والعادیات

سوگند به نفسهای اسب مجاهدان

والعادیات

سوگند به نفسهای اسب مجاهدان

خواب شهادت

یکی از دانشجوهای سابقم نصف شب یک ایمیل فرستاده....

«یه خوابی دیدم،از خواب پریدم دیگه خوابم نمیبره، خوابش خیلی آشفته بود ولی اصلش این بود :دیدم یه از این خونه های درب و داغون بود جلوی درش یه جنازه افتاده بود هیچکس قبول نمیکرد دفنش کنه،کس و کار نداشت انگار، بعد چند نفر دیگه هم بودن نمیشناختمشون، گفتن چون بو گرفته باید بسوزونیمش بعد دفن کنیم، بعد خاکسترشو ریخته بودن تو پارچه سفید که مثلا کفنه پخشش کرده بودن، معلوم نبود جنازه کیه، اسمشو گفتن یادم نیست ولی عکسشو بزرگ زده بودن رو دیوار،بعد پارچه سفیده رو گذاشته بودن رو تابوت، من و مامانمم جلوتر از همه تابوت گرفته بودیم میگفتیم لا اله الا الله.بعد میخواستیم دفنش کنیم آقای خامنه ای اومد گفت این شهید شده بعد رو کفنش انگلیسی مینوشت که شفاخواه اون باشه تو اون دنیا بعد من زود گفتم اسم منم مینویسی؟ بعد داشت مینوشت من گفتم اسمم فلانه بعد با تعجب پرسید فلان؟ و اسم منم داشت انگلیسی مینوشت ؟هیچی دیگه از خواب بیدار شدم، نمیدونم این چه خوابی بود!!!! ولی هرچی هست فک کنم به این قضایا ربط داره، من که مثل شما نیستم عاشق رهبری باشم، خوشم میاد ازش ولی دیگه اونجوری سینه چاک نیستم بیاد به خوابم ، خلاصه که ایشالا خیره. نمیدونم والا من خیلی کم خواب میبینم، ولی بیشتریاش درست در میاد بعضی هاشم اینطوریه معنی شو نمیفهمم بعضی هاشم اصلا یادم نمیمونه، ولی اینو قشنگ یادم موند، ولی اون مرده تو نبودی عکسشو بزرگ زده بودن به دیوار قیافش یادمه، ولی شبیه قصه تو هم یه ذره هست، اون انگلیسی نوشتنش منو کشته تو خواب تعجب کرده بودم میگفتم چرا انگلیسی مینویسه».

جالبه منم استاد انگلیسی اینا بودم..... حس عجیبی دارم!!!!!

نظرات 1 + ارسال نظر
راز پنج‌شنبه 25 دی‌ماه سال 1393 ساعت 10:13 ب.ظ

بیض الله وجهک با بنی..

به به!!!
ان شاء الله قابل بشیم و بریم!!
پاکم کن! خاکم کن!

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد