والعادیات

سوگند به نفسهای اسب مجاهدان

والعادیات

سوگند به نفسهای اسب مجاهدان

عاقبت یک حرکت دروغین مهدویت

سرنوشت و تاریخ قدیم و جدید سودان، پیوستگی فراوانی با قیام «مهدی سودانی» دارد.

مهدی سودانی از کسانی بود که به دلیل جریان داشتن ظلم و ستم فراوان استعمارگران در سودان، مدعی ظهور مهدی (عجل الله تعالی فرجه الشریف) شد و نهایتاً با معرفی خود به نام مهدی، توانست در این کشور به قدرت برسد اما حرکتی که مهدی سودانی آغاز کرد، در سالهای اخیر با انفصال نهایی جنوب سودان از شمال سودان، به نمادی از شکست در مقابل مسیحیان صلیبی که در حمایت اسرائیلند، تبدیل گردید.

پایگاه جامع عاشورا زندگی مختصر مهدی سودانی را اینگونه بیان می دارد:

«محمد احمد فرزند عبداللّه در سال 1848 میلادی در جزیره «بنت» سودان متولد شد. در کودکی نزد علمای خارطوم دانش اندوخت. 

سپس به جزیره «آبا» شتافت و پانزده سال در قعر چاهی به ریاضت پرداخت. محمد پیوسته بر فساد مردم می‏گریست و از شدّت ریاضت و روزه، بسیار نحیف گردید.

 او شیرین زبان و با عاطفه می‏نمود و سودانیان استعمار زده را به فتح جهان و گسترش عدالت نوید می‏داد. اعضای قبیله «بگارا» - که مقتدرترین قبیله آنجا بود - او را تقدیس می‏کردند. 

محمد همواره از مردی که جهان را از عدالت می ‏آکند، سخن می‏گفت و ستمدیدگان را بشارت می‏داد. در چهل سالگی روزی کسی به او گفت: ای بزرگوار: شاید تو خود مهدی موعودی؟ محمد نخست انکار کرد؛ ولی به تدریج خود را "مهدی" خواند.

 مردمی که از برده فروشی و ستم مصریان و انگلیسیان به ستوه آمده بودند، ادعایش را پذیرفتند. محمد احمد با دخترانی از قبایل مختلف ازدواج کرد و پیوندهای بسیار پدید آورد. پیروان محمد احمد، وی را تا حدّ پرستش گرامی می‏داشتند.

 در سال 1300 قمری داعیانی نزد شیوخ قبایل فرستاد و از آنان خواست به او که مهدی منتظر است و رسول خدا آمدنش را بشارت داده ایمان آورند.

 حاکم خارطوم نماینده ‏ای نزد وی فرستاد. وقتی فرستاده حاکم آمادگی پیروان محمد را مشاهده کرد، به پایتخت بازگشت و با پنجاه جنگاور به نبرد با مهدی روی آورد. در این جنگ، نماینده حاکم خارطوم و همراهانش هلاک شدند و کار مهدی سودانی رونق فزون‏تر یافت.

ژنرال گوردن از سوی دولت بریتانیا سمت محمد احمد شتافت؛ اما او نیز به قتل رسید.

 بدین ترتیب، خارطوم و تمام سودان به دست مهدی سودانی افتاد. 

او بارها با محمد سعید پاشا و عبدالقادر پاشا و افسران انگلیسی نبرد کرد. در تمام این جنگ‏ها پیروز شد و غنیمت بسیار به دست آورد. مهدی سودانی سرانجام در 21 ژانویه 1885 م بر اثر تبی شدید در گذشت. او هنگام مرگ عبداللّه نعاشی را جانشین خود ساخت، اما عبداللّه برای این مقام شایستگی نداشت و به زودی تمام دستاوردهای مهدی را از کف داد.»

پروفسور استوارت کافمن ـ استاد علوم سیاسی و روابط بین الملل دانشگاه دلاوِر آمریکا در بخش 14 کتاب درآمدی بر بررسی های امنیت که به تشریح مساله ی ستیزهای قومی می پردازد، در یک مورد کاوی کوتاه راجع به درگیری های شمال و جنوب و سودان می گوید:

«... در دوران حکومت مهدی سودانی (1855 ـ 1898) ... تماس اصلی مردم جنوب سودان با مردم شمال هنگامی رخ داد که شمالی ها برای گردآوری برده به زمین های آنها یورش بردند. 

....از هر منظری که نگاه کنیم سودان پیش شرط های وقوع جنگ قومی را داشت.... پس از دوران استعمار با به استقلال رسید ن سودان در سال 1955، آلیگارشی عرب شمال سودان تحت رهبری فرزندان طایفه ی المهدی قرار داشت که رهبر "حکومت مهدیون" بودند. 

هنگامی که این طایفه خواستند هویت خود را به جنوب سودان نیز تحمیل کنند به سرعت مقاومت خشونت بار جنوبی ها را برانگیخت و در اوایل دهه 1960 به یک جنگ تمام عیار داخلی تبدیل شد...

در یک کودتای نظامی که سال 1969 اتفاق افتاد، ژنرال جعفرنمیری به قدرت رسید و سه سال بعد توافقنامه ی صلح با جنوب سودان امضا کرد و به آنها خودمختاری اعطا نمود. 

طایفه ی المهدی در اواخر دهه 1970 آنقدر فشار آوردند که ائتلاف جعفرنمیری فروپاشید و ژنرال مجبور شد برای ماندن در قدرت دست به ائتلاف با اخوان المسلمین و رهبر آن زمان طایفه ی المهدی که "صادق المهدی" نام داشت بزند و بعلاوه به ابزارهای هویتی مثل پوشیدن لباس شیوخ عرب و نهایتاً شعار اجرای قوانین اسلام در سراسر سودان متوسل شود و خودمختاری جنوب را لغو نماید که این امر دوباره آتش درگیری شمال ـ جنوب را برافروخت.» 

اما این اتئلاف و برنامه های اسلامی نتوانست ژنرال نمیری را در قدرت نگه دارد و در سال 1985 با سرنگونی او، دموکراسی کوتاه مدتی در سودان جان گرفت و صادق المهدی به قدرت رسید که خوشبختانه یا متأسفانه با دولت جمهوری اسلامی نیز روابط خوبی داشت و البته فردی تحصیلکرده و دارای دانش و اندیشه نیز بود. وی در سالهای اخیر هم باز به ایران سفر کرد.

در این دوران دموکراسی صادق المهدی، اخوان المسلمین در سودان دست به تحریک پرشور طرفدارانش میزد و در میتینگ های خود به شعار «قانون خدا جایگزین ندارد»  تمسک می جست.

این دموکراسی کم جان نتوانست دوام چندانی بیاورد. کودکی 8 ساله بودم که به خاطر دارم رسانه ها اعلام کردند ژنرال عمرالبشیر علیه صادق المهدی کودتا کرده است و ایران هم مردد بود روابطش را چگونه با سودان جدید تنظیم کند اما دستگاه دیپلماسی دکتر ولایتی در مدل سیاست خارجی پراگماتیست هاشمی رفسنجانی روابط خود را با سودان از پی گرفت.

ائتلاف عمرالبشیر در ابتدای دولتش با اسلامگرایان متعصب باعث شد پس از 16 سال نبرد داخلی، سرانجام طی یک توافقنامه ی صلح در سال 2005 شمال و جنوب از هم منفصل شدند و اولین دولت جنوب سودان تشکیل و نخستین سفارت از سوی اسرائیل در این کشور تأسیس شد و بدنبال آن سایر کشورها نیز جنوب سودان را به رسمیت شناختند.

عاقبت دولت و طایفه ای که هویت خود را بر اساس ادعای دروغین «مهدی» بنا کند همین خواهد بود.

(عکس: صادق المهدی در تهران)

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد