والعادیات

سوگند به نفسهای اسب مجاهدان

والعادیات

سوگند به نفسهای اسب مجاهدان

به جهنم!!!!!!!

به جهنم که تو از مست بدت می آیـــد

از شب و کوچه ی بن بست بدت می آید


مثل زنگ در یک خانه ی خواب آلوده

از نوازشگــــری شست بدت می آید


لایق دست ترک خورده ی بی احساسی

تو که از گرمی این دست بـــــدت می آید


این بدم ها و بدم ها بخورد توی ســرت!

تو که از هرچه که خوبست بدت می آید


شیخ من لحظه ی مستی و بد و بیراهیست

به جهنم که تو از مست بدت می آید............ 


حسام الدین آشنا و بازخوانی تاریخ انحصار

مصاحبه ای که جهان نیوز با مشاور رئیس جمهور منتشر نموده، دارای نکات متعددی است اما برخی نیروهای جبهه ی انقلاب بر سخنی از وی تمرکز کرده و بعضا با نگاه طنز آنرا حمل بر بلاهت رییس مرکز تحقیقات استراتژیک ریاست جمهوری نموده اند. 

حجة الاسلام دکتر آشنا که در دولت دکتر - روحانی ها شباهت و تقرب زیادی با منتخب سال 92 مردم دارد، در مصاحبه ی مورد بحث گفته؛ آقای روحانی از سال 72 می توانست مسئولیت اداره ی کشور را بر عهده بگیرد و در دوره ی دوم حکومت آقای هاشمی، وارد عرصه ی رقابت شود و 20 سال پیش ردای سال 92 را بر تن کند.

البته نیروی امنیتی و نسبتا درس خوانده ای مثل آقای آشنا، خود باید بتواند و بخواهد که مبانی سخن خویش را تشریح کند و مصاحبه گر یا به دلیل ناتوانی سیاسی و تاریخی و یا بخاطر ملاحظات و فشارهای سیاسی و ترس از دولت تا بن دندان امنیتی اعتدالیون، این سخن را به چالش نکشیده و در حقیقت فرمان مصاحبه را به دستان آشنا سپرده است.

به هر روی، مساله ی ریاست جمهوری آقای روحانی در دوره ی دوم آقای هاشمی و کلا بین سالهای 72 تا 76 پرده از مفهومی تاریک در تاریخ مدیریت سیاسی این کشور بر می دارد. بررسی مفهوم انتخاب کردن و نکردن حسن روحانی پس از اتمام دور اول دولت سازندگی، بازخوانی تاریخ انحصار قدرت در پروژه های سیاسی هاشمی رفسنجانی است. 

با نگاهی تحلیلی و بهره ای از تاریخ تحولات دو دهه ی گذشته ی ایران، این حضور دیرموقع روحانی در اتاق فرمان کشور و آن غیبت پر رمز و شاید پر ضرر او برای هم کسوتانش، همگی به نحوی عیان تر بازشناسی می شوند.

اصولا آغاز انقلاب اسلامی همراه با شور انقلابی زائیده در اندیشه های چپ گرایانه بود و تا زمانی که ورود امام خمینی به فاز قیام عمومی پدید نیامده بود، تحرکات انقلابیون بیشتر از طعم چپ گرا رنج می برد به طوری که برخی مثل مجاهدین خلق که از همان هنگامه ی پیش از پیروزی، میوه های نفاق شجره ی خبیثه ی آنان رسیده بود، رسما به اردوگاه کمونیسم و مارکسیسم پیوسته و برخی با استیلای گفتمان الهی حضرت امام، چپ گرایی خود را در پشت نقاب دین مخفی کردند به طوری که شخصیت های محوری جریان چپ های به دین آمده مانند بهزاد نبوی گفته بودند که وجه اشتراک ما با امام خمینی گرایش سازش ناپذیر وی با امپریالیسم و همراهی با تفکرات ماست.

 اصولا جریان مهمی از دانشجویان فاتح لانه جاسوسی، به دلیل همین گرایشات به دنبال کسی می گشتند که در عین چپ گرایی بتواند حلقه ی ارتباطی بین امام خمینی و آنان را پدید آورده و مستحکم سازد. این نقش را موسوی خوینی ها با آن سابقه ی چپ گرایی تند پدید آورد. قطعا جلسات تفسیر تفنگی او از قرآن، آنقدر چپ محور بوده که برخی با اطمینان می گویند یکی از ریشه های گروه فرقان در آن تفاسیر قوام یافته بود. یکی از مجتهدین کهن قزوین، شهر مولد موسوی خوینی ها،در همان دوره می گفت که اگر او درس مرحوم آیت الله الاهیان تنکابنی را درک نکرده بود بعید می دانم مسلمان می ماند. شاهد صحت این سخن نیز همان جملات معروف موسوی خوینی هاست که در سال 88 گفت ما همان زمان امام خمینی هم ولایت فقیه را قبول نداشتیم. وی به عنوان چهره ی محوری هردو فتنه ی سالهای 78 و 88، همان کسی است که با انتصاب توسط هاشمی رفسنجانی، اولین رییس مرکز تحقیقات استراتژیک ریاست جمهوری شد و توانست با هماهنگی اعضای لوژ مجاهدین انقلاب، خاتمی را بر اریکه ی اصلاح طلبی علم سازد.

اصولا در بحث رابطه ی چپ و مساله ی قدرت گیری حسن روحانی که آشنا بدان اشاره می کند، کانون کلام بر مفهوم پوست اندازی های مکرر جریان چپ و لایی کشیدن های متعدد این طایفه استوار است. این خصوصیت هم در اندیشه ورزی آنان و هم در عمل سیاسیشان وجود داشت بطوری که با سابقه ی مارکسیسم پررنگ  ناگهان حزب اللهی شدن در دستور کار قرار گرفت. این طایفه چون سوابق دینی خوبی نداشتند مغضوب علما و مجتهدین کشور بودند و از همین روی کرسی های مجلس خبرگان رهبری و امامت جمعه های شهرستانها به طور وسیع از چمبره ی مافیایی آنان خارج بود. 

بر همین اساس، خبرگان رهبری به طور خودمانی تصمیم به قائم مقامی مرحوم منتظری گرفتند و بر آن بودند که اعلانی رسمی صورت نگیرد و به تدریج در افواه عوام بیفتد. فراموش نباید کرد که منتظری چهره ای فقاهت محور و ناسازگار با اندیشه های چپ داشت حال بماند که بعد از ورود به فاز براندازی اصلاح طلبان ناگهان تبدیل به پدری دروغین برای طایفه ی مکر شد.

 از آنروی که موسوی خوینی ها و شیخ قدرت علیخانی هر دو از چهره های جناح چپ بودند و در قزوین ریشه داشتند و توانسته بودند با نفوذ خود در دفتر امام شخصیت مطلوب خود آیت الله هادی باریک بین را بر امامت جمعه قزوین منصوب نمایند، از زبان وی در خطبه های نمازجمعه ی قزوین خبر قائم مقامی منتظری را برملا ساختند و خبرنگار کیهان در قزوین، رضا حمیدی مدیر انتشارات طه، که هنوز هم علاقه مند و نزدیک به امام جمعه ی قزوین است این خبر را به کیهان داد. جناح چپ که آن زمان روزنامه ی کیهان را در تسخیر داشت، زیرکانه خبر را منتشر ساخت و خبرنگار مذکور نیز سالها صفحه ی اول کیهان آن روز را قاب کرده و بالای سر به عنوان سند افتخار خود به دیوار زده بود. 

همین جناح سالها مرحوم منتظری را کوبید و با تمسخر  وتحقیر پنبه ی زعامت وی را زد و شخصیت هایی مثل عبدالله نوری عمده ی برنامه ی عزل او را در میدان مدیریت می کردند و امثال کرباسچی و عطریانفر در اصفهان و نجف آباد بالهای منتظری را قیچی می نمودند. جناح دین گریز چپ که به صورت بیشتر علماء خبرگان و شورای نگهبان چنگ کشیده بود ، پارا فراتر نهاد و حتی محتشمی پور،وزیر کشور وقت،  و حمید انصاری در بررسی انتخابات مجلس رسما به آیت الله العظمی صافی گلپایگانی، دبیر شورای نگهبان، از طریق رادیو توهین کردند که منجر به قهر و استعفای آن مجتهد عظیم القدر شد.

 این رفتارها باعث شد نگاه دینی علماء خبرگان و مجتهدین شورای نگهبان  با رفتن منتظری محو نشود بلکه در روز انتخاب رهبری پس از امام خمینی، با نگاهی چپ ستیزانه عنصری واقعی و خالص مدنظر قرار گیرد و نهایتا شخصیتی به رهبری انتخاب شد که سالها تحت ظلم و نفاق جناح چپ خون دل خورده بود. قصه ی معروف کشیدن عبای امام جمعه ی قزوین در جلسه ی انتخاب آیت الله خامنه ای توسط موسوی خوینی ها و منع او از رای دادن به رهبری این سید مظلوم، به همین واقعه بر میگردد. اصولا ظلم بزرگی است که بگویند سخن هاشمی در نقل خاطره از امام و نقل جمله ی «همین آقای خامنه ای» باعث شد ایشان به رهبری انتخاب شوند فلذا رهبری به هاشمی مدیون است. اولا این خاطره از امام، نقل مرحوم سید احمد خمینی بود نه هاشمی و ثانیا و مهمتر اینکه خبرگان با نگاه منفی ای که به چپ گرایان داشت و با احساس رنج از هشت سال بی اثر بودن رای مردم به رییس جمهور، اصولا گزینه ای بهتر از آیت الله خامنه ای نداشت و در هر صورت ایشان اولین و آخرین گزینه بود.

حال فرصت ورود جریان سوم به عرصه ی سیاسی بود و هاشمی با نشان دادن ناکارآمدی نگاه چپ در مدیریت انقلاب، توانست سیر جدیدی برای حیاتکاروان تفکر چپ طراحی کند. در عین خردسالی به خاطر دارم که این تطور در تحلیلهای "عصر ما" ، ارگان رسمی سازمان مجاهدین انقلاب، تشریح میشد. با دگرگونی های سیاسی کشور پس از رحلت امام، فضایی برای پوست اندازی جناح چپ پدید آمد و چپ های سنتی وارد فاز مدرن شدند و به قول "عصرما" لباس چپ های مدرن پوشیدند. 

کسانی مثل کرباسچی وارد فاز مدیریت کانستراکتویستی و توسعه افزا شدند و دست اقتصادی هاشمی را طویل تر کردند و چماقداران سابق مثل عطاء الله مهاجرانی به خیل فرهنگ سازان دوران بازسازی پیوستند و امثال عبدالله نوری مسئول تدبیر سیاسی امنیتی کشور شده و البته سهم جناح راست را هم به خوبی پرداختند هرچند روزی راستها را اسلام آمریکایی و سازشگر و ضد خط امام می خواندند و الحق هم راستی ها کم برای هاشمی مایه نگذاشتند و امثال مؤتلفه و شخص آقای بادامچیان، از گروه وی به نام "دولت کریمه ی آقای هاشمی رفسنجانی" یاد می کردند. 

برنامه های توسعه ی غرب محور هاشمی و چپ های مدرن همراهش باعث گردید چهره هایی در جناح راست پدید آیند که با ورود به مجلس راه را برای برنامه های خصوصا اقتصادی هاشمی تنگ کردند و در دور دوم هاشمی که با ورود احمد توکلی ضربه ی جبران ناپذیری بر پیکر قداست مآب او وارد شد، نفسها برای دوره ی بعدی ریاست جمهوری به شماره افتاد.

 کسانی از همان چپ های مدرن شده به یمن هاشمی، رسما سخن از مادام العمر شدن ریاست جمهوری نابغه ی مدیریت و سیاست خود سر دادند و در حقیقت می خواستند کشور را به حکومت بعثی ها شبیه سازند و برخی دیگر از این مدرن شده ها که دیگر به جای اورکت و پیراهن روی شلوار، کت و شلوار مرغوب انگلیسی می پوشیدند وارد مذاکره با راست سنتی گردیدند.

از این نقطه نام حسن روحانی بیشتر بر زبان افتاد. او که ابتدای کارش با لطف آیت الله خامنه ای بود و به اسم حزب جمهوری به مجلس رسیده و جزو 99 نفری بود که دور دوم میرحسین موسوی او را لایق نخست وزیری ندانستند، هم مقبول راست و عضوی حقیقی از آنان به شمار می رفت هم به دلیل تعریف شدن هماره ذیل تابع پوشای هاشمی، حمایت وی را بر اندام سیاسی خود عیان می داشت.

 چپ های مدرن که اکنون دیگر با اکسیژن هاشمی نفس می کشیدند، به راستهای مقابل او تفهیم کردند که برای بقای "انحصار" قدرت باید به توافقی طرفینی برسیم و چهره ای را برای ریاست جمهوری معرفی نماییم که هر دو جناح انحصاری کشور بپسندند.اینان که هیچوقت مردم و جامعه برایشان اصالت نداشت با این پیشنهاد انحصار طلبانه می خواستند حیات سیاسی قائد اعظم خود را مدام کنند بدون اینکه چهره ی او را به محاق ببرند. اینجا اولین گزینه ی پیشنهادی، حسن روحانی بود. 

جناح راست طوعا و کرها از این پیشنهاد سرباز زد و مطمئن از پیروزی ناطق نوری، بر تقابل خود با چپ مدرن تاکید کرد و ساز تضاد با هاشمی را کوک نمود بطوری که حتی با کارهایی امثال رد لایحه ی استان شدن قزوین در مجلس که هیات دولت آنرا مصوب کرده بود، کشور را در لبه هایی از بحران نیز حرکت داد. 

جناح چپ مدرن نیز با رهبری هاشمی بیکار ننشست و دیگر هویت قدیمی خود را نفی گفته با تابلوی جدیدی به اسم "کارگزاران سازندگی" واردعمل شد و نهایتا خاتمی را با رای عجیب مردم بر سر راست ها کوبید بطوری که پس از آن ناطق نوری رسما دور ششم مجلس را به امان خدا رها کرد و گفت که از سیاست کناره می گیرد. هرچند اگر خود او در نحوه ی زندگی متفاوت از هاشمی بود می توانست با شعار عدالت و ضدیت با فساد، همانند پیروز نبرد سال 88 بینی جناح چپ را بر خاک بمالد. بماند که راست سنتی مثل همین ناطق نوری، در تذبذب چیزی کم از چپ سنتی و مدرن نداشته و شخصیت از هر نظر منفی موسوی را در 88 ستودند و توصیه ی معروف "من کنت مولاه فهذا میرحسین مولاه" را برای خاتمی تاریخی کردند.

پس سخن حسام الدین آشنا کاملا حرفی حقیقت مند است اما حقیقتی تلخ که نشان می دهد روحانی 20سال پیش می توانست بیایدو با تکیه بر ریاست جمهوری نیابتی، انحصار قدرت و ثروت را از خطر توزیع میان مردم نجات دهد. حقیقت تلخی که می گوید حسن روحانی کسی است که می باید باشد تا جناح های سیاسی بر قدرت بمانند و خطر خروج مردم بر انحصارطلبی و تمامیت خواهی دفع شود. چه اینکه مردم فهمیده اند می توانند اربابان شهر قدرت را با کدخدایان عالم یکجا بزیر بکشند.

راهی که نرفتیم....

می خواستیم راه تو را ادامه دهیم..... نگو کلا کج راهه رفتنمان خوب است..... هنوز نعره های سحرگاهان وتر تو در گوشهای خاطره سنگینی می کنند..... زیارت حسین گوارایت و وعده ای که در رؤیایت به دیدار داد نوشت باد.... یاد شهدای مظلوم کربلای چهار بخیر..... و انا ان شاء الله بکم لاحقون!

سه شهید! یک تشییع!

سه دوست... سه هم مدرسه ای... سه هم هیأتی... سه هم مزار... سه شهید ... اما  یک تشییع و یک تدفین .... روز شهادت حضرت مادر سلام الله علیها......