی مهندسی افکار توسط غرب می دانند؟ به عبارت دیگر باید پرسید؛ محاسبات یک واحد سیاسی در نگاه منطقی به سیاست بین الملل که به تعریف آن اشاره شد، آیا از ذهنی به ذهن دیگر تفاوت می کند؟ ظاهراً از بیان رهبری انقلاب چنین برمی آید. پس باید دانست محاسبات قدرت و منافع اموری نیستند که مشابه آن را در محاسبات اقتصادی و مالی صرف بتوان مشاهده نمود. از نظرگاه ایده محوری و ideationalism این قدرت و منافع نتیجه و اثری جدا از دانش مشترک (shared knowledge) ندارند بلکه این دانش مشترک است که قدرت و منافع را اینگونه که هستند می سازد. 

سؤالی که طرف مقابل یعنی نگاه منطقی رئالیست می تواند از ایده محوران بپرسد این است که آیا تنها در سخن، این ساختار اجتماعی ساخته می شود؟ به هیچ وجه اینگونه نیست. اشتراکات زبانی تنها ساختمانی نیستند که در آنها «ساختار» قدرت جهانی را بتوان جستجو کرد. ساختارهای اجتماعی، نه فقط کلامی بلکه واقعی و عینی (real and objective) هستند؛ زیرا ساختار اجتماعی بر خلاف ساختار مادی دارای سه عنصر (Element) است: دانش مشترک، منابع مادی و عمل سیاسی. پس باید دانست که این ساختار مبتنی بر ایده، نه در اندیشه ی کنشگران و نه در توانمندی های مادی بلکه در «عمل سیاسی واحدها» وجود دارد. واضحترین مثال برای این امر، حاکم بودن مدل جنگ سرد بر روابط دو ابرقدرت در برهه ای بیش از چهل سال بود اما به محض آنکه عمل یا کنش سیاسی خود بر آن مبنا را متوقف کردند، مدل جنگ سرد به پایان رسید. به عبارت واضح تر، عمل کردن بر پایه ی دانش مشترک و ایده هاست که ساختار را می سازد. 

در سیاست خارجی کشور نیز می توان طراحی اصلی مسیر مدیریت را بر همین حیات ساخت اجتماعی در قالب کنش سیاسی ادراک نمود. بازخوانی علمی سخنان رهبری انقلاب می تواند راهبردهای ما را واضح تر سازد آنگونه که بر سه آرمانگرایی تأکید می کنند: آرمانگرایی در سیاست، در علم و در معنویت و اخلاق. در عین حال تعریفی که معظم له از آرمانگرایی ارائه می فرمایند چارچوب فکری ما را مشخص تر می سازد: «باید به معنا و عمق آرمانگرایی توجه کرد و ضمن پرهیز از تندروی با ملاحظه واقعیات و مصالح، تصمیم گرفت و اقدام کرد و همیشه به یاد داشت که آرمانگرایی یعنی پایبندی به اصول و ارزشها و آرمانها، تأثیرگذاری بر جهت مخالف و تأثیر ناپذیری از آن». 

بدون نگاه هستی شناسی ایده محور نمی توان به نحوی علمی این سخن اساسی و مبنایی منبع اصلی سیاست خارجی ایران را فهم کرد و بر مدار آن مسیر کنش سیاسی دولت را تفسیر نمود. اصولاً کسی که آرمانگراست به واقعیات نباید بها بدهد و کسی که واقعگرایی پیشه ساخته نمی تواند آرمانی در سر داشته باشد. به عنوان مثال آرمانگرایان چپ سابق در دوران ابتدایی سالهای پس از رحلت امام (ره)، معتقد به جنگ با آمریکا در همراهی با صدام حسین بودند و واقعگرایان این روزها، طرفدار جنگ با داعش همراه با دولت آمریکا می باشند. این دو درحالی رخ دادند که رهبری انقلاب مخالف هر دو بوده اند یعنی نه آرمانگرایی بدون واقعیت پذیری و نه واقعیت پذیری بدون آرمانگرایی در اندیشه و عمل ایشان جایی نداشته است. پس بر مبنای آنتولوژی ایده گرا می توان به زبانی تئوریک توضیح داد که چگونه واقعیات مادی و منابع و توانمندی ها به ساختار و عمل کنشگران سیاسی کمک می کنند. اندیشه ورزیِ برساخته گرایی می کوشد تا نشان دهد چگونه ساختار اجتماعی یک نظام، کنشهای سیاسی را از طریق برساختن کنشگران با شخصیتها و منافع از سویی و توانمندی های مادی با «معانی معین» از سوی دیگر، ممکن سازد. به بیان ساده تر، این منافع و توانمندی ها با معانی معین هستند که در یک فرآیند برساخته شدن با بازیگران سیاسی معنی پیدا می کنند و ساختار پدید می آورند و کنش سیاسی در سایه منافع و یا آرمانهای مجرد در انفعال به سر نمی برد.

حال نگاه رئالیستی حاکم بر مذاکرات چه در قالب شعار برد ـ برد یا هر شعار دیگر خودنمایی کند نمی تواند از چمبره ی فضای بین ذهنی واحدهای سیاسی حاضر در نشستها رها شود و سایه ی سنگین ساختاری که در قالب دانش مشترک ایجاد شده بر سر خود احساس نکند. در این میان هر اتفاقی که در مذاکرات فنی رخ دهد از این ساختار اثر می پذیرد و اصولاً نتیجه بخش بودن یا عدم آن، طفیل هستی این ساختار اجتماعی حاصل است. ارزش برساختن (constitute) این ساختار بین الاذهانی (intersubjective) بر طرف مقابل پوشیده نبوده بلکه او کوشیده تا این ساختار را با مدل تحریمی موجود و فشارهای بین المللی و نیز مدلهای توهین آمیز مکرر برای ملت ایران و به تبع، برای نخبگان و تصمیم گیرندگان بسازد. اشتباه طراحان شعار برد ـ برد می تواند با این تحلیل تئوریک مشخص شود که یک راهبرد دو طرفه صرفاً با ساختار زبانی ما به عنوان یکی از طرفین تعامل، تعریف و ساخته نمی شود بلکه مفهوم برد در ذهن و «ایده» ی آن طرف میز هم باید با ما مشترک باشد. 

نگارنده این متن معتقد است رفتارهای بی معنای کسی مانند نخست وزیر بریتانیا و یا دعوتهای مکرر ائتلاف غربی ضد داعش در قالب رئالیستی کمتر مورد تحلیل هستند و باید این مدل را که برای شناخت «فضای بین ذهنی» موجود در نظام سیاست بین الملل مناسب تر است به عنوان چارچوب تحلیلی رفتارهای ایران و رقبایش برگزید. کوتاه سخن اینکه، معتقدان به شعار برد ـ برد در فضایی که توسط بازیگران بین المللی برساخته شده، به مدل ذهنی خود و سپس کنش سیاسی خویش شکل داده و مرتباً در این بازی از کارتهای منابع مادی خود استفاده می کنند اما بیشتر به نقاط سفت و غیرقابل شکافتن برمی خورند. تنها شعار و راهبردی می تواند در کنش سیاسی ما موفق باشد که نخواهد بر «رفتار» بازیگران دیگر اثر بگذارد بلکه بدنبال برساختن هویت و منافع مشترک خود و سایرین در روابط بین المللی کشور حرکت کند. این توفیق جز در سایه ی ایده محوری و هویت مستقل میسر نخواهد بود و البته آنگونه که از فحوای عمیق سخن رهبری انقلاب در کلام کوتاهشان برداشت می کنیم، حریف نیز در این برساخته گرایی بیکار ننشته و از قضا همت خود را بر آن مصروف داشته است. همانگونه که بر اساس همین همت حریف، عده ای معتقد شدند باید با آمریکا علیه داعش متحد شد تا عمل سیاسی ما فضای دشمنی را به اتمسفر دوستی بدل کند اما حقیقت نشان داد فرصتی که آمریکا شعارش را می داد عمل سیاسی (practice) خاصی بود تا برد ایران را تنها در سایه ی برد غرب نشان دهد نه اینکه نیاز به حضور ایران باعث شده باشد تا غرب به برد ایران در این تقابل تن دردهد. بر همین اساس پیش بینی می توان کرد که اگر ما در ائتلاف ضد داعش با غرب همداستان می شدیم، میزان توهین ها و تسلط آنها بر منافع و هویت خود را افزایش می دادیم. 

در نگارش این متن از منابع ذیل استفاده شده است:

1. پایگاه اطلاع رسانی دفتر مقام معظم رهبری

2. Constructing international politics – Alexander Wendt – International Security 1995 

3. International Relations, Principal Theories – Anne Marie Slaughter – Oxford University press 2011

4. Constructing International Politics - Alexander Wendt - International Security – 1995

5. TheoryTalks.org – Alexander Wendt’s Part – April 25th, 2008


چارچوب مفهومی را تعیین کنید!

شاید این نگاه افراطی باشد که ما برای هر تحلیلی در سیاست خارجی، خود را موظف به داشتن یک چارچوب تئوریک بدانیم اما چه کنیم که چنین تعلیم یافته ایم و البته آنرا مفید دانسته ایم! 

اصلاً تفاوت محک داشتن برای یافتن حقیقت در تحلیل سیاسی با نداشتن ابزار سنجش، همین تقید به چارچوب تئوریک است! 

اما اعتراف می کنم در این یک مورد کم آورده ام؛ 

یک روز وزیر محترم امور خارجه به عنوان سنت شکن ترین وزیر خارجه ی تاریخ نظام اسلامی می آید و پس از مذاکرات می گوید اگر تحریمها برداشته نشود ما نه فقط در انتخابات 96 ریاست جمهوری بلکه در همین انتخابات مجلس سال بعد سایه ی باخت را بر سر خود خواهیم دید!  

یک روز هم این نابغه می آید و در حضور رسانه های داخلی کشور می گوید اصل اساسی درمذاکرات جاری این است که غرب بفهمد اصولا  تحریم ها اثری ندارند و ذاتاً نمادین هستند و غرب را به نوعی از توهم منتسب می کند که ؛ 

گویی غرب فکر می کند این تحریمها "ابزار مهمی" در دست آنان است.... 

جلّ الخالق.... 

نمی دانم چه باید گفت... 

 اصلاً اگر این تحریم ها نبود که تو و دار و دسته ات کنج عزلت خود نشسته بودید و کاه دود می کردید......  

اما خوب می دانی که باید فضای ذهنی مردم را از مساله ی تحریم ها دور کرد بطوری که دستور کار ملت برای رای دادن به این جناح در سال 92 از ذهنها به  نرمی پاک شود..... 

جناح پیروزی که اساساً رقیبی در سال 92 نداشت ... جلیلی هم البته رقیبی بود که تراشیده شد تا حد نصاب برای موفقیت شکننده ی این قوم هزار رنگ حاصل گردد. 

حال برای این دوگانه ی عجیب کدام چارچوب تئوریک را می توان مناسب دانست

1. ماکیاولیسم 

2. نظریه بازی ها

3. اصل بقای انرژی در سیاست 

4. پفیوزیزم

 

روزی ایران چنین وزیر خارجه ای دارد و بازی هایش افسوس کنان در قلب، حسرت وزیر خارجه ای را زنده می کند که نام نهضت ملی را برای ملت به یادگار گذاشت و جان تبدارش را در پادگان سفاکان شاه به داغی سربهای سرد جوخه ی اعدام سپرد.... 

ببین تفاوت ره از کجاست تا به کجا...... 

 

خر ها و شیرها

حکایت کشور ماست...خصوصا این روزها....  

استادم همین چند هفته پیش می گفت؛ دارند طوری مملکت را می گردانند که هرچقدر نفهم تر باشی مطلوب تر و رفیع المکان تر هستی.... 

اصولاً آرمان داشتن برای جمع و جامعه ای که خر را بیش از شیر می پسندد سمّ قاتل است.... 

یا باید خود را عوض کنی و به جایگاه آرام و نشخوارهای خر گونه رضایت دهی و تنزل نمایی 

یا باید شیرها را فقط در کنار خود گرد آوری تا به شرف مبارزه برای برتری و عزت آراسته شوی....... 

ولی بازهم اگر تنها بمانی ولی شیر باشی بهتر است تا اینکه در آخوری بسته شوی و کاه و آبت فراهم باشد اما بدانی و راضی باشی که خر هستی! 

(رونوشت: مسئولین محترم نظام اسلامی) 

غدیر برای عدالت

من غدیر را می خواهم.... نه برای جشن ... نه برای خانواده و فرزند پیامبر بودن علی... نه برای اینکه قوم شیعه هویت یافته است.... همه ی غدیر را  میخواهم چون خدا تیغ برّان عدالت را منصوب کرد..... من برای عدالت خوشحالم... برای انسانیت و گفتن حق...

.....علی خلیفه شـد....

دیـد کـه بیت‌المال را خلیفۀ قبلی تقسیم کرده....

 اراضی مسلمین را بین مردم و خویش و قوم‌های خودش تقسیم کرده....

. چه کار کرد؟ او که مسئول نبود، می‌خواست با بزرگواری خودش مسئله را حل کند، اما نکرد....

 فرمود: «ألا إنَّ کُلَّ قَطِیعَةٍ أقَطَعَها عُثمانُ أو مالٍ أخَذَهُ من بَیتِ مالِ المسلمینَ فَهُوَ مردودٌ عَلَیهِم.» هرچه خلیفۀ پیشین از مال خدا به کسی داده و تقسیم کرده و هر زمینی را که به کسی بخشیده، باید برگردد. من ساکت نمی‌شوم که این مال دست شما باشد. «فإنَّ الحَقَّ القَدِیم لا یُبطِلُهُ شَیٌء.» حق مشمول مرور زمان نمی‌شود، حقِ مردم با سند باطل نمی‌شود....

من برای این عدالت جشن می گیرم...