والعادیات

سوگند به نفسهای اسب مجاهدان

والعادیات

سوگند به نفسهای اسب مجاهدان

وجودت کلاً چند؟

   آدم باید چقدر سقوط کند که عمری دروغ گفتن به همه را ترجیح بدهد به یک روز صداقت!

مگر چه خبر است و زندگی را به چه بهایی می خواهند به ما بدهند که انقدر سقوط می کنیم به ته دره ی بی حیثیتی؟

عمری راستگویی با یک لحظه دروغ گفتن به باد می رود وای به روزی که عمری دروغ گفتن را بخواهیم مایه شرافت و خوشبختی قرار دهیم!

آخرش چی؟ مگر شرافت را با زرنگی سیاه می توان رنگ کرد تا خطهای زنگ زده پوستش هویدا نشود؟

زندگی را آنقدر حقیر کرده اند که معنی شرافت هم زیر رادیکال رفته است با فرجه های سنگین! انقدر که اثری از ریشه و هویتش باقی نمی ماند!!!!

آنقدر اندازه ها و کوچک شدن ها کم رنگ کرده اند رنگ چهره ها را که مرد و زن از هم معلوم نیستند!

مرد کجاست؟ زن کدامست؟

اصالت روح و تربیت کجا رفته؟ انسانیت را به که فروخته اند؟

مگر هنر است وقتی میخواهیم تصمیم بگیریم زندگی کنیم راهمان را فقط برای تضمین آخور و علف انتخاب کنیم؟

چه راهی در پیشمان قرار دارد وقتی در چشم ما غیر از ماندن بر سر سفره لجن خوارگی تصویر دیگری سوسو نمی زند؟

حیات! حیات طیبه! آنقدر خدا به زندگی زیبایی رسانده است که مدام در حال لذت از سرفرازی و عزت باشیم!

آری ایمان! آری درست می بینید! جهاد!

افسارت را می خواهی به دست کدام اسب سرکش روح بی خاصیتت بسپاری؟

نفس بهیمه چارپا؟

آنکه فکرش همه آخور است و نشخوار هزار باره شکم بارگی های عفونت زده مرتع حیوانی؟

نباید هم کسانی که خودشان برنامه ریز ابتدایی و نهایی صبح تا شامشان هستند جز این ببینند.

چاره ای جز این هم نیست! راهی که این چنین طی شود همین خواهد بود!

می توان برترین هوش ها را هم دید! بسیار و بی شمار خیل یاران خدا را شمارش کرد!

آنان که گفتند الله و پایداری کردند!

هرچه در ایده ورزی ذهن پر بارشان آمد همه از الهام حق بود!

از آینشتاین برتر؟ هرچه به ذهن او پر می کشید همه را الهام آسمانی دانست!

از عماد مغنیه زیرک تر و جسور تر؟ هرچه طراحی میکرد همه را با توسل به خاندان رسالت به اجرا می نهاد!

ذهنهای دوزاری! فکرهای تعطیل و مغزهای نخودی! بیچاره نخود! حداقل بدرد آش و آبگوشت می خورد!

بیچاره ها فکر کردند تدبیر زندگی هرکسی دست همین برنامه ریزی های دنیوی بی خاصیت است!


"الهی تولّ من أمری ما یصلحنی أمر آخرتی و دنیای...."

خدایا آن امری که کار دنیا و آخرتم را اصلاح میکند خودت متولی باش.....


هنر کردند آنها که برای دیگری اسباب تخریب فراهم کردند تا انتقام شلاقهای عدالت خواهی را بگیرند!

چه ضربه جانانه ای از فدائیان توحید و عدالت نوش جان کرده اند که اینگونه نعره هایشان ازقعر جهنم وجودشان به گوش می رسد؟

بدبختها همانانی هستند که جهنم نمی روند! جهنم را با خود می سازند! "و إنّ جهنّم لمحیطة بالکافرین" به تحقیق که جهنم کافران را احاطه کرده است! 

نار حامیه نیاز نیست! هیزمهای جهنم خود در حال سوختن اند!

سوختن هیزمهای گر گرفته این نار سموم گرما بخش ایمان آنانی خواهد بود که با شمشیرهای خویش عهد جهاد با پروردگار مقتدر و حکیم عزیز بسته اند.

وقتی سلسله حیاتت را به دست خدا سپرده باشی او میداند چه چیزی برایت زیباست و چه چیزی تو را مغبون می کند! فقط شرط دارد هرچه می گویی راست باشد و صادقانه صدایش بزنی!

بدبخت جماعتی که مدام در حال فرو رفتن در باتلاق بیچارگی و بی هنری خویش اند و زیبا اینجاست در دنیا هم توفیق نتوانسته اند بیابند! آخرت که وضعش واویلاست! چه می کنند آنجا و آنروز نمی دانم!

بدبختها نتوانستند حتی با این لجن سازی هایشان فریادهای انتقاد و حنجره های ایمان را به خاک بدبختی بکشانند!

دست روی هرکس گذاشتند در همین حیات دنیوی هم خوشبخت تر شد! از یک خدمه ساده و زحمت کش بگیر تا کارشناس و استاد و کاربلد خبره!

نمیدانستند حتی برای آنکس که تهمت ساختند و سناریو نوشتند و صحنه آرایی کردند تا نگذارند حتی ازدواج کند فقط سود رساندند و خداوند آنان را وسیله دفع شر یک دروغ گو از یک جهادگر صادق قرار داد!!!!

دختری که فقط دروغ میگفت باید هم از دروغ گوها سوال کند و خط بگیرد! 

بیچاره ای که می گوید حجاب دارم اما خداوند ناگهان در مقابل صورتت قرار می دهد که حجاب ندارد چقدر رسوا باید باشد!
آنکس که می گوید دوست دارم همسرم از پدرم بالاتر باشد در دانش و مدرکی افزونتر اما به پسری رخ می نمایاند که دیپلم ساده هم نتوانسته بگیرد!

کسی که استخدام رسمی را تنها لایق زندگی با خود می داند اما به یک پادوی مغازه بابا پولدار جان چشمک می زند،

اگر عقد شراکت بر حیات کسی می بست که فقط انتهای جاده فداکاری را به انتظار شهادت می نگرد، چه فاجعه ای به بار می آمد؟

باید چگونه آنانی که جمجمه خویش را به خدا عاریت داده اند از دشمنان نفاق پیشه متشکر باشند؟

چطور باید قدر این خدمات را بدانند که اینگونه راه را برای جدایی حق از یک تصمیم باطل مهیا ساخته اند؟

آری در عمل و عاقبت معصیتی برای چنین دخترانی هم نمی نویسند! 

اما در ارزش گذاری کفه ترازوی ماهیت عمل یک فاحشه با دختر پول پرست هم تراز است!

فاحشه به یک ساعت خود را در اختیار پول می گذارد

دختر پول پرست برای یک عمر!!!!!!

آن یکی فاحشگی را فاحشگی سیاه می داند و این یکی ازدواجی بر مدار زیرکی و حسن انتخاب!

آن دیگری می داند که مرد پول بدست فقط او و بدن و سیمایش را می خواهد و هیکلش را می خرد تنها چون پول پدرش او را مست کرده است! 

لذتش که تمام شد بعد از یک ساعت می رود!

این یکی نمی داند و اسم عشق را بیخود به چنین مصداقی نجس می کند!

نمیداند این دون مایه هم بعد از یکسال می رود!

چه بعد از یکساعت چه بعد از یکسال! 

نتیجه که یکسان است!

او فاحشگی را در یک ساعت انتخاب کرده و روزی هم از تعفن این کار توبه می سازد!

افسوس بر این دروغگوی پول پرست که بجای در آغوش گرفتن حقیقت و فضیلت برای یک عمر خود را به عشق پول فروخته است! 

این یعنی پتیارگی جاودان!!!!!!!

ممنون از دشمنان! 

اما تنها ماهیت خود را در یک عملیات ایذایی و بی فایده نشان دادید! 

منتظر ضربه های خرد کننده رزمندگان حق و فضیلت باشید!

ضربه هایی که از نیروی ربّانی در بازوان مجاهدان اندوخته شده است!


نظرات 1 + ارسال نظر
ناآشنا دوشنبه 24 مهر‌ماه سال 1391 ساعت 09:52 ب.ظ

از سخن چینان شنیدم آشنایت نیستم
خاطراتت را بیاور تا بگویم کیستم...

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد