والعادیات

سوگند به نفسهای اسب مجاهدان

والعادیات

سوگند به نفسهای اسب مجاهدان

عاشورای صادق!

مباد آن که عبای تو یک کنار بیفتد

میان راه، تن تو بدون یار بیفتد


تو را خمیده خمیده میان کوچه کشیدند

که آبروی نجیبت از اعتبار بیفتد


دگر غرور تو را چاره جز شکسته شدن نیست

اگر محاسن تو دست این سوار بیفتد


توقع اثری غیر آبله نتوان داشت

مسیر پای برهنه ت اگر به خار بیفتد


چه خوب شد که لباست به میخ در نگرفت و...

چه خوب شد که نشد پهلویت ز کار بیفتد


اگر چه سوخت حریمت ولی ندید نگاهت

ز گوش دخترکان تو گوشوار بیفتد


هنوز هم که هنوز است جلوه های تو جاری ست

که آفتاب، محال است در حصار بیفتد


نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد