والعادیات

سوگند به نفسهای اسب مجاهدان

والعادیات

سوگند به نفسهای اسب مجاهدان

خواب شهادت

یکی از دانشجوهای سابقم نصف شب یک ایمیل فرستاده....

«یه خوابی دیدم،از خواب پریدم دیگه خوابم نمیبره، خوابش خیلی آشفته بود ولی اصلش این بود :دیدم یه از این خونه های درب و داغون بود جلوی درش یه جنازه افتاده بود هیچکس قبول نمیکرد دفنش کنه،کس و کار نداشت انگار، بعد چند نفر دیگه هم بودن نمیشناختمشون، گفتن چون بو گرفته باید بسوزونیمش بعد دفن کنیم، بعد خاکسترشو ریخته بودن تو پارچه سفید که مثلا کفنه پخشش کرده بودن، معلوم نبود جنازه کیه، اسمشو گفتن یادم نیست ولی عکسشو بزرگ زده بودن رو دیوار،بعد پارچه سفیده رو گذاشته بودن رو تابوت، من و مامانمم جلوتر از همه تابوت گرفته بودیم میگفتیم لا اله الا الله.بعد میخواستیم دفنش کنیم آقای خامنه ای اومد گفت این شهید شده بعد رو کفنش انگلیسی مینوشت که شفاخواه اون باشه تو اون دنیا بعد من زود گفتم اسم منم مینویسی؟ بعد داشت مینوشت من گفتم اسمم فلانه بعد با تعجب پرسید فلان؟ و اسم منم داشت انگلیسی مینوشت ؟هیچی دیگه از خواب بیدار شدم، نمیدونم این چه خوابی بود!!!! ولی هرچی هست فک کنم به این قضایا ربط داره، من که مثل شما نیستم عاشق رهبری باشم، خوشم میاد ازش ولی دیگه اونجوری سینه چاک نیستم بیاد به خوابم ، خلاصه که ایشالا خیره. نمیدونم والا من خیلی کم خواب میبینم، ولی بیشتریاش درست در میاد بعضی هاشم اینطوریه معنی شو نمیفهمم بعضی هاشم اصلا یادم نمیمونه، ولی اینو قشنگ یادم موند، ولی اون مرده تو نبودی عکسشو بزرگ زده بودن به دیوار قیافش یادمه، ولی شبیه قصه تو هم یه ذره هست، اون انگلیسی نوشتنش منو کشته تو خواب تعجب کرده بودم میگفتم چرا انگلیسی مینویسه».

جالبه منم استاد انگلیسی اینا بودم..... حس عجیبی دارم!!!!!

عاقبت یک حرکت دروغین مهدویت

سرنوشت و تاریخ قدیم و جدید سودان، پیوستگی فراوانی با قیام «مهدی سودانی» دارد.

مهدی سودانی از کسانی بود که به دلیل جریان داشتن ظلم و ستم فراوان استعمارگران در سودان، مدعی ظهور مهدی (عجل الله تعالی فرجه الشریف) شد و نهایتاً با معرفی خود به نام مهدی، توانست در این کشور به قدرت برسد اما حرکتی که مهدی سودانی آغاز کرد، در سالهای اخیر با انفصال نهایی جنوب سودان از شمال سودان، به نمادی از شکست در مقابل مسیحیان صلیبی که در حمایت اسرائیلند، تبدیل گردید.

پایگاه جامع عاشورا زندگی مختصر مهدی سودانی را اینگونه بیان می دارد:

«محمد احمد فرزند عبداللّه در سال 1848 میلادی در جزیره «بنت» سودان متولد شد. در کودکی نزد علمای خارطوم دانش اندوخت. 

سپس به جزیره «آبا» شتافت و پانزده سال در قعر چاهی به ریاضت پرداخت. محمد پیوسته بر فساد مردم می‏گریست و از شدّت ریاضت و روزه، بسیار نحیف گردید.

 او شیرین زبان و با عاطفه می‏نمود و سودانیان استعمار زده را به فتح جهان و گسترش عدالت نوید می‏داد. اعضای قبیله «بگارا» - که مقتدرترین قبیله آنجا بود - او را تقدیس می‏کردند. 

محمد همواره از مردی که جهان را از عدالت می ‏آکند، سخن می‏گفت و ستمدیدگان را بشارت می‏داد. در چهل سالگی روزی کسی به او گفت: ای بزرگوار: شاید تو خود مهدی موعودی؟ محمد نخست انکار کرد؛ ولی به تدریج خود را "مهدی" خواند.

 مردمی که از برده فروشی و ستم مصریان و انگلیسیان به ستوه آمده بودند، ادعایش را پذیرفتند. محمد احمد با دخترانی از قبایل مختلف ازدواج کرد و پیوندهای بسیار پدید آورد. پیروان محمد احمد، وی را تا حدّ پرستش گرامی می‏داشتند.

 در سال 1300 قمری داعیانی نزد شیوخ قبایل فرستاد و از آنان خواست به او که مهدی منتظر است و رسول خدا آمدنش را بشارت داده ایمان آورند.

 حاکم خارطوم نماینده ‏ای نزد وی فرستاد. وقتی فرستاده حاکم آمادگی پیروان محمد را مشاهده کرد، به پایتخت بازگشت و با پنجاه جنگاور به نبرد با مهدی روی آورد. در این جنگ، نماینده حاکم خارطوم و همراهانش هلاک شدند و کار مهدی سودانی رونق فزون‏تر یافت.

ژنرال گوردن از سوی دولت بریتانیا سمت محمد احمد شتافت؛ اما او نیز به قتل رسید.

 بدین ترتیب، خارطوم و تمام سودان به دست مهدی سودانی افتاد. 

او بارها با محمد سعید پاشا و عبدالقادر پاشا و افسران انگلیسی نبرد کرد. در تمام این جنگ‏ها پیروز شد و غنیمت بسیار به دست آورد. مهدی سودانی سرانجام در 21 ژانویه 1885 م بر اثر تبی شدید در گذشت. او هنگام مرگ عبداللّه نعاشی را جانشین خود ساخت، اما عبداللّه برای این مقام شایستگی نداشت و به زودی تمام دستاوردهای مهدی را از کف داد.»

پروفسور استوارت کافمن ـ استاد علوم سیاسی و روابط بین الملل دانشگاه دلاوِر آمریکا در بخش 14 کتاب درآمدی بر بررسی های امنیت که به تشریح مساله ی ستیزهای قومی می پردازد، در یک مورد کاوی کوتاه راجع به درگیری های شمال و جنوب و سودان می گوید:

«... در دوران حکومت مهدی سودانی (1855 ـ 1898) ... تماس اصلی مردم جنوب سودان با مردم شمال هنگامی رخ داد که شمالی ها برای گردآوری برده به زمین های آنها یورش بردند. 

....از هر منظری که نگاه کنیم سودان پیش شرط های وقوع جنگ قومی را داشت.... پس از دوران استعمار با به استقلال رسید ن سودان در سال 1955، آلیگارشی عرب شمال سودان تحت رهبری فرزندان طایفه ی المهدی قرار داشت که رهبر "حکومت مهدیون" بودند. 

هنگامی که این طایفه خواستند هویت خود را به جنوب سودان نیز تحمیل کنند به سرعت مقاومت خشونت بار جنوبی ها را برانگیخت و در اوایل دهه 1960 به یک جنگ تمام عیار داخلی تبدیل شد...

در یک کودتای نظامی که سال 1969 اتفاق افتاد، ژنرال جعفرنمیری به قدرت رسید و سه سال بعد توافقنامه ی صلح با جنوب سودان امضا کرد و به آنها خودمختاری اعطا نمود. 

طایفه ی المهدی در اواخر دهه 1970 آنقدر فشار آوردند که ائتلاف جعفرنمیری فروپاشید و ژنرال مجبور شد برای ماندن در قدرت دست به ائتلاف با اخوان المسلمین و رهبر آن زمان طایفه ی المهدی که "صادق المهدی" نام داشت بزند و بعلاوه به ابزارهای هویتی مثل پوشیدن لباس شیوخ عرب و نهایتاً شعار اجرای قوانین اسلام در سراسر سودان متوسل شود و خودمختاری جنوب را لغو نماید که این امر دوباره آتش درگیری شمال ـ جنوب را برافروخت.» 

اما این اتئلاف و برنامه های اسلامی نتوانست ژنرال نمیری را در قدرت نگه دارد و در سال 1985 با سرنگونی او، دموکراسی کوتاه مدتی در سودان جان گرفت و صادق المهدی به قدرت رسید که خوشبختانه یا متأسفانه با دولت جمهوری اسلامی نیز روابط خوبی داشت و البته فردی تحصیلکرده و دارای دانش و اندیشه نیز بود. وی در سالهای اخیر هم باز به ایران سفر کرد.

در این دوران دموکراسی صادق المهدی، اخوان المسلمین در سودان دست به تحریک پرشور طرفدارانش میزد و در میتینگ های خود به شعار «قانون خدا جایگزین ندارد»  تمسک می جست.

این دموکراسی کم جان نتوانست دوام چندانی بیاورد. کودکی 8 ساله بودم که به خاطر دارم رسانه ها اعلام کردند ژنرال عمرالبشیر علیه صادق المهدی کودتا کرده است و ایران هم مردد بود روابطش را چگونه با سودان جدید تنظیم کند اما دستگاه دیپلماسی دکتر ولایتی در مدل سیاست خارجی پراگماتیست هاشمی رفسنجانی روابط خود را با سودان از پی گرفت.

ائتلاف عمرالبشیر در ابتدای دولتش با اسلامگرایان متعصب باعث شد پس از 16 سال نبرد داخلی، سرانجام طی یک توافقنامه ی صلح در سال 2005 شمال و جنوب از هم منفصل شدند و اولین دولت جنوب سودان تشکیل و نخستین سفارت از سوی اسرائیل در این کشور تأسیس شد و بدنبال آن سایر کشورها نیز جنوب سودان را به رسمیت شناختند.

عاقبت دولت و طایفه ای که هویت خود را بر اساس ادعای دروغین «مهدی» بنا کند همین خواهد بود.

(عکس: صادق المهدی در تهران)

«تحریم ناعادلانه» چه معنی دارد؟

از یمن تدابیر عالمانه ی دولت دیپلماتهای باسواد رسیدیم به فصل نوینی از تحریم ها توسط کدخدایی که می خواستیم مشکلاتمان را با او حل کنیم.

حال که کفگیر به ته دیگ خورده و رسماً مسعود نیلی ـ مشاور ارشد روحانی و طراح اصلی برنامه های توسعه ی اقتصادی دوران هاشمی و خاتمی ـ اعلام کرده نمی توانیم تا به نتیجه رسیدن مذاکرات منتظر بمانیم و اقتصاد را صرف نظر از نتایج مذاکرات تدبیر خواهیم کرد، اکنون واکنشهای سخنگویان دولت جالب توجه است. این واکنشها که برخلاف ظاهر ادعای خودشان مصرف داخلی دارد تا مصرف بین المللی، گویی با مسلّم گرفتن بی شعوری ملت ابراز عمومی می گردد.

شاه بیت سخنان نوبخت و افخم در واکنش به دور جدید تحریم ها توسط آمریکا؛ «ناعادلانه بودن» تحریم هاست.

از دولتی که خود را باسوادترین می داند و منتقدانش را درس نخوانده و بیسواد مطلق می شمارد، باید این سؤال را پرسید که بر اساس کدام مبنای علمی می توان نظام تحریم ها در سیاست جهانی را «ناعادلانه» خطاب کرد؟

مگر در نظام موجود بین المللی با تمام بی رحمی اش، می توان سخن از عدالت و بی عدالتی زد و نگاه قدرت محور را ـ آنچنان که شما مدعی شناختش بودید و رقبا را از درک نظام امنیتی دنیا بی خبر می دانستید ـ همچنان اصل اساسی سیاست و موضوع اساسی مساله ی امنیت دانست؟

در دنیا کسی از کسی اجازه برای ضربه زدن به رقیب نمی گیرد و کسی هم از کسی شکوه نمی کند که چرا میزنی و یا این ضربه ای که میزنی نامردی است.

دنیا عرصه ی رقابت است و تا هنگامی که وارد مرحله ی بازتعریف خود و سپس روابط خود با دنیا نشویم نمی توانیم توقع داشته باشیم کسی عادلانه یا ناعادلانه با ما رفتار کند. اساساً در سیاست بین الملل سخن از عدالت بین واحدهای سیاسی در رقابتهای استراتژیک بی معنا است.

پس شما که بنا به تصریح شخص رئیس جمهور، از زبده ترین دیپلمات بین المللی در رأس تیم مذاکره کننده استفاده می کنید، چگونه از این ابتدائیات سیاست بین الملل بی خبرید. 

این بی خبری را در ورژن قدیمی آن، هنگامی که ظریف اعلام کرد اگر آقای اوباما قول بدهد ما قبول می کنیم می توان به صرافت طبع مشاهده نمود.

چرا اوباما بنا به گفته ی واضح سخنگویان شما در روز جاری، به تعهدی که در برنامه ی اقدام مشترک به امضا رسانده بود وفا نکرد و بنا به تصریح شما اقدام تحریمی امروز آمریکایی ها با برنامه ی اقدام مشترک در تضاد است!!!

پس در صحنه ی بین الملل نه کسی قول می دهد و نه اصلا می تواند قول بدهد و اگر هم مثل این اقدام مشترک قولی هم بدهد آنرا لزوماً اجرا نمی کند.

آن چیزی که بقیه را به اجرای تعهدات وادار می کند، ترس از واحد سیاسی مقابل است. همانطور که آمریکایی ها پس از شکست در ویتنام مجبور بودند به هر سازی که ویتنامی ها میزنند برقصند چون یانکی ها چاره ی دیگری جز تمکین از رقیب نداشتند.

امروز هم اگر ما از آمریکا نترسیم دوباره صنعت هسته ای خودمان را توسعه می دهیم نه اینکه به گفته ی آمانو حتی اورانیوم های زیر 5 درصدمان را هم اکسید کرده باشیم.

وقتی هیچ عاملی به عنوان جرم ظرفیت ساز در توان راهبردی خود باقی نگذاشته ایم، باید هم آمریکا تا جایی که تیغش می برد جلو بیاید و ما هم نهایتاً عاجزانه بگوییم «تحریم ها ناعادلانه هستند».


هشتاد و هشت انتخابات نبود! براندازی بود!

مستندی که این شبها در مورد وقایع 88 پخش می شود، حداکثر یک نوع از نگاه های متعددی است که می توان به این پدیده ی اجتماعی و سیاسی انداخت.
اما هر پدیده ی سیاسی، از آنروی که بذاته یک پدیده ی اجتماعی است، می تواند با یک نگاه سیستمی نگریسته شود. نگاه سیستمی به نگرنده الزام می کند تا کلیت پدیده را مشخص ساخته آنگاه به شناخت اجزاء مبادرت ورزد.
داده های اطلاعاتی ـ امنیتی پیرامون واقعه ی 88 نشان می دهد این رخداد، از ابتدا توسط ناظران سیاسی به عنوان نه یک انتخابات بلکه به عنوان «یک براندازی» مورد هشدار واقع شده بود.
به خاطر دارم در اولین نشست جمعیت پایداری توسط دوستان با پیامک دعوت شدم تا در قزوین به پای سخن دکتر زارعی بنشینم.
وی که به عنوان نماینده ی آیت الله مصباح در این نشست به ایراد سخن می پرداخت، ضمن اینکه نماینده ی مجلس بوده و هم اکنون نیز هست،سوابق طولانی حضور در سپاه و مسئولیتهای علمی در دانشگاه امام حسین (علیه السلام) در کارنامه ی خود دارد. 
به عنوان یک شاهد مثال، تحلیل وی را بازگو می کنم که می گفت: انتخابات 88 تنها انتخابات ایران بدون هرگونه تحریم حتی از سوی تندترین گروه های اپوزیسیون بود.
وی اضافه می کرد: نه تنها کسی و گروهی این انتخابات را تحریم نکرد، بلکه حتی گروهی پیدا نشد که ابتدا حرف از تحریم انتخابات بزند و بعداً حرفش را عوض کند و راه و سخنش را تصحیح نماید.
دکتر زارعی در ادامه گفت که بارها فعالان و سیاسیون هشدار داده بودند که این مساله و فرم حضور میرحسین موسوی نشان از یک براندازی دارد اما نهادهای امنیتی کشور از بیان این واقعیت سر باز می زدند.
آنچنان که شما هم می توانید به وضوح در فیلم اصیل و واقعی «قلاده های طلا» مشاهده کنید، معاون عملیات وزارت اطلاعات ـ یا همان دکتر رخ صفت ـ به سردار نیروی انتظامی که از تحرکات مشکوک ابراز نگرانی می کندو ماهیت مساله را جویا می شود، با آرامش و مضحکه می گوید: «شور انتخاباتی!!» 
این سخن عین کلامی بود که دکتر زارعی در همان نشست از قول نهادهای امنیتی کشور نقل میکرد. نهادهایی که بر خلاف هشدارهای دلسوزان، حضور میرحسین را نه تنها یک خطر و شروعی برای براندازی می دانستند، بلکه آنرا شور انتخاباتی از نوع طبیعی قلمداد می کردند.
دکتر زارعی بیان کرد، نهایتاً وزارت اطلاعات در اردیبهشت سال 88 رسماً اعلام کرد که این، انتخابات نیست و براندازی است!
حال اگر به ابتدای این سخن برگردیم که واقعه ی 88 به دلیل ذات سیاسی خود که طبیعتاً یک رخ داد اجتماعی است می تواند با نگاه کل گرای سیستمی مورد توجه و بررسی قرار گیرد، پس مستند این شبهای تلویزیون نمی تواند برای آگاهان سیاسی قابل هضم باشد.
کودکانه است فکر کنیم موسوی از روی لجبازی بر حقایق پشت کرد یا مناظره ی تاریخی باعث لجبازی شد و یا هاشمی چنین نامه ای نوشت و یا BBC آتش بیاری کرد.
اگرچه رهبری تصریح کردند ما شواهدی که اثبات کند سران فتنه جاسوس بوده اند در دست نداریم و برای ایشان هم چنین امری اثبات نشده، اما وقتی دشمن خارجی و رقبای منطقه ای می بینند کسانی پیدا شده اند که مسیر مورد علاقه ی آنان را هموار کنند، قطعاً در مدیریت این راهبران خودخوانده کوتاهی نخواهندکرد.
چگونه می شود این مستند را با آرامش به عنوان ابزار بیان حقایق بدون سوگیری نظاره کرد، در حالیکه در روزهای پیش از انتخابات 2000 نیروی امنیتی بیگانه از مرزهای رسمی ایران وارد کشور شدند و زیر گوش سیستم امنیتی ما توانستند این قصه ی سیاه را به پیش ببرند.
این چنین مجموعه های تلویزیونی بهتر است با یک نگاه کلی وارد بیان اجزاء واقعه شوند که فتنه ی 88 از اول یک براندازی بود نه یک انتخابات!
فرآیندی که ابتدای آن با همنوایی عجیب داخلی ها و خارجی ها بر سر یک موضوع آغاز شده بود:
هر کس به غیر از احمدی نژاد!