والعادیات

سوگند به نفسهای اسب مجاهدان

والعادیات

سوگند به نفسهای اسب مجاهدان

سید شهیدان اهل قلم

شاید مشهور ترین جمله ی آوینی برای من همینی باشد که همواره تکرار می کنم!

"در این مملکت همه آزادند حرف بزنند مگر حزب اللهی ها"

این یک خط کافیست تا بفهمیم در زمانه ی مدیریت بحران این کشور چه بر سر انقلاب و دین آوردند!

اما این سخن سعید قاسمی برایم همیشه جالب است که می گفت:

وقتی سیدمرتضی آمد در تلویزیون مشغول به کار شود سر ظهر پول داد گفت بروید از بیرون ناهار بخرید بیاورید! حاضر نشد ناهار اونجا رو بخوره! توی صداوسیمای همین ممد هاشمی!!!!! 

انقلابی دشمن دارد

نمی دانم که حکومت انقلابی باقی می ماند یا نه، اما من مسلسل به دست تا آخرین نفس می جنگم.

به عنوان یک انسان، غم انگیز است که دوستی نداشته باشی؛ ... اما به عنوان یک انقلابی غم انگیزتر است که دشمنی نداشته باشی ، چون برای یک انقلابی نداشتن دشمن به معنی محافظه کار شدن و سازش است!

 چگوارا 

 


 

دیگر خدا روزی رسان نیست!

مرد جوان به تلویزیون خیره شده بود. 

داشت گوش میکرد تا ببیند چطور باید برای یارانه ثبت نام کند. هم محله ای ها و اطرافیانی داشت که زندگی شان از طریق همین یارانه می گذشت.

ناگهان مغزش سوت کشید. 

مردی که  داشت حرف میزد از مشاورین اقتصادی رییس جمهور بود. می گفت اگر کسی میزان درآمدش را کم بنویسد، دیگر نمی تواند وقتی به بانکی یا جایی مراجعه کرد، بیشتر از آن میزان درآمد که نوشته وام بگیرد.

یاد تربیت آباء و اجدادی اش افتاد. "پسر جان روزی رسان خداست. تو که الان سرمایه ای نداری، برو با کمک یار و رفیق هایی که داری چند میلیونی وام بگیر و بیا کاری را شروع کن، ان شاء الله خدا می رساند ناامید نباش."

می گفت آخر ندارم قسط هایش را بدهم، پدر خدا بیامرزش می گفت پسر جان کفر نگو! مگر من از همین دکان فکسدنی و جنس های قراضه یک عمر شما را اداره نکردم و تازه مکه و کربلا هم رفتم و عمری هم اگر کم  خوردیم اما سرمان بالا بوده است.

یادش می آید که یک یا علی گفت و با ضامن شدن دوستانش رفت وام گرفت و ناگهان بعد از دنیا آمدن دخترش زندگی شان تکانی خورد و شکر می کرد که بدون دست دراز کردن پیش کسی، خدا روزی آنها را هر روز و هر ماه رسانده و توانسته است قسط هایش را سر وقت بدهد.

ایمان عجیبی به خدا و روزی رسانی خالق پیدا کرده بود. 

پای صحبتهای آقای هاشمی نژاد می نشست وقتی شبها در مسجد بازار منبر می رفت و سید می گفت آقا کارت را درست کن!!! خمس مالت را بده! روزی رسان خداست و مقسّم الارزاق امام زمان است!

سر همین حرف چقدر به امام زمان علاقه مند تر و متوجه تر شده بود! 

با حرف اقتصاد دان های تلویزیون به خود آمد! "اگر درآمدتان کم نوشته شده باشد نمی توانید بیشتر از آن اندازه که نوشته اید وام بگیرید!"

تیر میزدی خونش در نمی آمد!!! مگر دارایی بانکها از پول پدرشان است؟ از بیت المال و درآمد عمومی جامعه است!!!! پس چرا باید بانک به میزان درآمد فعلی من که نوشته ام ناز کند و وام به من و امثال من ندهد؟

اصلا وام گرفته ام که از بیچارگی در بیایم! داشتم که نمیرفتم وام بگیرم!!!

یعنی دیگر نباید بگویم روزی رسان خداست!!!!

خدا روزی رسان نیست و اقتصاد را محاسبات این افراد می گرداند!!! دیگر نباید روی روزی رسانی خدا و توجه امام زمان حساب کنم!!!

کاش پدرش زنده بود و از او می پرسید پس این همه که می گفتید روزی رو خدا می رسونه و خدا بزرگه چی شد؟ بفرما !!! هم رییس جمهورمون آخوند و مجتهده هم دولتش روی چشم رهبر جا داره هم بفرما این همه مرجع تقلید دارن فتوی میدن که این کار دولت درسته!!!!

یاد روزهای آخر عمر پدرش افتاد که وقتی هاشمی می رفت تا نام نویسی کنه واسه انتخابات، با همه ی کهولت سن میگفت هرکی جلوی این وایسته من به اون رای میدم!!! 

من این ها رو از 28 مرداد تا حالا می شناسم که چطور از گرده ی مردم بار کشیدن!!!

خواست بره سر نماز نفرینشون کنه!

یاد منبر آقای هاشمی نژاد افتاد، از مولی علی می گفت: اگر جلوی ظلم وا نایستید و امر به معروف نکنین خدا اشرارتون رو بر شما مسلط می کنه و اونوقت هرچی دعا کنید مستجاب نمیشه!!!


ممنون آقای ضرغامی

از صدا و سیمای جمهوری اسلامی تشکر ویژه داریم که برای دولت تدبیر و امید سنگ تمام گذاشته است. از اینکه در مرحله ی هدفمند سازی یارانه ها، صدای دولت را به گوش مردم می رسانید باید بر حسن همجواری خود ببالید. اما ای کاش می گذاشتید صدای مردم هم به دولت برسد و یا صدای خود را لااقل به هم میهن های خود برسانند.

در گفتگوی ویژه ی خبری امشب در شبکه ی دو، ناگهان شاهد چهره ی کسی بودم که به نظرم از او بیش از هر دشمنی برای اسلام و انقلاب احساس تنفر و انزجار دارم. دکتر مسعود نیلی، مشاور ارشد رییس جمهور فعلی.

مسعود نیلی که طراح برنامه های متعدد پنج ساله ی کشور بوده است، همان کسی است که در دوران سازندگی و اصلاحات اقتصاد کشور را به منجلابی فرو برد که اعتراضات سیاسی و حتی شورش های اجتماعی مردم، اصل و ماهیت نظام را تا لب پرتگاه نیستی کشانید. 

مسعود نیلی را باید همسنگ کسانی دانست که اقتصاد جهان را به کام سرمایه داری فرو بردند و این طراح، با درسهایی که از دانشگاه انگلیسی منچستر فراگرفته بود، ماهیت انقلاب اسلامی را به رژیمی سکولار و درگیر آب و نانی همچون کشورهای تحت سلطه ی امپریالیسم تبدیل ساخت.

شبکه ی دو، نباید کسی که پایه ی اقتصاد ایران با طراحی های او به بیماری مهلک دچار شده است را تنها در عرصه ی رسانه رها کند. 

مسعود نیلی یک طراح و تئوریسین اقتصادی باکره نیست که تاکنون عملکرد او مورد نظر و سنجش متخصصان یا حتی عامه ی مردم نباشد. 

مردم قبل از این هشت سال با طراحی مستقیم اقتصادی وی برخورد داشته اند و البته همو بود که مسئول راهبری تیمی برای تدوین استراتژی صنعتی کشور شد و دانشکده ی اقتصاد صنعتی شریف را به عنوان محلی برای پرورش نیروهای معتقد به اقتصاد لیبرالی و کشور ویران کن، بنیان نهاد. 

قطعا دولت عدالت هم ناگزیر بود با اقتصادی که بنیان هایش توسط همین تئوری ها پی ریزی شده کار کند و تحولات خود را ایجاد نماید.

جناب ضرغامی، مسعود نیلی را به تنهایی در مقابل یک مجری بچه سال که معلوم نیست از اقتصاد سیاسی چقدر می فهمد و آیا بلد است دو عدد را با هم مقایسه کند و معنای تورم را اصلا بلد است در یک خط تعریف کند یا نه، در یک برنامه ی پر مخاطب تلویزیونی تنها نمی گذارند. 

شما که تجربه ی دعوت از اساتید دانشگاه در برنامه ها بعنوان مجری را دارید، پس چه شده که این ویرانگر اقتصاد و عامل سقوط ارزشهای انقلاب را به تنهایی در برابر این مجری ناتوان شبکه ی دو به جولان دادن و ترک تازی رها می کنید. 

مسعود نیلی مجری ای نیاز دارد که لااقل درد اقتصاد و بدبختی دوران هاشمی را دیده باشد و بداند که این موجود پرمدعای خودبرتر بین چه بلایی بر سر این کشور آورده است.

مجری و برنامه انگار طوری تعبیه شده اند که نیلی با چهره ای مظلوم در حد یک قصه گوی کودکان به ارشاد مردم برای همکاری در کار خداپسندانه ی انصراف از یارانه بپردازد. 

نیلی همان  طراح سیاستهایی بود که صدایش از حلقوم کرباسچی درآمد و شلاق استیلای خود را با این جمله بر سر ملت فرود آورد که هرکس ندارد در تهران زندگی نکند.

حال این چهره ی ضد انقلابی و ضد مردمی در شبکه ی دو، در مقابل مجری کودک برنامه، از عزم هنرمندان و ورزشکاران برای انصراف از یارانه سخن می گوید و بعد از سه دهه استیلای خود و دوستانش بر طراحی اقتصاد کشور، این گونه پوپولیستی و استحمار گرایانه به حل معضل یارانه دادن دولت به مردم می پردازد.

نیلی و دوستانش که برای تدریس مدیریت و اقتصاد در پی استانداردهای مطلق غربی بودند و با خودبرتر انگاری همیشگی، تنها دانشگاه شریف را محلی مناسب برای پرورش مدیران و اقتصاددانان می دانستند، چه شده که برای اثبات مدعای پیچیده ی اقتصادی خود اینگونه کودکانه و مظلومانه به التماس افتاده اند تا جایی که این استاد اعظم طراحی اقتصاد ایران درهمین برنامه گفت: اگر پول یارانه به همین آموزش و پرورش می رفت و مدارس تجهیز می شدند، شاهد واقعه ی دردناک آتش سوزی نبودیم!!!!!

یا للعجب!!! شما که تا همین دهه ی پیش هرگونه مساله ی اقتصادی را منوط به بهره گیری از آخرین تئور یهای علمی دنیا می دانستید و پدرخوانده ی اقتصادی شما در خطبه های نماز جمعه از نظرات اقتصاددانان دنیا که به قول خودش "برنده ی نوبل اقتصاد" بودند بهره می برد، حالا با مثال های بازاری و قهوه خانه ای می خواهید به زبان بی زبانی به مردم بگویید ما توان یارانه دادن نداریم.

جوک تاریخ اینجاست که خود شما طراحان و پدرخوانده ی مکتب تان اصلا معتقد به حذف سوبسید بودید و عقیده ای به پرداخت نقدی به مردم نداشتید.

باید هم مردم دست پخت آراء مدیریت شده ی خود توسط نهادهای مختلف را ببینند. آنقدر که اگر در خوداظهاری یارانه درآمد خود را پایین بنویسند، فردا روزی اجازه ی وام گرفتن از بانک ها را نخواهند داشت بخاطر اینکه گفته اند درآمدشان پایین است و  نتیجتا درحد پرداخت آن وام نیست.

شاید کسی پس از گرفتن وامی که مورد نیازش باشد، تصمیم بگیرد به مسافرکشی و یا حمالی در بازار روی بیاورد.

این هم طعم دموکراسی اقتصادسازان امنیتی دولت اعتدال است.

ما دوران تلخ هاشمی و خاتمی را پشت سر گذاشتیم و دندان زورگو را در دهانش خرد کردیم. پس نباید زیاد از بازی های کودکانه ی اینان بهراسیم. 

حرفهای امشب مغز متفکر سی سال اقتصاد مملکت نشان داد این قوم چیزی جز جیرجیرکهای غزل خوان نیستند. 

آقای ضرغامی، ممنون که صدا و سیمای ما را که باید در خدمت انقلاب محرومان و پابرهنگان باشد بی رقیب در اختیار نیلی و دوستانش قرار دادید. روز حساب چندان دور هم نیست.


هویت یابی جدید اهل سنت

همانطور که می توان اتفاقات پهنه ی بین الملل را به مثابه نقاط عطف زندگی سیاسی جهان تعبیر کرد، در سیاست داخلی نیز قطعاً  چنین واقعیتی جاری می باشد. 

اگر قرارداد وستفالی و تشکیل دولت ملت ها، دنیا را به جهان پساوستفالیایی تغییر داد و یا نظم ایده آلیستی پس از ورود وودرو ویلسون به صحنه ی مدیریت روابط بین الملل با تشکیل ملل متحد، جهان را وارد شکل تازه ای کرد، قطعا این امور در سیاست داخلی کشورها هم صادق است. 

در کشور ما دوران شاه را می توان به پیش و پس از تشکیل اپک تقسیم کرد و یا دوران بعد از انقلاب سفید شاه و ملت را به مثابه آغاز دورانی جدید در پهنه ی سیاسی و اقتصادی حکومت وقت به شمار آورد که نهایتا همین تغییر منجر به رخداد انقلاب اسلامی گردید.  

پس از انقلاب اسلامی نیز اتفاقاتی مثل جنگ، ورود  و خروج دولت سازندگی، رای عجیب خاتمی و ظهور پدیده ی احمدی نژاد و اتفاقات سال 88 عرصه ی سیاست کشور را به پیش از خود و پس از خود تقسیم می کنند. 

در عرصه ی سیاستهای اقتصادی این تقسیم بندی ها به نوعی خاص بوده و در عرصه ی سیاسی به نوعی دیگر. در این میان عرصه ی مدیریت امنیتی یک کشور نیز می تواند به برنامه های ویژه ای وابسته باشد که تاریخ و تحولات کشور را به پیش و پس از خود تقسیم نماید. 

به نظر می رسد دولت آقای روحانی، با داشتن سابقه ی امنیتی کلان که بیش از هر سابقه ی دیگری در آن به چشم  می آید و حتی نیروهای اقتصادی و فرهنگی آن را نیز شامل می شود، قاعده ساز این انقسام تاریخی در عرصه ی مدیریتی کشور باشد.   

پدیده ی گروگان گیری 4سرباز مظلوم کشور در مرزهای شرقی سیستان، شاید نماد ظهور این قاعده مندی جدید باشد. قاعده مندی ای که شاید خواسته و شاید نیز ناخواسته صورت گیرد. 

به نظر می رسد اعلام اولیه ی این آزاد سازی که به عهده ی وزارت اطلاعات قرار می گیرد، به دنبال آن است که توان اطلاعاتی دولت و نظام را در اجرای این پروژه ی کلان امنیتی هویدا سازد و مانوری در اجرای عملیات های نرم و سخت این نهاد امنیتی باشد.

با نگاهی دقیق تر می توان مشاهده کرد که علاوه بر اخبار چند روز قبل و در تصریح واضح بیانیه ی امروز وزارت اطلاعات، نقش علمای اهل سنت در این آزاد سازی بسیار برجسته بوده است. 

مدیریت امنیتی مذکور، ظاهرا با همراهی نیروهای امنیتی و مذاکرات و ریش سفیدی علمای اهل سنت سیستان پدید آمده است.

این ریش سفیدی که نشان می دهد همکاری با رهبران دینی!!!! سایر مذاهب غیرشیعه در تنها حکومت شیعی جهان می تواند ضریب امنیتی را به موفقیت نزدیک و واصل کند، فصل جدیدی در عرصه ی تدبیر امنیتی کشور خواهد بود و فرهنگ جدیدی را به صورت یک گفتمان آرام و تعصب ستیز در کشور پدید خواهد آورد.

اولا نشان می دهد می توان به علمای مذاهب دیگر به عنوان مواردی مهم از تامین امنیت نگریست، ثانیا می توان با زدودن از پافشاری بر اصول بحث برانگیز مذهب تشیع ضریب امنیتی را افزایش داد. شاید حتی به جایی برسیم که تصمیم به ورود نیروهای غیرشیعی به سیستم نظامی و بلکه هم مجموعه ی امنیتی بگیریم. 

اما نکته ی قابل تامل این است که گفتمان امنیتی پس از روحانی، گفتمانی متمرکز بر تقسیم قدرت بین بزرگان تمامی مذاهب و ادیان خصوصا آنان که در هویتهای اقلیتی و قومی در مناطق راهبردی کشور به سر می برند، خواهند بود. 

یعنی این پدیده ی گروگان گیری که می رفت تا حیثیت امنیتی کشور و دولت را به باد بدهد، با به رسمیت شناختن وجهه ی امنیتی و قدرت نمایی سیاسی علمای سنی سیستان   و تسلط دینی آنان در منطقه ی بزرگی از کشور، به سمت آرامش و حل معضل پیش می رود. 

حال آنکه شواهد بسیاری از حملات آشکار رهبرانی همچون مولوی عبدالحمید به اصول اساسی مذهب شیعه وجود دارد و جالب اینکه غالبا در کنفرانس های مذهبی، ناظر اعلام تفاوت متفکرین متجدد سنی کشور از مدل فکری و رفتاری امثال مولوی عبدالحمید بوده ایم. 

تفاوتی که غالبا به دلیل افکار سلفی و افراطی آنان می باشد و البته ظاهرا رگه های ارتباطی خاصی با سرویس های امنیتی منطقه نیز داشته و دارند. 

حال باید پرسید که آیا این آزادسازی نوعی از به رسمیت شناختن قدرت این طایفه در رهبری منطقه ی بزرگی از کشور هست یا نه؟

آیا دولت و نظام قادر به مدیریت این قدرت که به بزرگان و علمای اهل سنت بخشیده است خواهد بود؟

آیا بازی زیرکانه ای نمی تواند پشت این داستان وجود داشته باشد که چند نیروی سرباز و درجه دار که ضمن ارزش بی منتهای جان آنان، نیروهای ساده و غیر استراتژیکی بودند، پس از گروگانگیری و سپس آزادی، به طرح گفتمان قدرت افزایی علما و رهبران دینی اهل سنت سیستان به عنوان منطقه ی تحت مدیریت فرهنگی عربستان، منجر و منتهی شود که منتهی هم شده است؟

پس اگر چنین باشد، باید در اندیشه سهم خواهی دیگر اقوام و قومیت های کشور نیز باشیم که برای احیای قدرت هویتی خویش، بفکر برنامه های مانور قدرت برای رهبران خویش بیفتند. 

این مرحله ی امنیتی، می تواند ورود به فاز نوینی از مدیریت امنیت کشور با طعم اعتدال و عدول باشد.

عدول از طرح ایده های مذهبی تشیع و حساسیت زدایی در مقابل جست و خیزهای پرقدرت مخالفین قسم خورده ی مکتب اهل بیت علیهم السلام که متاسفانه امروز از علویّون سوریه تا حوثی های یمن و از شیعیان در محاصره ی پاراچنار تا مظلومان تحت سرکوب بحرین  نشانهای آشکاری  از تلاش های آن مخالفین برای اطفاء نور آل محمد هستند.

کلید این اطفاء نور از مدتها پیش توسط سیاستگذاران خاصی زده شده بود همانطور که صریحا، میرحسین موسوی در سفر انتخاباتی خود به زاهدان صلوات خود را اینگونه بر زبان جاری کرد: اللهم صل علی محمد و سلّم!!!!!