والعادیات

سوگند به نفسهای اسب مجاهدان

والعادیات

سوگند به نفسهای اسب مجاهدان

خوردند و بردند

دست و پا زدن های اصلاح طلبان سابق و دخیل بستگان به اعتدال لاحق، در خصوص محکومیت رحیمی مرا به یاد خاطره ای انداخت که یک منبری نقل می کرد.

مرحوم حجة الاسلام سید علی اصغر فحول ضوابط الاصول از منبری های باسواد قزوین بود که اخوی من هم مدتی نزد ایشان سیوطی و بخشهایی از لمعه را تلمذ کرده بود.

یک شب بعد از نماز عشاء به امامت حجة الاسلام علوی ـ دایی مرحوم ابوترابی (آزاده) ـ نوبت منبر ایشان بود که از قضا احکام وقف را بیان می فرمود.

در همان اثناء نقل کرد متولی یکی از مدارس علمیّه ی تهران مخفیانه با جایی زد و بند کرده بوده و در ازای پولی اجازه می دهد که راه هایی مخفی از فاضلاب بیرون به چاه های مدرسه باز شود.

نصف شب که فاضلاب ها را به مدرسه باز می کرده اند، یکی از طلاب بر می خیزد تا به قضای حاجت برود، قضیه را می فهمد و دست پاچه می شود و ذوق زده که مچ متولی را گرفته فریاد می زند:

«آی طلبه ها بیدار شوید! چه نشستید که متولی، مستراح های مدرسه را خورد».

این پرونده ی فساد هرچه باشد و احمدی نژاد هم جوابی داشته باشد یا نه، باز باید به روان اصولگرایان و مخالفان اصولگرای این دولت درود فرستاد که به هر نیتی باعث شدند فسادی بر ملا شود و مچی باز گردد.

اصلاح طلبان و اعتدال نمایان ( که صد درجه از تندروی هم آنطرف ترند) چه میخواهند از فساد و فساد ستیزی بگویند که کاندیداهای «معاون اول» شدن آنها در دو دوره ی دولت خاتمی آنقدر پرونده شان سنگین بود که گردانندگان اصلی خاتمی ترجیح دادند عطای معاون اولی این دو را به لقایشان ببخشند.

اگر سن شما قد نمی دهد یا آنقدر پیرید که سال 76 را به خاطر نمی آورید یا اصولا از 88 به این طرف سیاسی شده اید، سعی می کنم قدری کمکتان نمایم.

اصولاً گزینه ی اول خاتمی در دوره ی نخست ریاست جمهوری او برای تصدی معاون اولی کسی نبود جز غلامحسین کرباسچی!!! 

و اگر نبود حرکت قوه ی قضائیه برای بستن دستان او، فاجعه ای که او بدعتش را در این مملکت گذاشت همچنان قربانی می گرفت.  

کسی که رسماً آیت الله محقق داماد ـ رییس چپ گرای سازمان بازرسی کل کشور آن زمان ـ در اوج دوران سازندگی اعلام کرد ؛ وی متخلف است اما هیچ کس جرأت نداشت به وی حتی نزدیک شود. شاید جز سردار نقدی هم کسی قادر نبود دستبند عدالت را بر دستان کرباسچی قفل نماید.

همین تجربه باعث شد که در دوره ی دوم خاتمی، اصلاح طلبان وقتی تصمیم گرفتند مدیر اصلی دولتشان را از پرده برون آورند و رسماً بهزاد نبوی را معاون اول خاتمی کنند، سخنرانی آیت الله جنتی در نماز جمعه عاملی شود که این شاهد بازاری همان پرده نشین باقی بماند.

سخنرانی آیت الله جنتی چیزی نبود جز لزوم رسیدگی به پرونده ی نفتی شرکت پتروپارس که برای مردم فقط یک فساد مهم به شمار می رفت اما برای اصلاح طلبان معنایی جز تکرار تجربه ی کرباسچی و افتضاحی دیگر در بر نداشت.

البته شاید هیچگاه جمهوری اسلامی پرونده اصلی بهزاد نبوی یعنی اتهام تقصیرکاری در انفجار دفتر نخست وزیری و شهادت رجایی و باهنر را باز نکند در حالیکه هنوز در آمریکا پرونده ی قتل کندی مفتوح است.  

هرچند متهم اصلی فراری دادن کشمیری ـ قاتل شهیدان دولت ـ امروز در شبکه های ضد انقلاب به آموزش ساختن بمب دستی به جنبش سبز مشغول است و کسی نمی پرسد محسن سازگارا تا قبل از 88 با چه کسانی روزنامه ی جامعه و توس منتشر می ساخت.

حال در عین اعتراف به فسادی که در کارنامه ی سابق رحیمی اثبات شده، باید پرسید کدام یک سیاهکار تر بوده اند:

رحیمی که وسط کارش اصولگرایان عملکرد خطاآمیزش را می گردند و رو می کنند و اگر نبود همکاری او با احمدی نژآد شاید کسی هم از رازش باخبر نمیشد، یا کسانی که آنقدر فساد اندوز بودند که از ترس روشدن دستشان پایشان هم به معاون اولی دولت نرسید.

طنز ماجرا اینجاست که اصولگرایان دست این معاون اول هم حزبی شان را باز می کنند و اصلاح طلبان نه فقط به شعار شفاف سازی و قانون گرایی خود عمل نکردند بلکه برای پرونده ی هم باندی هایشان ستاد بحران تشکیل داده و آقای عبدالله نوری قطعه ای از پرده ی خانه ی کعبه را به خانواده ی کرباسچی به عنوان تسلای دل بازماندگان هدیه داده بود.

انصاف بده کدام خونخوار تریم؟

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد