والعادیات

سوگند به نفسهای اسب مجاهدان

والعادیات

سوگند به نفسهای اسب مجاهدان

قمار دل

خوابش نبرد,خاطره ها را قطار کرد
حالش دوباره بد شد و از خود فرار کرد

پاشد کنار پنجره,خود را به کوچه ریخت
آتش گرفته بود,خودش را مهار کرد

وا شد دهان پاکت سیگار خالی اش
آهی کشیدو فحش کشیدو نثار کرد

فحشی نثار پنجره, مشتی نثار میز
لعنت به آن شبی که دلش را قمار کرد..
نظرات 3 + ارسال نظر
راز شنبه 19 مهر‌ماه سال 1393 ساعت 07:49 ب.ظ

سوال کردم از او عشق چیست؟ چشمانش
سکوت ریخت برایم، جواب خوبی بود..

علیرضا شنبه 19 مهر‌ماه سال 1393 ساعت 08:55 ب.ظ

در کنار سیاست و دیانت این چند شعر آخرتون واقعا زیباست

فحشی نثار پنجره, مشتی نثار میز
لعنت به آن شبی که دلش را قمار کرد.

نمی دونم شاعر شعر کیه اما این بیت یه دفعه به ذهنم رسید در ادامه شعر

هر شب میان بستر و در بین خواب اشک
هر روز صبح به یاد شب ، دلش را به دار کرد

مریم چهارشنبه 30 مهر‌ماه سال 1393 ساعت 12:37 ب.ظ

منم سیگار میخوام!
برم یه پوکی بزنم.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد