والعادیات

سوگند به نفسهای اسب مجاهدان

والعادیات

سوگند به نفسهای اسب مجاهدان

آب مهریه ات، فریاد ارثیه ات

 آب مهریه ات، فریاد ارثیه ات 

تنها هنگامه آتش گرفتن خانه را می گویند، بی خبر از اینکه چرا هیزم ها تو را دوره کردند.

تنها تو را در میان کوچه دیدند بی آنکه بپرسند چرا نامردها این قدر قساوت به خرج دادند.

مگر انتقام بدر و خیبر را به جای علی از تو میخواستند بستانند؟ 
آن ساعت که قداره بندان مدینه، سقیفه را آغاز کودتا علیه سردار خیبر کردند انتقام خونهای مشرکان را از ذوالفقار ستادند. مگر خونهای مشرکین و جانهای معاندین چقدر می ارزید که خون آشامان سیاه دل، تو را چنین مکسور و مهضوم نمایند.

جرم مادر جوان مدینه چه بود؟ به کدامین گناه شرم آور ترین دعوای تاریخ را بر سردر معبر جبرئیل با تو ساز کردند؟

می دانم! شاید بدانم! چون درد را از تو به ارث برده ام! 

میفهمم! شاید قدری بفهمم! چون اتهام خوردن را از ولای تو به ارث برده ام!

میشناسم! غم را! درد را! تهمت را! غصه و محرومیت را! تودهنی خوردن و امر به سکوت شدن را! من وارث غمهای بی کسی تو از ورای چهارده قرن درد و محرومیتم! 

می دانم چرا نگذاشتند در خانه آرام بگیری و اشک را خوراک روز و ناله را مرهم شبهای خویش نمایی!

امروزهاست که می فهمم! چون من نیز مثل تو فریاد می زنم و خطابه را سلاح تیز حق خواهی ساخته ام!



میدانم که قداره بندان و نوچه های بی صفتشان اگر نتوانند از عهده خطابه شیرافکن برآیند خانه را بر سر خطیب ویران می کنند! میدانم می تازند تا زندگی ات را سیاه کنند بلکه زبان بلیغ تو را کوتاه نمایند.

کاش به مسجد نمی رفتی! کاش میرفتی و خطبه نمی خواندی! کاش خطبه ات را آنقدر رسا نمیخواندی که بلاغتت تحقیر کننده کوچکترین درندگان متعفن شهر مدینه باشد! 

آخر مادر جان حسودان اگر کم بیاورند کید خود را بلیغ میکنند نه بیان نداشته خویش را! 

آنان که زبان تیز حق خواهی را تاب نیاورند آتش تیز میکنند و دود را برای سیاهکاری خود به میانه می کشانند.

مادر چه ارثیه ای گذاشتی! فریاد بر سر بی عدالتی! بیان بلیغ در مقابل گردن کلفتی و قدرت خواهی!

آنان که خانه را دوره کردند انتقام فریادهای ملکه خطابه را در پهنه مسجد پیامبر گرفتند!

انتقام لحظه ای که شیر دختر پیامبر داد از بیداد غاصبان برآورد، اعلموا أنّی فاطمة! بدانید من فاطمه ام!

برای تمام فاطمیه ام همین جمله کافیست تا بدون مقتل کوچه و خانه بگریم! بدانید نامردها! من فاطمه ام!!!!!

می پنداشتم تنها ارثیه ای که به تو رسید فدک بود! تنها چیزی که امیرالمومنین فاطمه، به عثمان بن حنیف می گوید از آنچه آفتاب بر آن تابید فقط فدکی بود که به دست ما رسید و آنرا ستادند و بخشیدند!

اما امروز لمس می کنم که فدک فریاد مظلومیت محرومان همیشه تاریخ بود تا از مادر آسمانی خود ارث برند فریاد و بلاغت را ! یاد بگیرند عزت و ایستادگی در گلوگاه تحریف تاریخ را!

مادر دلم آرام می شود وقتی تنهایی ام را با غربت خانه تو هم جنس می بینم!

مادر جان! جان به فدایت! وقتی جان خسته ام را با خستگی تو در دفاع از حق مغصوب صاحب حق هم نوع می یابم!

مادر شجاع من! خوشحالم که بر دهانم مهر مشت می کوبند و سکوت را شایسته زندگی ام معرفی می کنند اما نمی توانند تا زنده ام ساکتم کنند! چون خود را وارث تو می پندارم! وارث خطبه فدک زهرا!

می دانم و از خدای نیز می خواهم! انتهای جاده زهرایی بودن محرومیت است! محرومیت از تمام شیرینی ها! شیرینی که حضور توست در زندگی ما! روزی خواهد رسید که ما را از آب هم محروم می کنند!

این تقدیر تاریخ نامردی هاست که هرکه ارثیه زهرا دارد، روزی نیز باید از مهریه زهرا محروم شود.

مادر مهربانم! شادم که با غم تو آه می کشم!

 

نظرات 1 + ارسال نظر
قاصدک شنبه 9 اردیبهشت‌ماه سال 1391 ساعت 12:52 ب.ظ

"یا ممتحنة امتحنک اللَّه الذى خلقک قبل ان یخلقک، فوجدک لما امتحنک صابرة"
پس صابر بودن حضرت را هم الگوی خود قرار دهیم و امیدوار باشیم که منتقم خون زهرا (س) خواهد آمد.
الهم عجل لولیک الفرج
یا مهدی

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد