والعادیات

سوگند به نفسهای اسب مجاهدان

والعادیات

سوگند به نفسهای اسب مجاهدان

مادر! فاطمیه ات شستشویم داد!

    روزهایی میشن که بغض روی بغض جمع میشه! شده تا حالا توسلاتت آماس کنن؟ جمع بشن و هی روی هم توسل کنی!
 میدونی میشنون! میدونی دلت اونقده شیکسته که یه دستی سرت میکشن!
 اما انگار میدونی هنوز یه چیزایی باید وابشن! یه چیزایی باید بیان تا تورو ببرن سر ترکیدن تموم بغضات! نمیدونم کسی هس بفهمه که چی میگم؟ 
پرسید که عاشقی چه باشد! گفتم که چو ما شوی بدانی!
واسه بعضیا و بعضی وقتا یه فکرای هست که میگه هروقت مشکل داری یا دلت بگیره باید بری سراغ خاندان کرم! انگار دل گرفتن نشانه شروع توسله! 

دل گرفتن فقط یه کمکه! یه راه حله! نشونت میده باید بری و از دست خودت خارج میشه! یهو میزنی زیر فریاد و اشکها هستن که میان! چقدر زیبان! 
اما توسل یه گره گشایی نیس واسه کسایی که خوردن به مشکل! توسل یه تکلیفه! عین زیارت! عین اعتقاد! عین سلام هرروزه! بعد هر نماز! اصلا باید توسل کنی! باید دلتو ببری درب خونشون و بگی من اومدم!
هرجمعه که بخوای نخوای باید اسمشو ببری و اشکت جاری شه! باور نداری؟ باهاش دلدادگی کن و دل بگیر! اونوقت با خودت بگو دیگه نمیام باهات حرف بزنم! راهتو کچ کن! قهر کن! وقتی نخوای هم میاد درب دلتو میزنه! میگه بیا بگو اسممو! 
اما انگار بعضی دلا یه چیزیشون میشه! میزارن میمونه! یه وقت آشوب میندازن! یه وقت آروم! یه وقت بیمحل! یه وقت پراز سرصدا و دلخونی!
اما نمیدونی کجا داری میری! خودت خبر نداری! اونقده که دله میگه اینم خب فاطمیه! درحد یه روز تعطیل! قدیما چه حالی داشتیم! اما نمیدونی اون روزو گذاشتن که دیگه فک نکنی خودت واسش برنامه ریختی! اصلا باید بفهمی دست اوناس! همه چیش!
از یمن دعای اوست گشتم! همصحبت عاشقانه ی یار!
چه خبر بود امروز! بغضی دیگ نمود واسم! خالی خالی شدم! عین عاشورا!
فک میکردم فاطمیه امسال دیگه سنگ شدم! میگفتم شاید مث محرم نیس واسه خاطر اونه! محرم شوره! فاطمیه غمه! غربته! فریاد بی صداس!  

چه عاشورایی بود! همه عین همون که آیة الله وحید گفته بود یه پارچه یا زهرا بودن!
نه به کسی وابستم نه مجیزگوی کسی ام! 
اما بودی و دیدی که امروز یا زهرا شده بود همه جا!
کاری ام نکرد کسی! همه خودشون بودن! قطعا صاحب عزا خواسته که این اتفاق بیفته!
همه حتی اشکارو میدیدم روی چهره موبلندا و دخترای روسری عقب! همه مادر میخواستن!
مادر؟ 
مارم میخری؟ من ارزش ندارم! چند میخری مارو؟
آخه من که بی شما ارزش ندارم! 
چی شد امسال فاطمیه! 
نمیدونم چرا یاد شهید شاطری افتادم! به قول بچه های حزب الله لبنان؛ حسام!
اگه بهمون تهمت نزنن میگم به ذهنم رسید و قلبم گفت شاید شاطری با توسل و عنایت مادر بوده که به این فیض رسیده!
شیعه رو سرافراز کنی و تله های خاک جنگ رو بهتر از روز اول بسازی! کم نباید باشه نزد مادر امام زمان! شیعه که بی صاحب نیست! 
دلم شهادت خواست! حتما باهمه بی عرضگیم میخوام از مادر! ینی میشه مادر ماهام بشی! هستی میدونم! آخه ما جز شما که کسی رو نداریم! مام کس و کار شماییم دیگه! باشه! اما خب بالاخره خداهم مارو داده به شما! خب مادر باید دست بچه رو بگیره آدمش کنه!
نمیدونم! امروز چرا اینطوری ام! همه جلو چشمم هستن! از دکتر! از بچه های کلاس! از دوستای اداره! از همه محرومای عالم! همه فاطمیا! از عاشورا واسم دیدنی تربود حالم!
یاد اونایی که مدام دنبال ضربه به من ام هستن افتادم!
خطبه مادرو که خوندم! همه امروز به یاد این خطبه بودن! یاد دشمنای بی مغز افتادم! دشمنایی که میخوام اسمشونو لال بذارم!
آخه میگن و گفته بودن فلانی فقط حرف میزنه و اهل بیانه! 
میدونین؟ بیان یعنی همون چیزی که در سوره الرحمن میگه علّمه البیان!!!
امرسون میگه: تکلم یعنی قدرت! یعنی توانایی قانع کردن! 
کیه که ندونه کلام برّان و زبان تیز برای بیان قول سدید راه وصول به ایمان نیست؟
قول سدید بگویید تا خداوند اعمال شمارا اصلاح کند!
کی قولش سدیدتر از مادر بوده؟ امیرالمومنین امیربیانه اما بیشتر از فصاحت مادر نگفته!
بذار بگن! بقول عقیلة العرب: فوالله لا تموحن ذکرنا و لاتمیت وحینا و لا تبلغ امدنا!
بخدا که نمیتوانی ذکر مارا محو کنی و وحی مارا بمیرانی و به جاه و جلال ما برسی!
با خدا دادگان ستیزه مکن! که خدا داده را خدا داده!
بهتر حرف میزنم! بهتر سخنرانی میکنم! چون مادری داریم که مناره سخنه! پرچم فریاد و قول سدیده! 
مادر زنده شدم امروز! 
آدم که اصل زنده بودنش از مادره! اما انگار همیشه بعد از تمام روزهای زندگی هم باز مادره که آدمو زنده میکنه!
مدیون فاطمیتم مادر!

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد