والعادیات

سوگند به نفسهای اسب مجاهدان

والعادیات

سوگند به نفسهای اسب مجاهدان

فرق شکافته ندیدی

هیچی برای یه پسر با غیرت بدتر از این نیست 

که بهش خبر بدن نبودی ...فرق بابات از هم شکافته

آخه چی بگم....شما که فرق شکافته ی بابا ندیدین.................

زنده باشه اما زخم سر اونقدر عمیق که یقین داری نمی مونه... اما همه دلداری می دن تو رو..........

بابا بابا بابا.................

ذکر علی دارم فقط امشب.................

امشب به جز نام علی ذکری ندارم...... پیش خدا غیر تو من یاری ندارم
امشب فقط خدا را به علی قسم می دم
دل من که از سنگ سخت تر نیست..... حاجات من که از خواسته ی عمار عجیب تر نیست.... از آهن در دستان داوود که سردتر نیست.......علی جان!!!!
عماربن یاسر گوید: روزی با ناراحتی نزد مولایم امیرالمومنین علیه السلام رفتم، وقتی مرا ناراحت دید، فرمود: تو را چه شده است؟
 
عرض کردم: قرضی دارم که صاحبش به دنبال آن آمده و قادر به پرداخت آن نیستم.
حضرت به سنگی اشاره کرد و فرمود: آن سنگ را بردار و قرضت را ادا کن.
عرض کردم: آن که سنگ است.
فرمود:
خداوند را به من بخوان تا برایت طلا شود.
عمار گوید: خداوند را به اسم مولایم خواندم که سنگ طلا شد.
حضرت به من فرمود: مقدار نیازت را از آن بردار.
عرض کردم: چگونه آن را نرم کنم و بردارم؟
فرمود:
«ای کسی که یقین ضعیف داری! خداوند را به اسم من بخوان تا برایت نرم شود، همانا خداوند به اسم من آهن را برای داود نرم کرد.»
عمار گوید: پس خداوند را به اسم آن حضرت خواندم؛ نرم شد و مقدار نیازم را از آن برداشتم.
سپس آن حضرت فرمود: خداوند را به اسم من بخوان تا بقیه آن سنگ شود همچنان که بود.وخواندم چنین شدکه فرمودند.
 
منبع:مشارق انوارالیقین،ص271

مناجات آخر

محراب هم امشب قناعت می کند با ربنای آخر حیدر

فردا سحرگاهی دگر منشق شود از فرق تا چشم تر حیدر


بشکاف خورشید عدالت را و بر هم زن نماز قدسیان فردا

امشب ولی لختی مدارا کن که خونین است قلب مضطر حیدر


(وحید ـ 25تیر 93)

محراب علی

نزدیک که می شوم به شب شهد نوشی ساقی کوثر از جام شهادت

بیشتر به یاد مختار می افتم.....

آرزوست دیگر...دل است... میخواهد...هرچند لیاقت نباشد....

حسادت می کنم به آن لحظه که پرسیدند مختار خود را به کجا می کشاند؟

گفت: گمان می برم میخواهد در محراب علی جان دهد.....

حـــــــــــــــــــــــــــــــــــــیــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــدر

17رمضان و عید بدر

«امروز روز عید است.»

17 رمضان پیروزی رسول الله در جنگ بدر با شعار یا منصور أمـِـت

در روز جمعه در سال دوم هجرت جنگ بدر کبرى به وقوع پیوست. 19 این ماه هم ذکر شده است.تعداد مسلمانان 313 نفر و تعداد شهداى آنان 9 تا 14 نفر، و تعداد کفار 950 نفر بود. مقتولین کفار 70 نفر بودند و 70 نفر را هم مسلمانان اسیر گرفتند. نصف یا بیشتر از نصف کشته هاى کفار به دست امیرالمؤمنین علیه السلام به قتل رسیدند و در کشتن نصف دیگر هم آن حضرت علیه السلام شریک بودند.

در این جنگ ابوجهل نیز کشته شد. ابوجهل هشام بن مغیره مخزومى از دشمنان سرسخت پیامبر صلى الله علیه و آله بود. او با اینکه نامش هشام بود ولى از فرط بدجنسى و زشت سیرتى به اَبى جهل مکنى شد. ابوجهل کسى بود که در مکه آزار و اذیت بسیار به رسول اکرم صلى الله علیه و آله نمود. بچه دان شتر بر سر مبارک حضرت ریخت. خاکستر و خاک بر سر مبارک حضرت ریخت. سنگ به دندان مبارکش زد، نسبت کذب و جنون به آن حضرت داد. مادر عمار یاسر، جناب سمیه را بعد از شکنجه بسیار با نیزه اى که به ران او زد شهید کرد.

در جنگ بدر دو برادر انصارى (معاذ و معوذ) به خاطر سابقه اى که از او در اذیت پیامبر صلى الله علیه و آله شنیده بودند تصمیم به کشتن او گرفتند. به هر صورت او را ضربه هایى زدند و یکى از دو برادر دستش قطع شد و به پوست آویزان گردید، ولى چون دید دستش مزاحم جنگ با ابوجهل و هواداران اوست، زیر پایش گذاشت و دفعتا آن را از بدنش جدا کرد، و سپس ابوجهل را نقش زمین کردند.

بعد از جنگ، پیامبر صلى الله علیه و آله فرمود: «کسى خبر از ابوجهل بیاورد». عبداللّه بن مسعود رفت و پا روى سینه او گذاشت. ابوجهل به هوش آمد و گفت: بر جاى بلندى پاى گذاشته اى، کاش قاتل من دهقان نبود (که کنایه اى به انصار بود). عبداللّه بن مسعود سر او را از بدن جدا کرد و نزد پیامبر صلى الله علیه و آله آورد و جلوى پاى آن حضرت انداخت. پیامبر صلى الله علیه و آله شکر الهى بجا آورد. خداوند نصرت خود را بر پیامبر صلى الله علیه و آله نازل نمود، و آن حضرت فرمود: امروز روز عید است و باید شکر خدا را بر نعمتى که به اهل ایمان عطا فرموده به جاى آورد.