والعادیات

سوگند به نفسهای اسب مجاهدان

والعادیات

سوگند به نفسهای اسب مجاهدان

حکایت رفاعة بن شداد و عاقبت اصولگرایان

وقتی شهید دیالمه با میرحسین موسوی در ابتدای تقسیم قدرت بین چپ و راست حکومت اسلامی به مناقشه برخاست، درس گرفتن از تاریخ در قاموس میرحسین روشهای آناکرونیستیک قلمداد شد که در عین تعبیر اشتباه او از موضوع آناکرونیسم شاهد بی اعتنایی عمل گرایان خودمحور نسبت به مدرسه بزرگ تاریخ و عبرتهای تاریخی بوده و هست. 

 

   

شاید اگر درسهای مکتب اهل بیت به همین قصه مختار محدود می ماند برای درس آموختن کفایت می کرد در حالیکه لحظه به لحظه و سطر به سطر کتاب قطور تاریخ آل الله سرشار از تعالیم انسان ساز و تأمل برانگیز است.  

حکایة رفاعة بن شداد از حکایات تأمل انگیز تاریخ ماست. او از یاران مولی امیرالمؤمنین علی (ع) و حاضران در جنگ صفین و در زمره مدافعان حریم ولایت بود تا آنجا که در قضیه به نیزه شدن قرآنها از سوی سپاه شام، نهیب های فراوان به فریب خوردگان سپاه کوفه می زد و در قضیه حکمیت، شیعیان را به رفع مشاجره و حرکت برای دفع فتنه دعوت می نمود.  

اشعار فراوانی از رفاعة بن شداد در هنگامه کارزار علیه فتنه گران شامی در دفاع از ولایت نقل شده که نشان از روحیه حماسی و دلاوری او دارد.  

 

 

هنگامی که دشمن غدار واقعه جانکاه کربلا را برای درهم پیچیدن طومار امامت و قطع رحم خاندان پیامبر پدید آورد و پس از آن امامت حضرت سجاد در محاق تقیه و مسیر تربیت شیعیان و نشر معارف الهیه فرو رفت، شیعیانی که خود را فدایی اهل بیت اما جامانده از واقعه عاشورای شصت و یک میدانستند، تحت تعالیم ولایت به جهادی با مدیریت عملیاتی خویش مبادرت ورزیدند که دو نمونه مشهور آن قیام توابین و مقاتلات مختار ابوعبیده ثقفی است. 

رفاعة بن شداد در هر دو قیام مذکور مقامی شامخ و موقعیتی راهبردی داشته است و نام تعیین کننده او پرچمی برای تجمع عده قابل اعتنایی از مجاهدان بوده است. 

هنگامی که تدبیر امور قیام برای حق و تمشیت امر جنگ و جهاد به دست شیعیان افتاد و در هنگامه ایجاد خفقان شدید بنی امیه علیه امام سجاد (ع) نخبگان جامعه شیعه به تدبیر امر مجبور بودند، شایستگی بیشتر و عقلانیت و مدیریت برتر عامل تعیین کننده فرماندهی و امارت این جمع شده بود. 

رفاعة با تمام سوابق و اخلاص و دلاوری که داشت نه در زمان قیام توابین به اندازه سلیمان صرد مقبولیت داشت نه در هنگامه انقلاب مختار سرداری به قد و اندازه وی می بود.  

شاید حضور او در خطوط دو و سه فرماندهی و مدیریت باعث پدید آمدن حس خود کم بینی و نیاز برای تشکیل دار و دسته مجزا با اندیشه ای مطابق تشخیص و طبع خود او به دور از وحدت با چهره شاخص مختار به عنوان سردار قیام خونخواهان بوده است.  

این جدایی خواهی که نشان واضحی برای اختلاف بین شیعیان بوده و سرنوشت اختلاف هم که همانا دریده شدن به دندان گرگهای معاند است، نهایتاً منجر به صف کشی رو در رو با دوستان سابق و ایستادن در مقابل فرماندهی واحد و شایسته ترین و مقبولترین رأس قیام گردید. 

مقاتله دوستان سابق و هم قسمان روزهای پیشین در عین فاجعه آمیز بودن به قدر نتیجه این صف کشی متقابل دردناک و سقوط آمیز نیست. نتیجه ای شوم و سیاه یعنی اتحاد با دشمنانی که روزی هدف قیام ما حذف آنان از صفحه قدرت بود.  

بیعت رفاعة با قاتلان سیدالشهداء (ع) شاید سوزناک ترین برگ تاریخ شیعه باشد که حتی از تنهایی حضرت اباعبدالله در صحنه کربلا نیز تأسف برانگیز تر می نماید.  

از آنجا که شهید دشت نینوا جان عزیز خویش را برای نجات بنی آدم از ظلمت جهل نثار فرمود، چنین جهالتی از نخبگان شیعه نشاندهنده بی بهره ماندن دسته ای از فدائیان حضرتش از فواید ایثار خون ثارالله است. 

حسین را جهالت امتی به قتلگاه خونین دشت علقمه کشاند که دست خویش را تا مرفق در دام و دانه دنیا گرفتار می دیدند و البته ماشین جنگ روانی بنی سفیان نیز در شکل دهی افکار عمومی علیه جریان احیاگر دین خدا سست عنصران جوگیر را در قعود به جای قیام تغذیه روانی مداوم می نمود. 

برای شیعیان خالص و درد کشیده پس از واقعه عاشورا پذیرفتنی نبود که دوباره در دامی چنین آشکار بیفتند و دست خویش در دستی بگذارند که در یوم العاشور خنجر بر حنجر پسر فاطمه گذاشته و تیر بر چله کمان نهاده و بر چشم بصیر علمدار علقمه تیر باریده بود. 

به قول دکتر احمدی نژاد در جلسه بیست و پنج اسفند، هنوز هم معتقدم دوجناح درین مملکت ساخته شد تا به هدف جنگ برای قدرت توان مملکت را بفرسایند. 

سخنان اصولگرایان و هم قسمان سابق که امروز تیغ تیز بر منتخب ترین دولت تاریخ کشور افراشته اند مبنی بر ائتلاف با اصلاح طلبان سابقی که هم اکنون از جریان متصل به غرب تبری می جویند، یادآور همان داستان رفاعة بن شداد و دست او در دستان قتلة الحسین است.  

 

 

کیست نداند که اصل جریان جناح چپ و سپس اصلاح طلب و به دنبال آن ستادهای کذایی میرحسین و جنبش رنگی آن اژدهای هفت سر، همه از یک جنسند و اصولاً حضور جناح اصلاح طلب در پهنه سیاست این کشور، نه به هدف مقابله با جناح مقابلش و مثلاً انتقاد به آیة الله جنتی و مشکینی و ناطق نوری و امثال آنان بود، بلکه امروز بر همه واضح است که بازی های خبیثانه جناح بوقلمون صفت چپ، تنها برای حذف ولایت و به قول حجاریان "زدن رأس هرم" بوده است. 

بیرون آمدن دشمنان کینه توزی که در لاکهای نفاق خویش آرمیده بودند به هنگام خروج ابراهیم بن مالک اشتر یادآور شکستن سکوت منحوس امثال هادی غفاری با انبارهای میلیاردی اسلحه و تدارکات فوق پیش بینی در جریان کودتای سبز است. 

یکی از حجة الاسلامهای سبز که امروز هنوز هم در نهاد نمایندگی یکی از دانشگاهها با وقاحت تمام به تدریس معارف مشغول است و به اقامه جماعت می پردازد، در سال هفتاد و نه می گفت آقایان تندرو می پندارند ما چپ هستیم در حالیکه اگر ما چپ هم باشیم چپ ولایی محسوب می شویم. بلافاصله این نکته در ذهن جوان من پدید آمد که چپ ولایی چه صیغه ایست؟ اصولا چپ آمده تا بگوید خامنه ای نباید باشد و شاه بیت حضورش عناد با شخص آن بزگوار (روحی فداه) است.   

نمادهای اصولگرایی مدعی حمایت از رهبری و همانان که برای دیگران کنتور ولایت پذیری می اندازند، امروز چگونه می خواهند دست خویش در دستان جناحی بگذارند که می رفت تا دستان خویش را بر گلوی امامت این امت بفشارد و عنادش با احمدی نژاد نه از آنرو بود که در جناح مخالف آنان است و قدرت را از حلقه بسته آنان خارج کرده، بلکه بدان سبب بود که اولین اصولگرای باعرضه و مقبولیست که توانسته مطابق اندیشه های مقام ولایت (دام ظله) جامعه را به به سمت خویش جذب نموده و طومار مدعیان مدیریت و اندیشه ورزی سیاسی را در هم بپیچد. 

بیخود نبود که مردم در سفراستانی،احمدی نژاد را مختار خوانده بودند. 

 

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد