والعادیات

سوگند به نفسهای اسب مجاهدان

والعادیات

سوگند به نفسهای اسب مجاهدان

لگدی به قوطی هسته ای وقتی که ایران وسط جاده ی خاورمیانه است

متخصصین اشاعه ی هسته ای معتقدند توافقی که با ایران صورت گرفته تنها یک لگد به قوطی است برای انداختن آن به کنار جاده.

این سخن یعنی اینکه هنوز نتوانسته اند مسأله ی هسته ای ایران را اساسی درمان کنند و فقط برای ده تا پانزده سال این فرآیند را به تعویق انداخته اند. 

پس قاعدتاً اسرائیل نباید خوشحال باشد زیرا هنوز ایران توان بالقوه ی هسته ای دارد.

این نکته بسیار ناشیانه است که طرفداران تیم مذاکره کننده ی ایرانی می گویند منتقدین داخلی توافقات دولت، دستشان با اسرائیل در یک کاسه ی فکری است.این سخن، اعتدالگرایانرا به راهی می برد که در صورت شکست های فردایشان در زمین سیاست، جایی برای بازگشت و دوستی پیدا نخواهند کرد.

تحلیل گران غربی که به تحلیل هر دو طرف منتقدان و حامیان توافق هسته ای در جامعه خود می پردازند، معتقدند توافق خوب از نظر اسرائیل آن توافق است که بتواند کل برنامه هسته ای ایران را برچیند یا بقول خودشان(role back) نماید. این امر با آنچه که منتقدین ایرانی توافق خواستارند تفاوت ماهوی دارد زیرا این دسته خواهان برجای ماندن استقلال و نیز توافقی هستند که ضمن برچیدن تحریم، توانمندی هسته ای و منافع حاصل از فناوری آن را بر جای بگذارد. این نارضایتی کجا و آن کجا؟ مثلاً رهبر انقلاب بیان کرد که آمریکایی ها گفته اند ما توافق نکردن را بهتر از یک توافق بد می دانیم، بنده هم همین حرف را می زنم! آیا می شود این دو  نظر واحد را در یک مسیر و از یک نوع تصور نمود؟

از سوی دیگر آمریکا بصراحت ادعا کرد که اگر می توانست، به این(role back) دست می زد اما مسلماً در صورتی که این اتفاق رخ می داد توافقی با ایران صورت نمی گرفت. غرب به آن دلیل به این حد از توافق رضایت داد که فعلا لگدی به قوطی فناوری هسته ای ایران بزند و آنرا در گوشه ی جاده بیاندازد زیرا که تجربه کرده بود فشارهای قبلی اگرچه به ایران زخم می زد، اما مانع پیشرفت هسته ای آن نشده بود. منتقدین توافق هسته ای در میان غربی ها، معتقدند توافق فعلی فقط(kick the can dawn the road) است. این واژه از نظرسیاسی به آن معناست که توافق فعلی فقط قادرست بحران جاری را که حاصل از امکان دسترسی ایران به بمب هسته ایست، برای ده الی پانزده سال به تأخیر بیاندازد.

حال که این توافق برای غرب و آنچه او امنیت بهتر دنیا تعریف می کند، یک توافق قابل قبول و نه ایده آل است، باید منتظر باشیم که بموازات حرکت این توافق در مراحل اجرا، مستمراً این توافق برای غرب بهتر یا مفیدتر(useful) شود. پس باید بدانیم توافق فعلی یک توافق باز است که مدام می تواند تغییر شکل و ماهیت پیدا کند.

سؤال مهمتری که باید پرسید این است: چه چیزی باعث می شود این لگد به قوطی هسته ای ایران که همان تأخیر(postponement)در اوج گیری فعالیتهای هسته ای است، در حال حاضر عاملی باشد تا توافق حاصله را یک توافق خوب برای غرب معرفی نماید؟

پاسخ در نقش محوری ایران به طور ذاتی در تحولات خاورمیانه است.

 برنامه ی هسته ای ایران فعلاً به کنار جاده ای پرتاب شده است که ایران در میانه ی آن جاده، نقش مهمی ایفا می کند. اگر عده ای می پندارند امروز بنا بر استراتژی سیاست امنیت ملی آمریکا، دیگر خاورمیانه مهم نیست و منطقه ی چین و پاسیفیک برای کاخ سفید اهمیت اصلی را پیدا کرده اند، باید به پندار اشتباه خود واقف گردند. هنوز خاورمیانه مهم است چون جغرافیای سیاسی و اقتصادی جهان اینگونه ساخته شده است. ایران هم در این منطقه همیشه نقش بسیار مهمی دارد فارغ از اینکه چه حکومتی داشته باشد. 

اگر در این منطقه ی مهم و بحران خیز که امروزه بیش از هر روز دیگری شاهد بحران های نو به نو می باشد، همینقدر هم بتوان برنامه ی هسته ای ایران را فریز کرد، دستاورد بزرگی برای مدعیان نظام تک قطبی حاصل شده است. با این توافق یا همان لگد موقت به قوطی، امنیت اسرائیل بیشتر از زمانی که یک ایران در حال نزدیک شدن به غنی سازی های آزادانه و سرکشانه وجود داشت تأمین می گردد و طبق بیان صریح رییس جمهور ایران، تا ده سال دیگر پرونده ی هسته ای ایران در شورای امنیت باقی خواهد ماند. این سخن البته نشان از مدیریت های آینده برای پرونده ی هسته ای این کشور دارد.

البته می تواند دلیل رهبری انقلاب برای مجاز ندانستن تیم مذاکره کننده به مذاکره در خصوص مسائل غیرهسته ای از جمله مسائل پیرامون منطقه، ناظر به همین نگاه بلندمدت و اساسی غربی ها در منطقه گرایی آنان باشد. اگرچه برخی می گویند موگرینی اشاره کرده است که ایران با توجه به مسائل منطقه به این توافق تن داده است و حسن روحانی هم در سخنرانی تبریک خود اعلام کرد که کشورش حاضر است در منطقه به کمک همه کشورهایی بیاید که از تروریسم رنج می برند. این سخن به نوعی دست همکاری به آمریکایی ها دادن به امید تسهیل اجرای توافقی است که هدف محوری آن دستیابی به یک جریان روان اقتصادی است.

دستاورد توقف ده الی پانزده ساله ی فناوری هسته ای ایران، بر اساس تئوری های روابط راهبردی بسی بزرگتر از این هم هست. وقتی جان کری و اوباما یا دیوید کامرون و لوران فابیوس می گویند با این توافق، جهان امن تر شده است بدین معناست که قدرت ایران در منطقه به سمت برابری با سایرین پیش رفته و خطر پدید آمدن یک هژمونی منطقه ای از بین رفته است. این موازنه سازی قدرت در منطقه ژئواستراتژیک خاورمیانه، نظم مطلوب منطقه گرایانه ی آمریکا و غرب را حاصل می سازد. 

طبق تئوری موازنه تهدید، قدرت در میزان تهدیدی است که می تواند ایجاد کند. اصولاً وقتی با یک توافق می توان دندانهای تهدید یک کشور مهم را در منطقه ای راهبردی از بیخ کشید، چرا نباید آن توافق را خوب توصیف کرد؟

بر اساس همین تئوری که پروفسور استفن والت ارائه نموده است، اتحادها و ائتلاف ها نیز زمانی رخ می دهند که احساس تهدید مشترک بین واحدهای سیاسی پدید آید. این ائتلاف به رهبری آمریکا حول تهدیدی پدید آمد که از دستیابی ایران به فناوری هسته ای احساس می شد و اکنون این تهدید فعلاً به محاق سکون رفته است. 

شاید برنامه های  ریشه ای تر غربی ها برای عصب کشی اساسی این تهدید، حصول اطمینان از روی کار نیامدن همیشگی دولتهای مزاحم و سرکش در ایران باشد. آنها قطعاً برنامه هسته ای را در این مرحله رها نخواهند کرد. 

کوشش های کور ظریف

ویدئوی انتشار یافته توسط محمدجواد ظریف نشانی از امید در خود نداشت.

آمریکایی ها آنقدر موفق بوده اند که ظریف نتواند جایی برای فرار داشته باشد. در حقیقت ایران به واسطه ی بی برنامگی در مذاکرات اخیر، نه فقط توان هسته ای را به حراج گذاشت بلکه با پیشروی قدم به قدم آمریکا و متحدانش به واگذاری قله های بیشتری از داشته های خود مجبور گردید. 

در حقیقت مذاکرات هسته ای در دوسال اخیر، رفتاری هدف محور بوده و از خاصیت روش مند بی بهره مانده است. 

هدف مذاکرات در منش ظریف و دولت روحانی فقط رسیدن به دلارهای نفتی می باشد. مذاکرات نشان داد دولت روحانی و تیم ظریف، تبحری در مسائل سیاست بین الملل ندارند. نرمش قهرمانانه تنها به اکسید سازی داشته های هسته ای و توقف دستاوردهای جاری و نقد کشور تعبیر شد. مذاکرات به راحتی در زمین آمریکایی ها اجرا شد و امروز سخنان ظریف نشان داد که عملاً گام به گام زمین را به حریف واگذار کرده ایم.

دیپلمات های باسابقه ای که به تعبیر پدرخوانده ی آنان، از دوران ابتدای انقلاب دست پرورده ی وزیر خارجه دوران جنگ و سازندگی بودند، تنها به قامت دلالهای بین ایران و آمریکا عمل کردند و طرح مدونی برای رسیدن به هدف ضمن برشمردن آلترناتیوهای احتمالی طرف مقابل تدوین نکردند. 

پراگماتیسم یا همان عمل گرایی بیش از حد روحانیون بازگشته به قدرت، توان آنان را از تفکر حول استراتژی مذاکره باز داشته بود و نهایتاً ایران را وارد بازی چندلایه ای کردند که نه راه پس برای آن مانده نه مسیری به پیش.

بدیهی است  مذاکرات فعلی آنگونه که خط قرمزهای ادعایی دورش را خط می کشند، حاصل شدنی نیست. آمریکایی ها باید ابله باشند که اجازه ی صدور نفت به ایران بدهند و در عین حال قدرت ایران روی به تزاید برود بدون آنکه اهداف استراتژیک غرب حاصل گردد.

همه حتی غیر تخصصی ترین ناظران می دانند و رهبری نظام اسلامی نیز اذعان کردند که هدف آمریکایی ها مسأله ی هسته ای نیست. این پرونده دستاویز خوبی برای غرب بود که بتواند ناخن خود را به تن ایران بند کند. حال که برای آنان اثبات شده با این مسیر می شود ایران را به میانه ی تشک کشاند، چرا باید حریف را با حل مسائل فنی چون غنی سازی و نوع سانتریفیوژ و امثال آن، رها کرده و به مسیر زندگی عادی بازگردانند؟

زمانی که ما در یک صفحه ی بازی با حریف سیاسی بده بستان می کنیم، باید صفحات دیگر خود را نیز پهن نگاه داریم تا محاسبات حریف در یک زمین، متمرکز نماند. تازه امروز در ویدئوی ظریف می بینیم که عاجزانه به آمریکایی ها و سایر ناظران سیاست بین الملل گفته می شود ایران در خط مبارزه با تروریسم است. این سخن یعنی ما اگر مورد توافق شما واقع شویم حاضر به فداکاری در راهی هستیم که شما می پسندید و البته آمریکا می داند که خطر تروریزم برای ایران بسیار بیشتر از آمریکاست. 

دلیلی وجود ندارد که توان هسته ای ما به رسمیت شناخته شود و هیچ چیز دیگری جز نبودن خطر دسترسی ایران به سلاح هسته ای از بین برود. بزرگان دانش سیاست بین الملل چون کنت والتز که حتی منتقدانش او را سلطان فکر می خوانند در زمان حیات خود گفته بودند دسترسی ایران به سلاح اتمی هیچ عیبی از نظر امنیتی ندارد. ایران اگر به سلاح اتمی هم دست بیابد خطری برای هیچ کس نخواهد بود. آنچه که در خاورمیانه مهم است، حفظ بالانس قدرت میان واحدهایی است که بالقوه می خواهند به هژمونی یا استیلای منطقه ای دست بیابند.

سخنان ظریف کم کم بو و طعم خواسته های آمریکا را در این فرآیندی که یانکی ها به خوبی مدیریت کرده اند از خود بروز می دهد. ایران باید حامی و مجری همین سیاست های خاورمیانه ای آمریکا باشد. این همان چیزی است که امروز از سخنان ناامیدانه ی ظریف به مشام می رسید. ظریف که به سختی می کوشید خود را با تمام نداشته هایش، مقتدر نشان دهد، عملاً عنوان کرد که تصمیم با آمریکایی هاست اما نتوانست این معنی را منتقل کند که اگر آمریکایی ها «اراده ی سیاسی لازم» را نداشته باشند، او و کشورش چه چیزی در دست دارند تا روی میز خصم بگذارند.

نبرد کلمات در پرونده هسته ای و آینده ی ایران

تصویب قانونی که امروز تحت عنوان صیانت از دستاوردهای هسته ای در مجلس به انجام رسید، می تواند یک تکه از پازل جدالی باشد که آینده سیاسی و هویتی نظام اسلامی را شکل خواهد داد. از درون تمامی جدالهای سیاسی پدیده هایی متولد خواهند شد که هویت نوین یک مجموعه سیاسی را می سازند. گاهی جنگها همانند جنگ جهانی و یا تعارضات منطقه ای با رسیدن به نقطه پایان، از طریق امضای توافقات و ترتیبات پس از جنگ باعث تشکیل نظم های نوین می گردند. برخی نبردها هم مانند جنگ هشت ساله ایران و عراق تنها بازگشت به نقاط پیش از جنگ را بدون دستاوردی ژئوپلیتیک دوباره حاصل می نمایند.
امروزه نبردی که بین ایران و قدرتهای جهانی در جریان است، تنها به حل مساله غنی سازی و یا رفع تحریمها مربوط و منتهی نخواهد بود. این نبرد که خونی در آن ریخته نشده و گلوله ای در میدانش شلیک نمی گردد، « نبرد کلمات» بین جدی ترین رقیبان راهبردی در مهم ترین منطقه ی ژئواستراتژیک و ژئواکونومیک دنیاست. این نبرد کلمات نه فقط بین مذاکره کنندگان هسته ای در دو سوی میز جاری است بلکه امروز آینده سیاسی نیروهای داخل کشور را هم در خود باروری می کند. چه اینکه اگر نیروهای سیاسی حاضر در مجلس به اسم منتخبان خاص ملت نتوانند قدرت دولت را به عنوان منتخب عام مردم تحت کنترل درآورند، هویت و جایگاه محوری پارلمان را نزد موکلان خویش به خطر خواهند انداخت. این حفظ جایگاه و تحمیل حقیقت بر رقیب، از مسیری می گذرد که نشانه های کلامی و فرآیندهای زبانی در آن نقش اساسی را دارند. 
امروز ضمن فرآیند تصویب قانون صیانت از دستاوردهای هسته ای، دولت به ناگهان اعلام می کند که با این مصوبه از منظر اصل 176 قانون اساسی مخالفت دارد. برخورد رییس مجلس و ممانعت وی از سخنرانی معاون پارلمانی رییس دولت به هدف مخالفت با قانون صیانت، این رقابت کلامی را پیچیده تر می سازد. اگرچه دولت با پوسته ای حقوقی به مخالفت خود با این قانون برخاست، اما ورود معاون پارلمانی دولت به تریبون مخالفت در لحظات آغاز رأی گیری نشان از ناهماهنگی قوه ی مجریه با سیر قانون گذاران مجلس دارد. اظهار نظر سخنگوی دولت بر ضخیم شدن این موضوع بیشتر کمک کرد و نشان داد دولت می خواهد با ابزارهای امنیتی در قالب اصل 176 عملاً نمایندگان و مساله تفکیک قوا را به محاق بفرستد. 
سخنگوی دولت که مشخص نکرد منظور او از تأسف بر کف خیابانی شدن موضوع مذاکرات هسته ای چیست، عملاً آگاهی عموم بلکه حتی آگاه سازی نمایندگان مردم در پارلمان کشور از روند دقیق مذاکرات را کاری بیهوده معرفی نمود. اگرچه مذاکرات هسته ای امری به قول وی «پیچیده و فنی» است اما همانطور که عناصر سیاسی و دیپلماتیک همراه با نمایندگانی امنیتی از سوی رییس جمهور به میدان مذاکره آمده اند، نمایندگان مجلس نیز به عنوان عناصر سیاسی به همراه نهادهای مدنی و عموم ملت خواهان تشریح دقیق گامهای مذاکره جهت درک نتایج سیاسی و پیامدهای آتی این موضوع می باشند. هرچند تعدد نمایندگان و جامعه مدنی کشور قاعدتاً می تواند قابلیت کارشناسی در حوزه ی هسته ای حداقل در قواره مورد ادعای دولت در خود بیافریند، اما در حوزه پیامدهای سیاسی و دغدغه های امنیتی و صیانت از استقلال ملی به هیچ وجه نمی شود صدای آحاد ملت و نمایندگان را به صرف تخصص گرایی خاموش ساخت. دلیل این امر، حق ملی برای هر فرد جهت مطالبه استقلال و منافع خود از دولت (state)  به معنای موسع آن است. قانون اساسی و مدنیت عام جهانی هم برای ایفای این حقوق به راه حلهایی دست یافته که یکی از آنها حفظ تفکیک قوا و نظارت سه قوه بر مدیریت کشور است. رهبری نیز در یک جایگاه تعریف شده، به اختیاراتی فراقانونی دسترسی دارد که تصمیم سازی ها از طریق فکر جمعی و تصویبات شورایی همچون مجمع تشخیص مصلحت نظام و یا شورای امنیت ملی به محضر او ارائه میگردد و نهایتاً در صورت تأیید رهبری مصوّب و لازم الاجرا خواهند بود.
دولت در حقیقت با استناد به اصل 176 قانون اساسی می خواهد چند امر را همزمان به پیش ببرد. نخست اینکه دولت می کوشد مدیریت و راهبری پرونده هسته ای را تحت یک نظام آلیگارشی نگه داشته و با سازوکارهای تصمیم گیری نخبگانی آنرا از نظارت عام مصون بدارد. تحلیل دولت این است که مردم صرفاً نتیجه مذاکرات را می خواهند و قاعدتاً زیاد به فراز و فرود فناوری هسته ای هم کاری ندارند. آنچه مهم است و مردم در سال 92 بدان رأی داده اند، شکستن تحریمها و ریخته شدن دلارهای نفتی به درون کشور است. اولین سدی که در اجرای این روند می تواند مانع بیافریند همین نوع مصوبات صیانتی است که امروز مجلس به سمت آن آغاز مسیر نمود و نشان داد که قوای دیگر نیز بر عملکرد تیم هسته ای نظارت قانونی خواهند داشت.
دومین هدف دولت استفاده از شورای امنیت ملی برای امنیتی تر ساختن مساله مذاکرات هسته ای است. دولت اعتدال سعی کرد تا نشان دهد با خروج پرونده ی هسته ای از دست دبیر شورای امنیت ملی و سپردن آن به وزیر امور خارجه به نوعی امنیتی زدایی از مساله هسته ای را در برنامه های خود دارد.  طبق تئوری های رایج علوم امنیتی، اصولاً هرچه افراد امنیتی در مصادر قدرت بیشتر باشند فرآیندهای امنیتی سازی (securitization) نیز پررنگ تر می شود. تکیه ی امروز معاون پارلمانی و سپس تأکید سخنگوی دولت بر اصل 176 که ارجحیت شورای امنیت ملی بر سایر مصوبات امنیتی کشور را گوشزد می کند، نشان داد دولت بازهم استراتژی مدیریت مذاکره ها را با مؤلفه های امنیتی بنا خواهد کرد. دلیل اصلی ارجح بودن شورای امنیت ملی، ارجح بودن مسائل امنیتی بر سایر امور است.  اصولاٌ تئوریسین های امنیت همچون  بری بوزان بر این عقیده اند که اگر بناست مساله ای اهمیت فوری پیدا کند، باید به امنیتی سازی آن همت گمارد. تأکید امروز دولت در مقابل مصوبه مجلس نیز نشان می دهد انتخاب وزیر خارجه به سرپرستی تیم مذاکره کننده تنها به دلیل ساختارهای شخصی محمدجواد ظریف و ارتباطات فرامزی او بوده و هیچ برنامه ای جهت امنیتی زدایی از پرونده هسته ای ایران نداشته است. چه اینکه امنیتی زدایی می تواند به حل دموکراتیک تر این پرونده و نیز ارتقاء جامعه مدنی در کشور بیانجامد. این امر می توانست نهایتاً پایگاه دولت و نظام را در جامعه ایران تقویت نماید. علاوه بر آن، می توانست دولت منتخب را معتقدتر به عقل جمعی جلوه دهد و رنگ پوپولیسم را از آن بزداید. اکنون دولت با تأکید بر اصل 176 و اهرم شورای امنیت ملی بصراحت القاء می کند که هم در پی امنیتی سازی مضاعف پرونده هسته ای است تا رقبا ساکت تر شده و مراحل نیل به هدف برای دولت تسهیل و تسریع شود و هم در پی الیتیزاسیون یا نخبه مند سازی بیشتر فرآیند حل مساله است و عامه را برای حل گام به گام مسائل لایق نمی بیند. این امر دستاورد حاشیه ای دیگری نیز دارد که به ضعیف سازی اصل تفکیک قوا با اتکاء به ضرورتهای امنیتی مورد تصویب شورای امنیت ملی منتهی خواهد شد زیرا فقط سران قوا در شورای امنیت ملی حضور دارند. اگرچه دولت عنوان می کند مصوبه امروز مجلس با اصل مذکور قانون اساسی در تعارض است اما وظیفه اصلی تشخیص و تطبیق قانون عادی با قانون اساسی عملا و صراحتاً بر عهده ی شورای نگهبان قانون اساسی گذارده شده است. چنانچه شورای نگهبان تصمیم نهایی خود را مبنی بر انطباق این قانون با اصول قانون اساسی اتخاذ کند، دولت بر تفسیر اشتباه خود از قانون و علم حقوق صحه نهاده است. 
نکته ی سومی که دولت می تواند با استدلال های امروز خود به عرصه ی بروز برساند، اتکاء بیشتر بر حل معضلات خود از طریق قدرت قاهره ی رهبری نظام است.  شورای امنیت ملی تنها در صورتی می تواند مصوبات خود را اجرایی کند که طبق تصریح قانون اساسی به تأیید و امضای رهبری رسیده باشد. وقتی وزیر خارجه می تواند درمقابل نمایندگان مجلس که توان تنظیم استیضاح او را دارند آنگونه بایستد و در نقاط حساس قد علم کند، قطعاً می پندارد که فعلاً روابط جاری بین دولت و رهبری مانع سقوط وی خواهد بود. مصاحبه اخیر وی با یک مجله که ابراز داشته بود رهبری فرموده اند در نمازم به اسم تو را دعا می کنم، نشان از پناه بردن ظریف به محبوبیت و استحکام جایگاه رهبری است. البته دولت که می کوشد خود را توانمند و با تدبیر معرفی نماید، از اینجا به بعد با سپر کردن شورای امنیت ملی در حقیقت بیشتر از بلیط هایی استفاده خواهد کرد که پشت آن ممهور به نام رهبری است. 
همه ی این اتفاقات در قالب کلماتی هستند که مدیریت امروز و فردای جمهوری اسلامی را چکش کاری می کنند. در صورتی که این پرونده به هر نتیجه ای ختم شود، نهایتاً کلماتی که در نبرد ما با بیگانه و تعارضات ما در داخل نقش اصلی را بازی کرده اند، آینده ی تمدن و مدل حکومتداری ما را رقم می زنند و املا خواهند کرد که نظم سیاست خارجی ما در حیات منطقه ای و جهانی ایران چه هویت و جهتی باید داشته باشد. 

خوراکم فکر بود

در زندگی مرحوم حضرت آیت الله العظمی آخوند محمد کاظم خراسانی رضوان الله علیه که نامشان در حوزه های علمیه می درخشد و کتاب معروفشان (کفایه الاصول) همچنان سال هاست تدریس می شود، چنین آمده است:

چون مجلس درس به پایان رسید، شیخ مرتضی انصاری رضوان الله علیه به من نگاه کرده و فرمودند:
آخوند، می بینم خیلی مودب می نشینی؟

من سر به زیر افکندم و عبای خود را بر روی سینه ام بیشتر کشیدم و حالتی داشتم قرین انفعال. 
شیخ دریافتند که پیراهن به تنم نیست و قبای خود را پیش آورده ام تا گردن خود را بپوشانم و معلوم نشود که پیراهن ندارم زیرا از کفش و لباس؛ تنها چیزی که داشتم و می توانستم بگویم مالک آن هستم یک قبای پاره بود با یک عبای کهنه و یک جفت کفش که آن هم ته نداشت؛ و با زحمت، پای خود را بالاتر می گرفتم و به رویه کفش می چسباندم که پایم بر زمین کشیده نشود که نجس یا کثیف نشود تا آن جا که یک روز محبور شدم سه بار پای خود را بشویم و یکی از طلاب به گوشه مدرسه نشسته بود، مرا دید و به حالم رحم کرد و کفشی مندرس به من داد.
در این وقت چنان بود که گفتی دنیا را به من داده اند!
 آن روز هم شیخ پس از مجلس درس، از برهنگی من آگاه گردیده، فهمید که پیراهن به تنم نیست و به این جهت قبای خود را به روی سینه ام کشیده ام و می نماید که مودب نشسته ام، امر کرد پیراهنی به من دادند.

چهل سال نه گوشت خورده ام و نه آرزوی گوشت داشتم و تنها خوراک من فکر بود و با این زندگی راضی و قانع بودم و هیچ گاه نشد که سخنی یاد کنم که گمان کنند از زندگانی خود ناراضی هستم...