والعادیات

سوگند به نفسهای اسب مجاهدان

والعادیات

سوگند به نفسهای اسب مجاهدان

درس هایی از انتخابات فرانسه

اگرچه فرانسه از انقلاب کبیر به این سمت روزگار خوشی را تجربه نکرده است و اعلامیه حقوق بشر نتوانسته از مهد آن یعنی پاریس نمادی از آزادی محض بسازد، لیکن در زیر پنجه های سرمایه داری و سایه ی سنگین سرویس های امنیتی صهیونیسم، باز فرانسه درس هایی برای انتخابات و کشور داری بر تارک خویش دارد.  

سارکوزی با یک دوره مدیریت تمام عیار بر فرانسه، بواسطه ی آشوبهای حاصل از نارضایتی مردم قدرت را به رقیب سوسیالیست خود یعنی فرانسوا اولاند تحویل می دهد. این انتخاب اعتراض آمیز مردم، یک "نه" بزرگ به سارکوزی و سیاستها و حزب او و تفکر وی به حساب آمد.  

آیا سارکوزی به آوار سازی، ویران گری، بی دینی، براندازی، خطر بزرگ از صدر اسلام تا کنون و غیره محکوم شد و یا اصلا طعم ایدئولوژی به مخالفت های ملی با وی اضافه گردید؟ در حالیکه مخالفتهای میدانی مردم در اعتراضات مدنی به خشونت کشیده شده و افرادی به شدت مضروب و به زندان رفتند.  

سارکوزی در پازل سیاست باقی ماند و سیاستهای مدیریت جدید اقتصادی فرانسه هنوز به نیمه ی راه نرسیده باعث رویگردانی ملت از سوسیالیسم اولاند شد و در انتخابات شهرداری ها این بار سارکوزی بود که توانست پست های بیشتری را به حزب تحت رهبری خود اختصاص دهد.  

آیا سارکوزی با چنان شکست تاریخی در انتخابات ریاست جمهوری که منجر به حذف مستقیم خود وی از دوره ی جدید ریاست جمهوری شد، برای همیشه به زباله دان سیاسی فرانسه ملحق گردید و سرنوشتی مانند ناپلئون پیدا کرد؟  

یا اینکه سارکوزی هم حق حیات در چارچوب قانون و عرف سیاسی فرانسه با آزادی های مصرح در کشور خود داشت و بالاخره هم برگ نوینی در سیاست فرانسه برای خود و حزبش رقم زد؟ 

اولاند با داشتن رای قابل توجهی به ریاست جمهوری رسید و سیاستهایی که قول داده بود را هم تصویب و هم به اجرا نهاد. اما هنوز در نیمه ی راه است که با بیان صریح مردم در انتخاب نامزدهای حزب رقیب به عنوان شهرداران فرانسه، به شکست سیاستها و نارضایی مردم اعتراف می کند و در اولین گام استعفای نخست وزیر و رئیس کابینه را می پذیرد و نخست وزیر جدیدی که از قضا شباهت زیادی به مدیریت سارکوزی دارد به جای او نصب میکند. 

آیا اولاند شکست را با هزار جنگ روانی و دروغ و دغل ماست مالی می کند و با به رخ کشیدن آراء خود همواره می گوید که من متنخب ملت هستم و باید آنچه من میخواهم انجام شود و آراء شهرداران جایگاهی نداشته و همچنان من هستم که مطلوب ترینم؟  

جالب اینجاست که نخست وزیر بر خلاف آنچه در کشور ما در زمان میرحسین موسوی یا معاونین اول دوره های بعدی مطرح بود، طوری انتخاب شده که میزان محبوبیت وی مورد وفاق شهروندان قرار داشته باشد و مقبولیت خود نخست وزیر به عنوان هماهنگ کننده ی سیاستهای رییس جمهور و مدیریت اجرایی کشور، در بین مردم بالا بوده و به طبع بر محبوبیت رییس جمهور و تیم همراه وی بیافزاید. 

آیا نخست وزیر بر خلاف رای مردم به رییس جمهور، به وی تحمیل شده و دقیقا چیزی عکس سیاستهای انتخاباتی و اعلامی وی از آب در می آید و رییس جمهور نیز بارها با وی به مخالفت و انتقاد می پردازد و حزب نخست وزیر در نقطه ی ضد و بلکه اپوزیسیون رییس جمهور قرار دارد؟ 

آیا میزان محبوبیت نخست وزیر مورد غفلت واقع می شود و مثلا یک چهره ی دانشگاهی صرف با دیدگاه های اقتصادی خاص مثل آقای پرویز داوودی یا اسحق جهانگیری با سابقه ی تیره در سرنگون سازی صنعت کشور در سه دولت قبل، بر سر کار می آیند و اصلا میزان توجه ملت به آنان مورد سنجش قرار نگرفته و لباسی که بر قامت آنان دوخته می شود، بسیار ناساز از آب در می آید؟؟

البته همه ی  اینها زمانی است که بتوانیم فضای جامعه را به سمتی ببریم که آزادی بدیهی در انتخاب سیاسی ملت به رسمیت شناخته شود هرچند که دستهای سرمایه داری کهنه کار نگذراند آراء  مردم کاری از پیش ببرند اما لاأقل در انتخاب خویش بدون هجمه های سنگین به یک جریان منتخب ملی و با اجتناب از بستن دهان آنان که در موردشان شبانه روز جوسازی می شود، صندوق های رای را به نماد خواست واقعی مردم  بدل نمائیم. 

فرانسه کعبه ی آمال نیست، اما از تاریخی طولانی در فراز و فرودهای سیاسی و مردمسالاری برخوردار است.  

لازم نیست مثل فرانسه شویم. همین که تاریخ فرانسه را عیناً تکرار نکنیم تا به نقطه ی فعلی آنان برسیم، کار بزرگی انجام داده ایم.

 

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد