والعادیات

سوگند به نفسهای اسب مجاهدان

والعادیات

سوگند به نفسهای اسب مجاهدان

در مکتبان عاشقان بی سر!

     چقدر خوبه آدم مظلومانه یه قمار عاشقی رو ببازه .... محبوب فکر کنه که عاشق نیستی و تو هم با نم اشکی که گوشه ی چشمت می شینه از لبهات تقاضای یه خنده ی نرم کنی و بگی باشه گلم تو آروم باش، اگر اینطوری میتونی بهتر فراموشم کنی همینطوری فرض کن منو!

داشتم سوره ی مریم رو با صدای ملکوتی استاد مصطفی اسمعیل گوش میکردم.... صدای مصطفی میاد یعنی حرف خدا صداش میاد.... زکریا هر وقت نزد مریم می آمد رزقی را مقابلش می یافت... گفت مریم! این روزی ها از کجا برایت آمده...گفت خدا هرکس را بخواهد بی حساب روزی می دهد.......... ان الله یرزق من یشاء بغیر حساب.... به قول مولوی ؛ من قوت ز عشق می پذیرم،،،، گر عشق بمیرد من بمیرم.....

انگار باید فهمید عشق هم سفره ای از روزی های خداست....فرقش با نان گندم اینه که اینو نخوری میمیری و می بینن مرگتو اما اونو نخوری می میری ولی کسی نمی فهمه مرده شدی.... اونوقت آدمی که بخواد «دلش زنده شد به عشق» باشه تا «بر او نمرده به فتوای من نماز کنید» محسوب نشه باید چشمش به روزی باشه یا روزی ده؟ .... روزی ده هم مهربانترین و ارحم الراحمین باشه که فرموده ذره ای از محبت خودم رو در دل تمام مادرای عالم گذاشتم..... باید ازش بخوای که یا ایها العزیز! این خوراک عشق رو سر سفره جلوم بذار یا چشاتو ببندی و فقط بچشی چی از گلوت داره بجانت می رسونه؟..... پس عاشقی دنبال محبوبی دویدن نیست.... عاشقی سر سفره ی رزق خداوند همسفره پیدا کردنه....خصوصا که ساقی مجلس نماد تام عاشقی هم هست.... همو که ساقی کوثره... کوثر گوارای کسانی در قیامت خواهد بود که اینجا دل به شراب آل علی دادند......

چه جای دویدن و گریستن و قصه گفتن و ایستادن ....وقتی معشوق تمام قد ایستاده و ساقی جام را پر کرده و بدنبال تشنگان می دود.... عارف عاشقی می فرمود عجیب است که برای نجات دنبال ما فریاد میزدند، تمام عاشقی و عاشقی تمام، داد میزد روز تشنگی که :هل من ناصر ینصرنی؟.... یعنی بدوید و نجات پیدا کنید.... آنان که دل در گرو روزی داشتند و روزی ده را حاضر نمی دیدند ... ساقی را دست بریدند.... بیچاره بشری که عشق را در بدن نازک محبوب و صوت لطیف معشوق بیابد....

از همین جدیدی ها یکی می گفت عاشقی به هم نگاه کردن نیست باهم به یک نقطه نگریستن است...... خوب فهمیده بود هرکه این را گفته..... وقتی زیبایی خون گرفته ی خورشید را به قتلگاه فلق می نگری دلت کسی را برای معشوق شدن نمیخواهد.... فقط همسفری برای گذر از سرزمین عشق و خون می طلبد.... به قول ابوالعلای معری هر فلق و هر شفق دو خون، مرا به اشک بر مزار خورشید وادار می کنند یکی فرق شکافته ی صبحگاه و دیگری سر بریده شده ی غروب .... بیخود نیست غروب های کربلا غمبار است......

هرکه دارد هوس کرب و بلا بسم الله..... عاشقان حسین را مذهب عاشقی جداست.... سوختگان عطش ظهر عاشورا سیراب عشقند... از چه می شود ترساندشان وقتی محبوب هنوز گرم گرم نعره می کشد ان الله قد شاء ان یراک قتیلا؟..... ما گر ز سر بریده می ترسیدیم.... در محفل عاشقان نمی رقصیدیم.....


نظرات 2 + ارسال نظر
[ بدون نام ] پنج‌شنبه 30 مرداد‌ماه سال 1393 ساعت 12:19 ق.ظ

وقتی عاشق باشی، سکوت ظلومانه باعث باخت تو نیست، باعث باخت طرف مقابله، باخت همه چیزش.
وقتی با محبتِ کلمات، عشق رو به وجود کسی تزریق کردی و بدون توضیح ترکش کردی، اون خودش رو به در و دیوار می کوبه تا یک کلمه فقط یک کلمه از زبون عشقش بشنوه. دنبال فراموشی نیست، دنبال عشقش می گرده. توی تک تک خیابونا، توی تک تک لحظه هایی که با اون گذرونده، حتی اگه کم بوده باشه و توی تک تک کلماتی که از اون شنیده. بار ها و بار ها مرور می کنه ،خودش رو عشقش رو و باز هم دنبال عشقش می گرده.
دلیل های احمقانه می یاره فقط برای شکستن سکوت.
می دونه عشقش حواسش بهش هست .
می دونه عشقش تلخ نویسی هاش رو می خونه .
و می دونه تنها کسی که می تونه مترجم تلخ نویسی هاش باشه اونیه که با بغض گفت دوسش داره.
هر هفته به روزی که براش پر از خاطره بوده می رسه اون خاطره رو برای خودش تکرار می کنه اما به جای یار با صندلی خالی حرف می زنه.
روزاش به اشک می گذره و شباش به جواب پیدا کردن به چرا هایی که توی مغزش می گذره و نمی تونه برای هیچکدوم جواب پیدا کنه .
پس بازنده قمار اونه
اگه یار با نم اشک دل نوشته می خونه محبوب با سیل اشک دل نوشته هاش رو می نویسه و به این امید می مونه که خبری از یار بشه
وقتی صفحه مرور گر رو باز می کنه، چشماش رو می بنده و می گه خدایا یعنی ممکنه این بار یه پیغام برام فرستاده باشه؟ و وقتی چشماش رو باز می کنه با نا امیدی به جدول پیام های رسیده نگاه می کنه و قطره اشکی از گوشه چشمش می چکه.
پس دنبال فراموشی نیست.

چقدر آشناست نشانی الکترونیک شما..... ما و والعادیات رو از کجا خبردار شدید کجائیم.... اینجا معبد متروک عاشقان بی سراست.... بهتون نمیاد سوزهای عاشقانه.... ای عشق سری به خانه ی ما نزدی...

[ بدون نام ] جمعه 31 مرداد‌ماه سال 1393 ساعت 12:50 ق.ظ

راست میگی، بازنده طرف دومه
همه عمرشو باخته و هرلحظه داره توی همون باخت زندگی میکنه

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد