والعادیات

سوگند به نفسهای اسب مجاهدان

والعادیات

سوگند به نفسهای اسب مجاهدان

پابرهنگان چه می خواهند، زورمندان چه می پسندند!

"آیا فکر تحقق دیانت جز اعلام محبت و وفاداری نسبت به حق و اظهار خشم و برائت نسبت به باطل است؟ حاشا که خلوص عشق موحدین جز به ظهور کامل نفرت از مشرکین و منافقین میسر شود..."  

 

 

 "قدرت­ها و ابرقدرت­ها و نوکران آنان مطئمن باشند که اگر خمینی یکه و تنها هم بماند به راه خود که راه مبارزه با کفر و ظلم و شرک و بت­پرستی است ادامه می­دهد و به یاری خدا در کنار بسیجیان جهان اسلام، این پابرهنه­های مغضوب دیکتاتورها، خواب راحت را از دیدگان جهان­خواران و سرسپردگانی که به ستم و ظلم خویشتن اصرار می­نمایند سلب خواهد کرد..."  

 

"و هیهات که خمینی، در برابر تجاوز دیو سیرتان و مشرکان و کافران به حریم قرآن کریم و عترت رسول خدا و امت محمد و پیروان ابراهیم حنیف ساکت و آرام بماند و یا نظاره­گر صحنه­های ذلت و حقارت مسلمانان باشد." 

  

پس از حمله روز یکشنبه معلم مسلمان خط امام به استقبال کنندگان از هاشمی رفسنجانی در شهر دیانت و عدالت، قزوین، چنانکه می بینید پاتکهای فراوانی به نیّات و اغراض آشکار و پنهان به سمت این نوشته اعتراض آمیز سرازیر شد و از کامنتهای تلخ و زهر آگین بی نام تا نوشته های سرزنش کننده و وبلاگ یک روزه با تنها یک مطلب و قلمی که زور می زند تا لغت ترواش کند و اندیشه ببافد، همگی خواستند تا "یک" صدای اعتراض و "یک" فریاد مبارزه برای حق و عدالت و جهاد را خفه کنند.  

 

 

هر ببیننده ای که اندک درک و تفکر داشته باشد به صرافت طبع می فهمد که این حملات نه از میان جنبش برانداز مخملین که از میان صاحب منصبان و متمتّعان از قدرت و ثروت شلیک شده است. 

 البته ادبیات و طرز استدلال به ضمیمه فحشهای گل درشت جماعت مذکور یاد و خاطره فحاشیهای جنبش اسرائیلی سبز را زنده می گرداند که از هرگونه توهینی چه در فضای مجازی چه در حضور حقیقی دریغ نمی کرده و هنوز هم نمی کنند و اگر لایق باشیم روزی هم سر سبز خود را به دستبندهای سبز غرب پرستان سرخ خواهیم کرد، شاید حجت را بر کوردلان معاند اسلام تمام کند.  

آنچه مهم است اشتراک بی نظیر هر دو جماعت به ظاهر معارض است که هم در نوع بیان و سرکوب و هم در کلمات و فحشهای سوا شده و درهم خود کاملا دوقلوهایی به هم چسبیده اند. 

وقتی این همه حمله را به یک انتقاد و یورش از برجهای نام و نان دیدم بر خود خندیدم و بر صاحب منصبان گریستم! "یک نفر"، "یک انتقاد"، "یک صفحه" و این همه داد و قال؟؟!!  

آیا سخن یک کوخ نشین پس کوچه های دود گرفته جنوب شهر این قدر مؤثر است که اختصاصاً وبلاگ بسازیم و منتها الیه هوش نداشته مان را خرج کنیم تا بر آتش درونمان آب بریزیم؟؟!! مگر یک نفر "از متن پابرهنگان" چقدر خطر دارد که ناشیانه میلرزیم و یکی اعلام برائت می کند و دیگری می غرّد و آن یکی فحش باران می کند؟!! 

رحمت خدا به روح قدسی حضرت روح الله که پیروزی مستضعفان و پابرهنگان را برای همیشه تاریخ فریاد کرد و وعده امامت ستمدیدگان را در کام امت آخر الزمان مزمزه فرمود.  

وقتی یک حمله تیز چریکی بر تارک بی عدالتی این همه فریاد و داد و واویلا به پا می کند بهتر می توان عظمت خودسوزی "محمد البوعزیزی" را درک کرد، جوان محروم دستفروشی که با خود سوزی در تونس بساط ظالمان گردن کلفت را یک به یک از امت محمد(ص) به دریا ریخت و نوید بخش فردایی عزت بخش برای رزمندگان راه حق و عدالت گردید!   

 

 

 

آری ما از همان نسلیم که در جای جای عالم به اشتراک ظلم ستیزی و فساد شکنی هم خانه مبارزه و جهاد برای خدا گشته ایم! آنگونه که خمینی کبیر تعلیممان داد: "من به صراحت اعلام می­کنم که جمهوری اسلامی ایران با تمام وجود برای احیای هویت اسلامی مسلمانان در سراسر جهان سرمایه­گذاری می­کند و دلیلی هم ندارد که مسلمانان جهان را به پیروی از اصول تصاحب قدرت در جهان دعوت نکند و جلوی جاه­طلبی و فزون طلبی صاحبان قدرت و پول و فریب را نگیرد." 

آنگاه که وضو ساختم تا برای دفاع از حیثیت لگد مال شده عدالتخواهی قلم به دست بگیرم همواره کلام خامنه ای حکیم را جلوه گر میدیدم که: "نسل جوان کنونی و جوانانی که حتی پیروزی انقلاب اسلامی و مقاطع مهم آن را ندیده اند، نوخاسته ها و رویش های انقلاب هستند که در مقایسه با نسل جوان اول انقلاب، بسیار بهتر و هوشیارانه تر عمل می کند." بر سخن وبلاگ نویس مبارزی که ما را به اتهام "درک نکردن جنگ" نواخت افسوس خوردم که چنین در تضاد آشکار با این کلام حکیمانه است.  

افسوس خوردم که وقتی تمام فریاد ما برای دیدار و استقبال از "فرمانده جنگ" و "جانشین فرماندهی کل قوا" در دوران دفاع مقدس و مرد شماره دو این مملکت در ایام خون و جهاد است، آنگاه چگونه ملاک بصیرت می تواند نفس حضور در جبهه های جنگ و جانبازی و سرداری باشد؟  

"اعرف الحق تعرف اهله" حق و باطل را باید شناخت تا اهلش را بشناسی نه آنکه افراد برایت معیار و محور حق شناسی باشند! پس تفاوت اصولگرایان با سبزهای موسوی پرست چیست؟ این ها که هردو یک مسیر را نشان می دهند! نمی دهند؟؟؟ 

 اگر اینان رزمندگان جنگ بودند موسوی که نخست وزیر جنگ بود و کروبی هم حاکم بر بنیاد شهید، پس آیا می خواهید نرم نرمک تمام قصه 22 خرداد را ماستمالی کنید و خود به جای رقیبان بر همان کرسی تکیه بزنید؟   

 

نه برادر! ما با شخص دعوا نداریم، ما با قلدرمآبی و سفسطه و جنگ روانی مسأله داریم! ما با تهمت و فحش و نسبت ناروا سر جنگ داریم! ما به میدان آمده ایم و تا انتها هم خواهیم ایستاد تا فساد و بی عدالتی و گردن کلفتی را از میدان بدر کنیم!  

منتها مشکل ما این است که چون از فضای افکار عمومی و جنگ تبلیغاتی در ایام فتنه نترسیدیم، آنقدر آبدیده شده ایم که از داغ و درفشهای حق به جانبانه هم بیمی نداشته باشیم! و سرّ آن در نداشتن لذائذ دنیاست، سرّی که رمز پیروزی همواره محرومان است!

یاد صحبتی از سردار آبنوش در شب تاسوعای گذشته افتادم که در هلال احمر می گفت همیشه با خود می اندیشیدم که مگر شهیدان و جان برکفان کربلای خمینی چه کم داشتند که در شب عشقبازی شهیدان عاشورا حسین بن علی می گوید من اصحابی أبرّ و أوفی از شما سراغ ندارم؟  

این سؤال بر من گذشت تا قضیه 88 پدید آمد و با دیدن ریزشها دریافتم که هرکس در دروان فتنه گونی که دفاع از مظلومیت ولایت را هو می کنند و تیر سرزنش حتی از زن و فرزند هم بر حامیان حق می بارد پایمردی کند و تا پای جان استقامت بورزد حق کربلایی بودن را ادا نموده است!

 

 

کسانی که جانبازی در راه حق را با چوب خط درصد می زنند که معیار حقانیت 80 درصد!!!! جانبازی است (جانباز 80درصد چگونه توان انجام پستهای پرحجم را دارد؟) آیا از خود سؤال کرده اند که چرا پای قطع شده هاشم آغاجری برای او حقانیت آفرین نیست؟ 

چرا چهار برادر شهید شده جلایی پور او را به محور تمام حقها بدل نساخت؟ چرا 30 ماه سابقه جبهه دکتر درویش در دانشگاه بین الملل نتوانست او را از محاکمه برهاند؟ چون ملاک حق رفتار ماست نه حقی که بواسطه اعمال گذشته خود مرتکب شده ایم و سوابقی که به هم زده ایم! اگر ملاک ما این چیزها بود که از بن دندان در برابر جنبش برانداز نمی ایستادیم و تمام حرفهای دار و دسته سابقین مردود در 88 صحیح از آب در می آمد!  

جگر بریان مبارزان امّت حزب الله از همین می سوزد که به قول وبلاگ نویس دلاورمان که دلاوری هایش را به خاطر دارم؛ "اندکی دلگرمی در سیستمهای دولتی" که گفته اید هم وجود ندارد! و این مدافعان حریم ولایت از روی سادگی و بی خبری از پیچیدگی های روده درازان سیّاس و به تعبیر آقا قانون دانان قانون گریز باعث میدان دادن به تمامی بی عدالتی ها و فسادها شده اند!!!  

مطمئن باشید که در دوران موسوم به اصلاحات وضع نیروهای معتقد و ارزشی بسیار بهتر از این دوران بود! 

 مدافع حریم ولایت که نباید عربده بکشد و ولایت ولایت کند، ولایت مداران باید بدانند امام ولایت و قطب امامت یعنی حیدر کرار تنها دلیل قبول حکومت را اجرای عدالت محض می داند و گرفتن حق گرسنگان از شکمهای برآمده ظالمان! گویی ولی شناسان رفتند ازین ولایت! 

کدام ولی شناس وقتی مسئولیت نوکری ملت را بر عهده می گیرد به خود اجازه می دهد در برابر مبلغ 500میلیون پاداش سالانه مدیران یک دستگاه در قزوین ساکت بماند؟ شاید اگر سری به خانه های سیاه از فقر آبدارچی ها و نگهبانهای دستگاهها می زدید می فهمیدید آرزوی حتی یک وام 500 هزار تومنی هم بر دل ریششان باقی مانده است! 

امید اندک نیروهای حزب الله را چه کسی برباد می دهد؟ فریاد فساد ستیزی را چه کسی در نطفه خفه می کند؟  

مدافعان حریم ولایتند که مدیر کلی را که نهادهای نظارتی و گزینشی به دفعات مختلف او را رد صلاحیت کرده اند دوباره بر منصب مدیرکلی تمدید الحضور می نمایند؟  

مدافع حریم ولایت طلبه سیرجانی است که برای عدالت خواهی پرچم جهاد را به دوش می کشد تا سربازی واقعی خود به راه اجرای فرامین رهبرش را اثبات نماید نه آنانی که طرفدارن مدیری هستند که وقتی می خواهد مقام جدیدی بگیرد همگی معاونان سالم دستگاه مربوطه تهدید به استعفای دستجمعی می کنند! انصاف بده کدامیک ولایت مدار تریم؟   

 

                          

 

دولتی که شما به میزهای مقامش چسبیده اید حاصل یک برد و باخت انتخاباتی نبود بلکه حاصل یک قیام عمومی برای سیلی زدن بر چهره اتحاد برانداز زر و زور و تزویر بود! استقبال از مردود ملت در انواع انتخابها به این دلیل نشان بی بصیرتی است که نمایان می کند اصلا در باغ نیستید که درین مملکت چه می گذرد!  

 

        

خاطرتان نیست که به شما در مورد وضعیت دینی و سیاسی دانشگاه های قزوین به عنوان عمق استراتژیک نظام هشدار دادم و خطر بی مبالاتی در مورد وجود مسئولین بی اعتنا و بی اعتقاد در مسائل سیاسی و دینی دانشگاه ها را گوشزد کردم!  

نگفتم که حجة الاسلامهای سبز مشغول جولان دادن هستند و از جوانان ما کشته اعتقادی می گیرند؟   

 

   

بی اعتنایی به آن هشدارها کار را بدان جا رساند که "یک" دانشجو، به تنهایی یک لشگر عظیم در دانشگاه را به انحراف کشانید و چنان آنان را رهبری کرد که در یک مناظره به محض آمدن نام میرحسین موسوی انفجار تشویق فضای سالن را پر کرد! این نتیجه کار یک ولایت مدار است؟  

در خاطرم هست هفته ای پس از قیام نُه دی به حمید رسایی گفتم؛ اکنون که  دشمن را هزیمت نمودیم دچار افسردگی شده ام چه اینکه قیام تنها با منکوب کردن دشمن به انتها نمی رسد، بلکه زمانی به هدف والایمان نائل شده ایم که دست بی عدالتی ها و چپاول ها از هستی این امت رنج کشیده کوتاه گردد! حجة الاسلام رسایی پیامی عام از ولیّ زمان خامنه ای عزیز به کامم ریخت که حضرت آقا هم از این خطاها باخبرند اما به همه پیام داده اند که ولو اگر "یک نفر" هستید دست از مبارزه با خطایی که می بینید بر ندارید." 

و این پیام یعنی "أن تقوموا لله مثنی و فرادی" و این سخن غالیه بوی محبوبم چنان مرا حیات بخشید که هنوز هم بر سر عهد خویش ایستاده ام! 

 همانگونه که امام سفر کرده ما فرمود: " خداوندا! در جهان ظلم و ستم و بیداد، همه­ی تکیه­گاه ما تویی، و ما تنهای تنهاییم و غیر از تو کسی را نمی­شناسیم و غیر از تو نخواسته­ایم که کسی را بشناسیم. ما را یاری کن، که تو بهترین یاری کنندگانی. خداوندا! تلخی این روزها را به شیرینی فرج حضرت بقیة الله ـ ارواحنا لتراب مقدمه الفداه ـ و رسیدن به خودت جبران فرما. آمین یا ربّ العالمین."

 

 

نظرات 1 + ارسال نظر
فاطمه سه‌شنبه 5 مهر‌ماه سال 1390 ساعت 12:58 ب.ظ

مطالب نگاشته شده توسط برادرمان ظاهراً توسط یکسری از دوستان سوء برداشت گردیده و منظورشان را یا درک نکرده اند یا خواسته اند که طور دیگری برداشت کنند. لذا متوسل به الفاظ و کلمات زشت و دور از شأن یک مسلمان و موضع گیریهای شتاب زده شده اند، به زعم من منظور نویسنده نه وضعیت شهر قزوین و نه صرفا" قضیه تشریفات استقبال از یک مقام به اصطلاح کشوری است، بنده آقای سردار محترم و معاونت استاندار که ظاهرً به جانبازی 80درصدی مفتخر است را نه می شناسم و نه می دانم از کدام گروه و جناح است ولی بنظر درد دل نگارنده که دغدغه ولایت مداری و دوری از توسل به زراندوزی و زورگویی (قدرت و ثروت) است ، چیزی که امام خمینی نیز بارها آن را گوشزد نمودندو تأکید داشتند که این انقلاب متعلق به محرومان و مستضعفان است البته به گمان من، نه اینکه بقیه آحاد جامعه فراموش شوندبلکه مسئولین بایستی از دردمندان جامعه برخواسته و کننرل بر اعمالشان داشته باشند که دچار حب ثروت و قدرت نگردندو خود را از ثروت اندوزی و چپاول بیت المال و توجه و خدمت به قدرتمندان و ثروتمندان دور نمایند. در برنامه های خود همواره وضع و حال محرومان و اقشار اسیب پذیر جامعه را درک نموده و مورد توجه قرار دهند، هیچگاه آنان را فراموش نکنند. این قضیه مرا به یاد مظلومیت علی و دوره مولا و نفاق و تزویرهای یاران و پیروان مدعی دیانت انداخت لذا برخی از ابیات مثنوی شیعه را در اینجا ذکر می کنم.
یا علی درویش و صوفی نیستم فاش می گویم که کوفی نیستم.
لیک می دانم که جز دندان تو هیچ دندان لب نزد بر نان جو
لنگ لنگان طریقت را ببین مردم دور از حقیقت را ببین
مست مینای بلایت نیستند سرخوش از شهد ولایت نیستند.
خیل درویشان دکان آراستند کام خود را تحت نامت خواستند.
خلق را در اشتباه انداختند یوسف ما را به چاه انداخنتند.
کیستند اینان، رفیق نیمه راه وقت جانبازی به کنج خانقاه
در شرایطی که گروهی در حال فتنه اند و چونان خوارج خون بدل علی می نمایند و گروهی در حال زراندوزی و کسب ثروت های بادآورده از بیت المال ، کسی که محب ولایت است و دغدغه عدالت و حق غصب شده مستضعفان و مظلومان جامعه را دارد جز فریاد و خون دل خوردن کاری از دستش ساخته نیست ؟!!آیا از این دلنوشته ها نیز می هراسند؟
تشنگی در ساغرم لبریز شد زخم تنهایی فساد انگیز شد
آتشی افکند در جان و تنم کاین چنین برآب و آتش می زنم
ناول ناسور را مرحم کجاست؟ مرحم زخم بنی آدم کجاست؟
مرحم ما جز تولای تونیست؟ یوسفی اما زلیخای توکیست؟
ای جوانمردان جوانمردی چه شد؟ شیوه رندی و شبگردی چه شد؟
شیعگی تنها نماز و روزه نیست؟ آب تنها در میان کوزه نیست؟
کوزه را پرکن زآب معرفت تا در او جوشد شراب معرفت.
واقعاً وقتی انسان کج فهمی دوستان را می بیند که یک انتقاد را با ناسزا پاسخ می گویند و نه از درد جامعه آگاهند حس می کند که تنها مانده است و دنیایی سخن با کسانی که حق و حقیقت را نمی شنوند و نمی بینند یا خود را به ندیدن و نشنیدن زده اند دارد. در جامعه ای که زورمداران و زراندوزان عدالتخواهان و حق گویان را هر روز بگونه ای می آزارند و مهجور می نمایند انسان حس غربت دارد و لی شیعگی با سکوت یا هماوایی عجین نیست حتی اگر تنها باشیم سخن حق را خواهیم گفت و از هیچ قدرتی نخواهیم هراسید.
یا علی امروز تنها مانده ایم. در هجوم اهرمنها مانده ایم.
شیعه یعنی یک بیابان بی کسی غربت صد ساله بی دلواپسی
شیعه یعنی صد بیابان جستجو شیعه یعنی هجرت از من تا به او
شیعه یعنی دست بیعت با غدیر بارش ابر کرامت بر کویر
شیعه یعنی عشقبازی باخدا یک نیستان تک نوازی با خدا
شیعه یعنی هفت خطی در جنون شیعه طوفان می کند در کاف و نون
شیعه یعنی تندر آتش فروز شیعه یعنی زاهد شب شیر روز
شیعه یعنی شیر یعنی شیر مرد شیعه یعنی تیغ عریان در نبرد
شیعه یعنی تیغ، تیغ موشکاف شیعه یعنی ذولفقار بی غلاف
شیعه باید آبها را گل کند خط سوم را زخون باطل کند
خط سوم خط سرخ اولیاست کربلا بارزترین منظور ماست.
شیعه یعنی بازتاب آسمان برسر نی جلوه رنگین کمان
شیعه یعنی هفت وادی اضطراب شیعه یعنی تشنگی بر شط آب
شیعه یعنی دعبل چشم انتظار می کشد بر دوش خود چهل سال دار
شیعه یعنی همچو اشعار کمیت سر نهد بر خاک پای اهل بیت
یا فرزدغ وار در پیش هشام ترک سر گوید به تصدیق امام
حقیقتاً شیعه علی و مرید ولایت از ترک سر در راه هدف و عقیده ابایی ندارد. فتنه انگیزان و حامیانشان که خود می دانند در نزد مردم آبرویی برایشان نمانده و دیگر مردم از نفاقها و ضربه هایشان آگاهند، باز غوغا سالاری می کنندو از فتنه و فریب دست برنداشته اند اما با مدد مولا علی (ع) مشتهایشان باز و طومارشان برچیده خواهدشد.
یا علی بار دگر اعجاز کن مشتهای کوفیان را بازکن.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد