والعادیات

سوگند به نفسهای اسب مجاهدان

والعادیات

سوگند به نفسهای اسب مجاهدان

دین، علم، دیپلماسی؛ گزارشگونه ای از همایش دیپلماسی هسته ای

روز سه شنبه یازده آذرماه دانشگاه علامه طباطبایی  همایش علمی ـ سیاسی دیپلماسی هسته ای را در دانشکده حقوق و علوم سیاسی میزبانی می کرد.

در دانشکده البته فراخوان مقاله برای این همایش را دیده بودم که نشان میداد برگزار کننده ی اصلی انجمن علوم سیاسی است. چهره های عمده ای که دور و بر همایش پرسه می زدند نشان می داد مجموعه ی اداره کننده ی پژوهشگاه خاورمیانه، دست اندر کار این همایش در مراحل اجرایی بوده اند. چهره ی شاخص این بورد اجرایی هم دکتر کیوان برزگر بود که جایگاهش در پژوهشگاه مبرهن است.

مراسم صبح که با حضور ظریف وزیر خارجه انجام شد، مورد اشاره ی تفصیلی رسانه ها قرار گرفته است و بقدر کافی نگاه های گرسنه ی ژورنالیستی صید خویش را از دانشگاه فراچنگ آوردند. 

کلا به ساعتهایی که در همایشها رییس و مسئولی شرکت می کند به دیده ی بد می نگرم. سالیان جوانی در همایشی پیرامون حضرت حجت (ارواحنا فداه) موقع دریافت سکه ی طلا از دست حداد عادل رفته بودم طبقه ی بالای سالن چون اصل مجلس جای همه ی خدم و حشم داران بود فلذا آنقدر طول دادم که مجری مجبور شد در مدحم چند کلمه ای بسراید. آیت الله بحرالعلوم میردامادی از من پرسید چرا دوری گزیدید؟ این شعر عربی را خواندم که بسیار مورد مسرت ایشان شد:

علیکم بالمحابر فالزموها 

وایاکم و اصحاب الدوات

.....

فما لولایة العلماء عزل

و عزل ولایة العمّال آت

به همین دلیل مراسم صبح را که شرکت نکردم فقط افسوس خوردم که سخنرانی دکتر قوام و استاد سیاست بین الملل دانشگاه دکتر چگنی زاده را از دست دادم. دکتر نور محمدی استاد قومیت ـ هویت و نیز نظام امنیت دانشگاه در کنارم بود و فرمود: صبح دکتر چگنی زاده خوب صحبت کرد. این یک جمله یعنی استاد، کولاک کرده است. 

انتظار هم داشتم استاد از نگاه ایده محور (Ideationalist) پیرامون پرونده ی هسته ای صحبت کند. ظهر به اتاقشان که مشرف شدم دیدم شلوغ است وگرنه می خواستم نظرشان را در مورد paperبنده که ماه گذشته با عنوان «تعارض بین ذهنی میان ایران و غرب در خصوص شعار برد ـ برد» نوشته بودم سؤال کنم و قرابتش با سخنرانی ایشان را جویا شوم تا بفهمم چقدر به اندیشه ی حقیقت یاب سیاست بین الملل نزدیک شده ام. هرچند هیچ جایی اعم از فارس و وطن امروز و بقیه مارا به قدر یه لاخ سبزی هم محل نگذاشتند تا مطلبمان را منتشر کنند. خدا را شکر!!!

همایش بعدازظهر اما برای بنده بسیار مفید بود و البته قابل تجربه!!!

اولا فهمیدم باید درس بگیریم و تجربه کنیم که:

 علم در مقابل دین نیست!

دیپلماسی، در مقابل آرمانگرایی نیست!

تخصص در مقابل تعهد نیست!

همانقدر که سخن انقلابی و دین محور برای عرضه به ملت حقانیت دارد، سخن علمی و بیان آکادمیک هم محق برای ابراز وجود است! چرا؟

چون از همایش بعد از ظهر، فقط علم می ترواید اما نتیجه همان شد که از همایش دینی ـ انقلابی «ما دلواپسیم» درآمد!!!

به عبارت دیگر، دکتر دهشیار و دکتر ابراهیم متقی در نتیجه و نهایت، همان حرف هایی را زدند که پناهیان و سعید قاسمی و حسن عباسی بزبان آوردند! 

با این تفاوت که می شود به این سخنان برچسب تندروی و سیاسی بازی زد و به چوب بی بهره بودن از دانش سیاست در عرصه ی بین الملل محکومشان کرد اما آن سخنان آکادمیک را به سادگی نمی شود با توسری به پستو نشانید!!!

از قضا با استاد روش پژوهش خودمان برخورد کردم قبل ازینکه از اتاقش به سمت سالن همایش بیاید، وقتی همین نکته را که عرض کردم فرمود حرف ما هم به دوستان حزب اللهی و اصولگرا همین است!

جالب و خنده دار بود یکی از کسانی که در فیسبوک برای روحانی سینه چاک می کرد و البته بنده را به انواع فحشها یکباری نواخته بود و ازینکه آرامشم را تا حدی مقابلش نگه می داشتم بیشتر حرص میخورد و ته حرفهایش می گفت که ارباب همه ی شماها احمدی نژاد است و ازین خزعبلات،

 دیدم در همایش حاضر شده و از آنجا که دانش آموخته ی صنعتی شریف بود و میخواست عالمانه و به دقت مطالب همایش را بنویسد، کم کم چهره اش آویزان تر و درهم تر می شد. 

نمی دانم من را هم با گروه دوستان و همکلاسان در گرد استادانمان شناخت یا نه! چون پس از طنزی که راجع به قیمت گوجه فرنگی نوشته بودم فحش بارانمان کرد و از فیسبوکم فرند زدایی اش کردم، در پیام خصوصی به غلط کردن خویش معترف بود اما چه فایده؟ بی ادب محروم ماند از لطف رب، من که جای خود دارم!

پس از اینکه یکی از اساتید وزارتخارجه ای سخن گفت و همه چرت زدند و زیر لب گفتیم که الحق به این مفلوک میخورد جزو تیم مذاکره کننده ی جلیلی بوده باشد از بس که آسمان ریسمان بهم بافت و مثل لایکهای فیسبوک خبر تکراری به زبان آورد بدون اینکه تحلیلی علمی داشته باشد، حالا نوبت به دکتر دهشیار استاد دانشگاه علامه طباطبایی رسید که الحق یکی از چهره های مطرح آمریکا شناسی کشور است و کلاسی دارد که در عین زنده بودن و مملو بودن از مزاح های گوناگون، هیچ سؤالی نیست که در زمینه ی روابط بین الملل نتواند پاسخ بگوید و جوابی در خور ندهد در عین اینکه تواضع و رفاقت در رفتار کلاسی خود بروز می دهد هرچند اگر کسی درس نخواند وی را با تحقیر بیسوادان و بیسوادی به کوشش وادار می کند.

جمعیت حاضر که بیشتر به دلیل دانشگاه آزاد محور بودن انجمن علوم سیاسی و پژوهشگاه خاورمیانه، از چهره های خوش تیپ آزادی و بوی لوازم آرایش پیشرفته تشکیل ماهیت داده بود، قاعدتاً توقع داشتند استاد سه تیغ کرده ای که بدون بسم الله سخنرانی خود را شروع می کند در وصف دولت روحانی مجیز بگوید و بر سر دولت قبل و اندیشه ی اسلامی و مقاومت بکوبد و ظریف و تیمش را حلوا حلوا کند.

اما محور سخنان دکتر دهشیار این چنین بود:

1. پس از جنگ سرد، کشورهای بزرگ خواهان حفظ وضع موجود بودند. 

2. چالشهای احتمالی که پس از جنگ سرد رخ می داد برای ایجاد فرصت بود: فرصتهای مذکور نیز برای تثبیت هویت و ارتقاء ارزشها مورد بهره برداری بودند. 

3. کشورهایی که دارای توانمندی بیشتر شدند و اکنون نیز هستند، دارای گزینه های بیشتری نیز می باشند مثل اینکه؛ رژیم های بین المللی را  قدرتهای بزرگ شکل می دهند و همین جزو توانمندی های قدرتهای بزرگ است. فلذا گزینه های قدرتهای بزرگ نیز بسیار گسترده است و در این میان آمریکا نماد این امر است.

4. چند راه برای حفظ وضع موجود که در بالا بدان اشاره شده وجود دارد: دیپلماسی ـ جنگ یا استفاده همزمان از این دو 

5. حال که ما راه دیپلماسی را انتخاب کرده ایم باید بدانیم دو بستر برای دیپلماسی وجود دارد: 

الف) دیپلماسی مبتنی برای رقابت

ب) دیپلماسی مبتنی بر همکاری

در مدل رقابتی، عدم اطمینان طرفین بر فضای دیپلماسی حاکم است،

بر روابط طرفین حداقل تهدید حاکم است و حداکثر طرفین دشمن هم هستند

اهداف طرفین دیپلماسی کاملا متعارض است.

هریک از طرفین می کوشد که توانمندی، هویت و ارزشهای دیگری را ضعیف کند. 

...........

در مدل مبتنی بر همکاری؛

دو طرف باهم دشمنی ندارند و کسی به دنبال پیروزی نیست.

ما فقط وقتی می توانیم وارد این مدل از دیپلماسی شویم که :

1. توانانیی چانه زنی داشته باشیم، یعنی؛

الف) اگر طرف مقابل خواستِ شما را فراهم نمیکند، او را تنبیه می کنیم

ب) اگر طرف مقابل خواستهای ما را رعایت می کند می توانیم او را تشویق کنیم

2. توانایی «رفتار کلامی» برای ترغیب طرف مقابل را داشته باشیم

(نگاهی به تئوری ایده گرا در مفهوم امنیت از قبیل تئوریهای ونت و کتسزن اشتاین)

(پس علی القاعده باید ما از مدل مذاکره ی مبتنی بر رقابت پیروی کنیم)

مذاکراتی که مبتنی بر رقابت است آداب می خواهد، ابزار می خواهد. این ابزار، ابزار رفتار کلامی شماست. 

مذاکره خوب است اما برای جایی که طرفین همطراز باشند یا راهی جز مذاکره وجود نداشته باشد. مثل مدل مذاکراتی که آمریکایی ها با ویتنامی ها برگزار کردند. چون ویتنامی ها می دانستند آمریکایی ها مجبورند با آنها مذاکره کنند و از منجلاب ویتنام خارج شوند فلذا 5 سال آمریکایی ها را دنبال خود دواندند.

 آنها می دانستند آمریکا باید با آنها مذاکره کند و به نتیجه برسد زیرا کاری از دست یانکی ها بر نمی آید چون هر شناعت و خشونتی که آمریکایی ها توانستند انجام دادند و از آن بدتر و بالاتر از دستشان بر نمی آمد. 

فلذا در مذاکرات هرچه ویتنامی ها می خواستند آمریکا بدان تن در می داد چون ویتنامی ها دست بالا را داشتند.

ما باید بدانیم که اگر «قاعده ی بازی» را رعایت نکنیم، هزینه ها دوچندان می شود.

مائو تسه تونگ (رهبر معروف و کاریزماتیک چین) وقتی با آمریکایی ها وارد مذاکره شد دچار هزینه نشد چرا؟

چون در 1971 چین خود را «بازتعریف» کرد!!!

تا قبل آن زمان مائو می گفت که آمریکا ببر کاغذی است. ( چیزی که نیروهای جناح چپ در زمان بوش پدر و جنگ اول خلیج فارس می گفتند و میخواستند رهبری انقلاب با صدام متحد شده علیه آمریکا بجنگد و حالا شده اند عشاق آمریکا و سوپر لیبرال)

اما بعد از 1971 چین خود را باز تعریف کرد و گفت از این زمان خطر اصلی شوروی است نه آمریکا. فلذا آمریکایی ها وارد مذاکره با مائو شدند و چین توانست با رعایت قاعده ی بازی وارد مرحله موفقیت آمیزی شود.

در نقطه ی مقابل روس ها همچنان دشمن اصلی را آمریکا می دانستند و با پافشاری بر ارزشهای خود و تلاش برای حفظ آنها وارد مذاکراتی مانند سالت و تنش زدایی شد و به همین دلیل نهایتاً شوروی از هم فروپاشید.

این خیلی بچه گانه است که ما قبل از داشتن ابزار لازم وارد وذاکره بشویم چون آمریکایی ها به «توانمندی های» شما احترام می گذارند.

وقتی کسنیجر وارد چین شد برای مذاکره، اگرچه خود او آدم مهم و بزرگی در بازی سیاست است اما حتی عکسهای آن دیدار نشان می دهد که چگونه افتخار می کنند به دست دادن و دیدار با مائو و بر خود می بالند از اینکه برای مذاکره با کسی مثل رهبر بزرگ چین وارد پکن شده اند. 

پس اگر ما هم بخواهیم با آمریکایی ها وارد مذاکره و دیپلماسی بشویم باید از دربی وارد شویم که آنها به ما احترام بگذارند و در مقابل عزت و عظمت ما مبهوت شوند.

پس از تشویق های مکرر و محکم حاضران که در مقام مقایسه با برخورد سرد حاضران در پایان سخنرانی عضو تیم سابق هسته ای، بسیار گرم و دوستانه به نظر می رسید، میکروفن از دکتر دهشیار به دکتر ابراهیم متقی استاد علوم سیاسی دانشگاه تهران واگذار گردید. 

دکتر متقی چهره ی شناخته شده ای است که این روزها کمتر رسانه ی ملی ما چهره و اندیشه ی وی را به مردم عرضه می کند و البته سخنان او در این اجلاس نشان داد که می تواند با آن نگاه نرم خوی رسانه ای فاصله ی بسیار داشته باشد.

دکتر متقی نیز انتظارات مدافعان دولت اعتدال را ناکام گذاشت و روی دکتر دهشیار را در انتقاد به مدل مذاکرات سفید کرد. خود من به شخصه انتظار داشتم حداقل دکتر متقی در جریان نقد روشمند این مدل دیپلماسی جانب طرفداری از اعتدالیون را نگه دارد اما نقد تند وی هم به مدل مذاکره هم زمان مذاکره هم اندیشه و نیت پشت مذاکره هم فرد مذاکره کننده تعمیم یافت:

1. ای کاش مذاکرات پیش از اجرای چنین همایشهایی انجام می شد و علی القاعده باید این چنین نشستهای علمی قبل از اجرای مذاکره برپا شوند تا سخنان و فریادهای دلسوزانه کسی مانند دکتر دهشیار شنیده می شد. 

2. دولت اعتدال این مذاکرات را زمانی برگزار کرد که در ضرب الاجل صد روزه ی بهبود اوضاع و پاسخگویی به مردم قرار داشت که این امر از عقلانیت مذاکرات می کاهد و دیپلماتها را بجای تامین منافع "ملی" به فکر منافع دولت و حزب آن می اندازد.

این ضرب الاجل به این دلیل اهمیت دارد که حل مشکل دیپلماسی به منزله ی حل مساله ی اقتصاد کشور و نتیجتاً بقای دولت فعلی بوده است. 

3. ما این مذاکرات را بنا به دلیل بر شمرده، در چارچوب دیپلماسی اجبار تحلیل می کنیم.

4. در دوره ی قبل ما اصولاً مذاکره نمی کردیم. به نظر می رسد در دوره ی قبل اصولاً مذاکره بر سر مساله ی هسته ای جزو سیاستهای اعلامی بود. (برای شرح مساله ی سیاستهای اعلامی و اعمالی به اصول سیاست خارجی دکتر عبدالعلی قوام مراجعه شود).

می توان مذاکرات دوره ی قبل را مشابه با آن چیزی دانست که در مذاکرات مشهور جهانی به Deaf Diplomacy یا دیپلماسی ناشنوایان معروف است. 

طرفین هرکدام حرفهای خود را می زدند و کسی سخن طرف مقابل را نمی شنید فلذا در دوره ی قبل مذاکرات ما با غربی ها شبیه مذاکرات آمریکا و شوروی بود و اصولا دولت هدفی به عنوان دیپلماسی فعال در پرونده ی هسته ای نداشت.

(نقد یاران آقای جلیلی و احمدی نژاد به این سخن محترم و محفوظ است ولی در این کنفرانس کسی نبود که از این جریان دفاع کند و استاد وزارت خارجه ای که عضو تیم قبلی هم بوده علی الاصول نه حرفی برای دفاع داشت نه بیانی برای ابراز آن بروز می داد و اصولاً چهره ای نامحبوب در جلسه بود.)

5. تدوین Joint Action Plan بسیار شتابزده بود.

این برنامه بدون توجه به معادله ی سیاست بین الملل تدوین شده و بدون توجه به واقعیت و قابلیت هسته ای ایران، موافقت هایی را به انجام رسانید که نتیجه ی آن «تهی شدن ظرفیت راهبردی» ایران شد. 

یکی از این تهی شدن های ظریفیتی، اکسید سازی تمامی ذخیره ی هگزافلوراید اورانیوم (UF6) می باشد.

چرا از دید جان کری وقتی 2000 کیلو UF6 ایران اکسید می شود، «جهان امن تر می شود»؟

چون ظرفیت راهبردی ایران تهی گردیده است.

هنگامی که UF6 تولید می شود، جرم بحرانی ایجاد می کند که برای تو قدرت می سازد و برای دیگران تهدید ایجاد می کند و (این دو تولید) در مذاکره باعث می شود که تو توان چانه زنی داشته باشی. 

6. دیپلماسی اجبار آمریکا ماهیت سه گانه دارد:

1) تهی کردن ذخایر راهبردی UF6 ایران

در حالیکه بین روند اکسید شدن UF6 و آزاد سازی همه ی منابع مالی ایران و حتی پولهای بلوکه شده باید ارتباط مستقیم وجود داشته باشد اما آمریکا توانست موفقیت همه جانبه در این زمینه به دست آورد. 

2)رساندن ابزارهای تولید کننده ی UF6 به مرحله ی Disfunction (از رده خارج کردن)

وقتی این سانتریفیوژها از کار بیافتند یا از بین بروند ما توان بازسازی در مقابل Disfunction را نداریم. 

از یک طرف ما به آمریکایی ها قول داده ایم به نسل P5 گاز تزریق نکنیم

از طرفی هم آمریکایی ها در یک روند 7 ماهه مبتنی بر فشار، هم کاهش قیمت نفت را به پیش می برند هم بدون برداشتن تحریمها فقط مقداری دلار به ما می دهند که به هیچ وجه با نیازهای بوروکراتیک ایران تناسب ندارد. 

3) مرحله ی سوم دارای سه بُعد است:

الف) خدشه دار کردن حقوق ایران 

البته ما غنی سازی نداریم و در حقیقت غنی سازی ما Disfunction شده است مثل اینکه ما کتاب چاپ کنیم و از سوی دیگر همه را خمیر کنیم پس در حقیقت کاری عبث کرده و در واقع هیچ کاری انجام نداده ایم. 

ب) فشارهای اقتصادی ادامه می یابد

چون ما UF6 را از دست داده ایم فقط در مساله ی هسته ای بر سر سانتریفیوژ بحث می کنیم و برهان قدرتی برای مذاکره بر سر میزها حول مساله ی تحریمها نداریم. 

ج) بحث اجرای پروتکل الحاقی که در قالب joint action plan بررسی می شود. 

البته مسلم است که دیپلماسی را قدرت، پشتیبان است.

ما در فضای دومینو قرار گرفته ایم.

دومینوی کاهش قدرت هسته ای ایران آغاز شده است و این دومینو به حوزه ی «مشروعیت هسته ای» تسری داده می شود. 

در سیاست بین الملل غربی ها بسیار بی رحم هستند اما با آرامش و بطور حقوقی عمل می کنند. آنها مثل ما نیستند که شلوغ کنند و همدیگر را فحش بدهند و کار را خراب کنند اما در عین حال ماهیت سیاست بین الملل طوری است که بسیار بطئی و درعین حال فوق العاده بی رحم است. 

7. مذاکره کننده ی ایران البته آمریکا را می شناسد و سالها در آنجا بوده و با آنها آشناست اما بر خلاف آنچه که تبلیغ می شود، ظریف نشان داده که سیاست بین الملل را نمی شناسد.

این ضعف را می توان در سخن او که گفته بود «اگر اوباما قول بدهد...» تشخیص داد.

قول چیست؟ مگر عرصه ی بین الملل جای قول دادن است؟

اوباما نه قول می تواند بدهد و نه اگر قول هم بدهد می تواند آن را اجرا کند.

مگر آمریکایی ها پیمان کیوتو را اجرا کردند؟

مگر کارتر پیمان سالت دو را امضا نکرد؟ چه شد؟ توانستند اجرا کنند؟

نشان دیگر بیخبر بودن ظریف از ماهیت سیاست بین الملل همین است که او گفته بود آمریکا باید حقوق هسته ای ایران را به رسمیت بشناسد!!!

مگر عرصه ی بین الملل جایی است که کسی از دیگری "بخواهد" او را به رسمیت بشناسد؟

تو باید طوری باشی و رفتار کنی و عوامل قدرتی داشته باشی که به رسمیت شناخته شوی!!

مشهور است که استالین در مساله ی لهستان گفته بود این آقای پاپ که می گویید قدرت دارد چقدر تانک دارد؟

8.مذاکره باید وجود داشته باشد و اصولا در این مساله و سایر مسائل، دیپلماسی امری خوب است اما احتیاج به تیم دارد و تیم نیز احتیاج به پشتوانه دارد.

راه حل می پرسید چیست؟

راه حل در عملکرد متوازن است.

ما باید به مردم بگوییم که چه دارد اتفاق می افتد!

باید مسائل را راحت با مردم در میان بگذاریم.

باید بگوئیم که با سانترفیوژهای نسل P5 اگر بخواهیم ذخایر اکسید شده را دوباره به دست آوریم حداقل دو سال طول می کشد.

الان تیم هسته ای در ماه عسل به سر می برد و هنوز به جاهای باریک نرسیده است. همانطور که گفتیم نباید ایران کل ذخیز هگزافلوراید را به عنوان عامل قدرتش در مذاکرات یکجا بر باد می داد. 

حال اگر سانتریفیوژها هم Disfunction شوند دیگر چه چیزی در دست ما برای مذاکرات هسته ای باقی می ماند؟

دولت باید می دانست و باید بداند که در صد روز نمی شود شما به نتیجه برسید!!!

حتی در عراق پس از سقوط صدام دو سال طول کشید تا تحریم های دوران صدام  شروع به شکستن و ترک برداشتن نماید. 

اینکه شما بگویید ما در صد روز همه چیز را درست می کنیم مثل سخن دکتر دهشیار است که گفت شما در زمان کوتاه بدون مهیا کردن لوازم و ابزارها بخواهید ازدواج نمایید.



نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد