والعادیات

سوگند به نفسهای اسب مجاهدان

والعادیات

سوگند به نفسهای اسب مجاهدان

دنبال استادش میگردم!!!

فقط می خوام بدونم این استاده کی بوده!!! 

 

تشویق ها و نقدها

باید بازهم از دوست اروپا نشین خود تشکر کنم که با نقدها و تعریف های زیبا و تشویق های دلگرم کننده اش والعادیات را به ادامه حیات دلگرم می کند. 

 

با هم پیام دلنشین وی را که شامل هم تشویق هم نقد است می خوانیم: 

 

"سلام 
مطالب وبلاگتان را خواندم (به غیر از تعدادی قلیلی) خیلی روشنگر و پرمایه است. همان طور که قبلا هم نوشته ام شما قلم خیلی خوبی دارید و از ته دل می نویسید.  

اینجا اضافه کنم که در بیشتر مطالب نثری بی تکلف، ساده و روشن دارید، انگار سخنوری متبحر مشغول ایراد سخنانی فی البداهه است. چه خوب می شد که اگر همین شیوه را ادامه می دادید و کم کم جایی در رسانه های پرمخاطب تر برای خود دست و پا می کردید. 

 خلاصه مطالب آن برایم جالب بود و برای کسی مثل که از مسائل دورم نکات تازه و بکر زیاد داشت و کلی چیزها دستگیرم شد.  

در ضمن به عبارات زیادی هم برخوردم که برایم تازگی داشت، چند تای آنها را یادداشت کرده ام.
«فوت هایی که شب پره ها بر خورشید می کنند»
«شهر ویران شده و فساد زده و باند پرور»
«درد داشتن و همچنان معتقد بودن به راه و اندیشه مطلوب تر است تا بی دردی و آسایش اما بی اعتقاد به کاری که انجام می دهیم.»
در مورد احمدی نژاد: «کیسه بکس سیاست ایران». واقعاً هم همین طور بود.
«فرق احمدی نژاد و خاتمی در پایان دوره ی آنان این است که خاتمی زودتر از اتمام دوره اش تمام شده بود اما شما می کوشید تا احمدی نژاد را تمام کنید.»
اینها البته شاید به نظر خود شما چندان مهم نیایند و عادی باشند، اما برای من به شکل هایی جالب اند.  

شاید به این دلیل باشد که من خودم چون زیاد با نوشته و متن سر و کار دارم، نسبت به بعضی مسائل نوشتاری حساسم و خیلی چیزهای ظاهرا بی مقدار توجهم را جلب می کنند.

البته روی دیگر قضیه را هم نباید ندیده گرفت، یعنی نقاط ضعف و کمبودها، که نوشته های شما هم در برخی موارد از آنها عاری نیست. 

 راستش من مواردی هم در این زمینه یادداشت کرده ام، که بیشتر مربوط به مسائل فکری و نظری می شود.
در خیلی جاها نظرات انتقادی شما بی آدرس و آبستراکت است.  

برای نمونه مطلب «وجودت کلا چند؟» در اینجا معلوم نیست چی شده؟ چطور شده؟ کی چکار کرده که شما را به این واکنش ها واداشته؟
یا مثل مطلب «از یک دیپلمات چه باید بیاموزیم.» که معلوم نیست کی چه گفته و چطور شده، هر چند معلوم است که پای برادران لاریجانی در میان است.  

البته شاید برای مخاطب ایرانی این مسائل روشن باشد و نیازی به دادن آدرس نباشد.  

اما یادشان باشد که یک نوشتۀ خوب باید «خودمرجع» باشد و تمام اطلاعات لازم را به خواننده بدهد، تا ارزش ماندگار و قابل استناد پیدا کند.
موضوع دیگر این که شما در بعضی جاها واکنش احساساتی و شاید کمی تند نسبت به آدمها از خود نشان می دهید، همچنین کمی زود نتیجه گیری می کنید.  

مثلا نشستن احمدی نژاد کنار رفسنجانی چندان مهم نیست و شما کمی بیش از حد نسبت به آن واکنش بدبینانه نشان داده اید.
بعضی مطالب و عکسها هم دارید که مناسبت یا ارتباط عناصر آنها با هم معلوم نیست. مثلا من نفهمیدم نقل قول مارکس در مورد تکرار تاریخ رابطه اش با آن زندانی چیست.
در کنار اینها به مشکلات نوشتاری کوچکی هم برخوردم که به نقطه و کاما، فاصله و قواعد کاربرد پرانتز و خط فاصله و ... مربوط می شود.  

رعایت اینها هم خیلی مهم است، بخصوص برای شما که حیف است نوشته هایتان با این اشکلات کوچک آسیب ببیند.
با آرزوی ادامۀ نگارش و موفقیت بیشتر برای شما دوست عزیر
منصور " 

 

با تشکر از دوست تیزبین و دقیق اروپانشین من 

کاش ما هم با همه ی خوبی های ایرانی مان بذر این دقت و تیزبینی و حوصله ی شما را که شاید از فرهنگ اروپا گرفته اید، در جان خویش بکاریم.  

کوتاه بگویم 

لایق این همه تعریف شما نیستم 

بیشتر طالب نقدها باید باشم تا بهترین شوم 

البته فضای نگارش در ایران بسیار محدود و خطرناک است و شاید در تاریخ سیاسی این سرزمین زندانها بیش از صاحبان قلم، از هیچ قشری خاطره نداشته باشند. گویی بند و قلم ملازم و هم قافیه ی هم بوده اند.  

به این معادله اگر حسادت را هم بیافزاییم و عدم تحمل فکرهای دیگر را هم چاشنی کنیم دیگر باید از دوری ما و روزنامه ها تعجب نداشته باشید.  

بگذریم. 

اما وجودت کلا چند اصلا سیاسی نبود و بقول فیس بوکی ها برای "مخاطب خاص" بود. 

از یک دیپلمات چه بیاموزیم هم بقول شما برای ایرانی ها واضح است و از قضا تعریف از محمدجواد لاریجانی بود. آفرین به هوش شما 

مارکس را هم کمی فکر بیشتر بکنید میفهمید. 

اگر به ایران تشریف فرما شدید باهم سری به موزه ی عبرت میزنیم  

آنجا که زمان شاه محل کمیته ی مشترک ضدخرابکاری بوده است 

و امروزه بازسازی شده و اتاقی که هر زندانی در آن به بند کشیده شده بوده با نهادن مجسمه ای از وی یادآور دوران شکنجه ی ستمشاهی است 

آن مجسمه نماد دوران زندان هاشمی رفسنجانی است! 

 میخواهی سر ما را به باد بدهی مگر؟ 

از سر دادن ابایی نداریم! اما نه بخاطر یک جمله از مارکس! 

ما برای عاشورا ساختن آماده ایم!

خانه نشینی علی

امشب روضه ای خواند آیةالله موسویان تهرانی 

 

بعضی اوقات هست که قدری ولو به اندازه ی دانه ی اسپندی، بیشتر درک میکنی که چه ظلمی بر خاندان طهارت رفته است.  

 

روزی زهرای اطهر به خانه آمد 

مولای دوعالم، امام الکونین را به حالی زیارت کرد که حیدر کرّار دوزانو بغل کرده در کنج منزل نشسته بود 

 

خطاب فرمود یا علی! 

چرا مانند جنین زانو بغل کرده ای؟ این چنین در خانه نشسته ای و این ظالمانِ منافق چنان تاخت و تاز می کنند؟ 

 

غیرت شیرخدا به جوشش آمد 

عبای زرد به تن کرد، عبای رزم و غرّش 

ذوالفقار بدر و احد به کف گرفت 

تحت الحنکِ عمامه محکم کرد 

 

به آستانه ی درب خانه رسید 

ناگهان 

صدای مؤذن برخاست 

 

وقتی بانگ برآورد: أشهد انّ محمداً رسول الله 

 

غیرت الله، روی به سمت عصمت الله کرد؛ 

بی بی! من قیام کنم یا نام رسول الله بماند؟  

.....................

  

هم محمد ماند هم علی  

هم قبر گمشده ی مادر مفقودالأثرها 

 

  

 

زیباست 

فرزندان معنوی اول مظلوم عالم بهتر می فهمند 

امسال که دست خناثان خانه نشینی های گسترده برایشان به ارمغان آورده اند 

 

همه اش زیبایی است! جز زیبایی نباید ببینند 

آنان که ظلم چشیده اند 

حتی اگر بگویند آنان که به خانه نشینی حزب اللهی ها اعتراض میکنند سیاست معاویه صفتانه دارند!  

یاللعجب! معاویه کجاست؟ کدام طرف؟ 

 

اما همه باهم منتظریم! فکر نکنم زمان زیادی بخواهد 

 

به ذوالفقار قسم انتقام می گیریم 

 

به انتظار قسم انتقام می گیریم 

 

غلاف گرچه گرفته است تیغ هامان را 

 

به تیغ یار قسم انتقام می گیریم!

 

برداشتی از تفسیر علامه طهرانی

مطلب پیشین که در خصوص تفسیر مرحوم علامه طهرانی از آیه ی أمة وسط می باشد، برداشتهایی برای  هر مطالعه کننده ی مسلمان شکل می دهد و البته وبلاگ والعادیات هم برداشتهای خود را دارد.  

 

کوتاه و مختصر اینکه 

تفاسیر دیگری هم از این آیه شده است اما برای یک شیعه ی معتقد، با بودن تفسیر روایی و سخن اهل بیت علیهم السلام دیگر جایی برای مناقشه باقی نمی ماند.  

اما از همین تفسیر مرحوم علامه طهرانی؛ بر می آید که اعتدال و میانه روی برای امت اسلام، یک اصل بالذات و وظیفه ی ریشه ای نیست! 

اصل، ایمان و تقوی و اطاعت از امام است و وظیفه ، ولایت ائمه ی اهل بیت می باشد.  

خداوند آن بزرگواران را به وسیله ی ایمان برتر و کاملی که دارند امت وسط و نماد میانه روی قرار داده است نه اینکه چون معتدل هستند پس ایمانشان کامل است. 

پیروان و شیعیان نیز وظیفه ی اطاعت و ولایت پذیری دارند نه وظیفه ی یافتن اعتدال و میانه روی را. 

اما برداشت می توان کرد که در صورت پذیرش ولایت آن امة وسط ، شیعیان هم به اعتدال واقعی می رسند. نه اینکه در صورتی می توان به ایمان و ولایت رسید که معتدل بود.  

پس اجرای احکام و حدود الهی ولو اینکه به مذاق کسی خوش نیاید هم اعتدال است حتی اگر شمشیر تیز امیرالمومنین بر سر مشکران باشد یا نهیب او با آتش گداخته به برادر نابینای خود.

چون اعتدال در سایه ی احکام تعریف شده توسط ائمه ی دین معنی می شود 

همه ی اینها به شرطی است که بخواهیم حرف دین را بفهمیم و بحث بر سر این باشد که اعتدال از منظر دین و سخن آیه ی سوره ی نحل چیست  

نه بررسی اعتدال و میانه روی از منظر راهبردها و گاهبردهای سیاسی!