والعادیات

سوگند به نفسهای اسب مجاهدان

والعادیات

سوگند به نفسهای اسب مجاهدان

عمار شدن، عمار ماندن (به مناسبت سالروز شهادت عمار یاسر)

روزی که فریاد "عمار کجاست" در جان محرومان و حق طلبان رخنه کرد، مطمئن باشید کسی برای نخستین بار تصمیم نگرفت لبیک گویان در برابر تندباد دروغها و تهمتها قد علم کند. 

روزی که دشمن حمله آغاز کرد، عمار بودیم و عمار ماندیم تا آن هنگام که فریاد عمار خواهی اتمام حجتی شد برای تمامی آنانی که نمی خواستند و نمی توانستند سخن حق را بگویند و هزینه اش را بپردازند. 

مانند خطبه های گرماگرم روز عاشورا که با یقین حسین به نرم نشدن دلهای یخ زده خونخواران دنیاپرست درفضای عطش گرفته کربلا جاری می شد. می گفت در حالی که می دانست کسی به سوی او نخواهد آمد و می خواست هرچند یقین داشت کسی به طفل او قطره ای هم آب نخواهد بخشید. 

عمار جویی نه فریاد هل من ناصر از زبان یک رهبر بود، اتمام حجتی بود که یک امّت در برابر مشتی خاص الخاص آبدیده سیاست پیشه نهاد. آنکس که حق می گوید زمان و برهه و واقعه نمی شناسد. نیاز به دعوت ندارد، کلام نرم و زبر برایش تفاوتی نمی کند. 

اگر جان هر خرد و کلانی با غم و درد و محرومیت آشنا باشد به غیر از گفتن کلمه عدل و خواستن اجرای حق رؤیایی دیگر در سر ندارد. مگر برای حضرت عمار صفین اهمیت داشت یا با معاویه در لجاجت بود که فرصت نبرد را مغتنم بشمارد؟  

عمار جز علی حقی نمیشناخت و غیر حق مولایی نداشت. او ایمان داشت که برای دفاع از حق باید در کنار علی بماند اما نه ماندنی با سیاست و نبردی با شمشیر! 

جهاد با تیغ آخته در راه خدا، آسانترین نبردهاست. هنگامی که می توانی فریاد بزنی اگر ساکت نشستی و خود را در مسیر جهادت عامل به تکلیف دانستی و حد کفایت را برای نبرد خویش حاصل دیدی، عمار نخواهی شد! 

آنگاه که جملگی مجاهدان و تیغ بر دستان و جان برکفان ساکتند اگر دیدی که می توانی نعره حق پرستی و مردانگی برآوری و بین عقل و زبانت اتصالی از جنس تکلیف و هنر برقرار سازی، میتوانی عمار باشی! 

شاید تحمل همین ایام نیز آسان باشد،شاید بتوان به پیروزی دل بست، اما اگر میخواهی درد عمار را در بستر خلوص و ایمان ناب مزمزه کنی باید بدانی که روزهای پیروزی آغاز آرامش دنیاخواهان با رخت و بخت نوین است!  

برای غنیمت نیامده ای چون معلومست که ازین غنیمت گندگرفته چیزی ارمغانت نخواهد گردید، همه را می برند و تنها تو میمانی و عشق،تو و ناامیدی، تو و درد یک جامعه خسته از بی عدالتی، دسته دسته تهمت، برچسب، ناسزا، فقر و محرومیت و لگدهایی که تو را به سمت مزبله دان تمامی مجاهدان پاکباز پرتاب می کند! 

خسته می شوی وقتی همه را به سمت دفاع از حق دعوت می کنی اما کاره ای نیستی و کارها در دست کاردانان چربدست سه قفله شده اند! می خواهی کاری انجام دهی، اما چه کنی که عادت کرده ای عمار باشی، انتقاد کنی، ظلم را که دیدی ناله های علی را یادآوری نمایی، نمی توانی بی تفاوت باشی،و این چیزها راهی نیستند که تو را محبوب مدیران جامعه درد گرفته ما سازند. 

عمار شدن محروم شدن می آورد، غم می آورد، سوز جگر و اشک چشم ارمغان می سازد، می خواهی نتیجه اش را بدانی؟  

نگاهی کن به دردهایی که پس از دوسال هنوز بر جان محرومین فریاد میکنند و مناصبی را نگاه کن که روز بروز برای ماندن در آنها دعوا و حقه ای تازه ساز می شود. 

عمارهایی که آمدند و پاک باختند و هرچه بود ریختند و امیر لشگر پاکبازی شدند، امروز منفور ترین و محروم ترین کسان در نظام مدیریت کشور عشقند. 

یا عمار نباش، یا عمار نمان! اگر می خواهی باشی بدان شلاقهای مشرکین مکه تا قلب حکومت اسلامی هم دنبالت می کنند و تا لحظه ای که تیغ آبدیده صفین بر شاهرگت می نشیند معنایی از خرسندی و بی دردی را نخواهی فهمید.

هاشمی، توهم یا واقعیت!

شاید نگاه دم دستی به تحلیل ها و شعارهای مخالفان دولت عدالتخواه این نکته را به راحتی به ذهن متبادر کند که در آستانه انتخابات مجلس نهم، حمله تفکر عدالتخواهی و یا به عبارتی حامیان دولت به هاشمی رفسنجانی ریشه در نوعی توهّم و شاید بهره برداری سیاسی و یا تاکتیک انتخاباتی داشته باشد.  

در القای این نکته مسلماً گفتارهای سیاسیون زین و رکاب کرده برای صندلی های مجلس نقش اساسی و حیاتی بازی می کند و می کوشد استفاده از لج ملی درضدیت با هاشمی را برگه سوخته جریان دوستدار احمدی نژاد معرفی کند.  

همین یک نکته حاوی واقعیتهای مهمی است که با اندکی تأمل به راحتی آشکار می گردند و مهر از سر رازهای سیاسی موجود در جامعه بر می دارند. 

نخستین نکته آنکه چه حضور هاشمی در عرصه انتخابات مجلس به عنوان شخصیتی همیشه صحنه گردان، واقعیت داشته باشد و چه توهم باشد، تحلیل گران و حمله کنندگان به جریان ضدهاشمی مسأله قابلیت منفی در وجود هاشمی و ایستادگی ملی در برابر وی را مسلّم و بعنوان فرض اولیه مطرح می کنند و چه بخواهند و نخواهند به تمام خلائق فریاد می کنند که این سیاستمدار کهنه کار تنها به عنوان عاملی جهت برانگیختن لجاجت ملت حق جو و عدالت خواه مورد استفاده قرار می گیرد و این امر ریشه در اوج بیزاری مردم از وی دارد.  

 

 از سوی دیگر اگر بپذیریم که جریان مخالف دولت که شرح مقاصد آنان برای ضربه زدن به دولت در وقت خود تحلیل خواهد شد، هاشمی را کیسه بوکس حامیان دولت می داند که بعنوان لولو در مزرعه انتخابات علم می کنند، باید یکی از وجوه دوگانه ذیل را برای ماهیت هاشمی و جریان حول محور او بپذیریم: 

یا هاشمی از عرصه سیاست کشور حذف شده و دیگر کاری به کار احمدی نژاد و دولت و 25میلیون رأی ضدهاشمی ندارد و یا در وجه دوم جریاناتی از دل اصولگرایی می خواهند هاشمی را از اساس صالح و دلسوز برای ملت و نظام معرفی کنند و این مفهوم را به نحوی مخملین جا بیاندازند که جریان هاشمیسم توسط احمدی نژاد و استراتژیست های وی باد شد تا بر طبل توخالی آن بدمند و با تخریب وی از گرده ملت بار بکشند! 

هر کدام از مفاهیم بالا را که بپذیریم باید اعتراف کنیم سخن احمدی نژاد و جریان بیست و پنج میلیونی وی در مسیر درستی قرار گرفتند و البته روشنگری های از جنس مناظره تاریخی 13خرداد کاملا بجا و منطبق با صحت بوده اند.  

در صورت پذیرش فرض اول باید قبول کنیم که هاشمی علی رغم تمامی ادعاها و تجربه هایش بالاخره ازدست مردم ضربه ای کاری خورد و به پس معرکه پرتاب گردید و خواست ملت در چهره و سخنان احمدی نژاد متجلی گردید و تبدیل به مشتی آهنین برای تخریب استوانه مزاحم در بزرگراه انقلاب و ایران گردید که در نهایت توانست به توفیقی مثال زدنی دست یابد و مبارزه را برای آرمان محرومین به حداقل منزلی قابل قبول برساند. 

اما اگر این برداشت از همهمه های مخالفان دولت محرومان را مردود به حساب آوریم و به سراغ سناریوی دوم برویم اوضاع به مراتب بدتر خواهد بود. 

اگر بپذیریم که هاشمیزه کردن تقابل انتخاباتی توسط احمدی نژاد یک توطئه بوده است و در مناظره تاریخی این صحنه چیده شد که البته اصولگرایان معتقدند به طراحی شخص مشایی این جنگ روانی صورت پذیرفت، باید بلافاصله سؤال کرد قابلیت اجتماعی این حمله روانی ازکجا به این حد در جامعه پدید آمد که جریان هاشمی ستیز دولت توانست با درک هوشمندانه از وضعیت کشور، اینچنین به توفیق 25میلیونی دست یابد؟ 

البته چون خورشید ظهرگاهی آشکار است که نه هاشمی از صحنه اجتماع سیاسی حذف شده و نه اصولگرایان می کوشند نفرت ملت از وی را نادیده بگیرند و نقش منفی ساز او در معادلات سیاسی را رد نمایند، بلکه کوششهای اینچنینی نشان می دهد که نقشه داران برای سرنگونی احمدی نژاد در سودای آنند که برگ برنده دشمنی هاشمی را از دست دولت بگیرند و او را از مزیت رقابتی حضور در خط مقدم اعتراض و انتقاد ملت محروم نمایند.  

اما حضور فعالان حزب الله در فضای مجازی که پیش از این در تسخیر اشرافیت بود،دماسنجی برای آینده های نزدیک سیاسی به دست می دهد که ذهن هوشیار را از آنچه رخ خواهد داد باخبر می سازد. 

فضای مجازی و تالارهای گفتمان جوامع اینترنتی به دلیل آزاد بودن گفتگو و بی واهمگی از خطر اخراج و برخورد و داغ و درفش نشان می دهد در کنار استراتژی خلع سلاح دولت از مزیت هاشمی ستیزی، جریان ضددولت می کوشد ضمن کوبیدن بیرحمانه احمدی نژاد به آرامی هاشمی و جریان اصولگرای ارادتمند به وی را به زندگی سیاسی بازگرداند و قطره قطره او را در ورای اعتراضات متعدد مردم تطهیر نموده و اوضاع را به ماقبل 84 برگردانند. 

البته پیش بینی های سیاسی همواره با درصدی از خطا مواجه خواهند بود ولی هنگامی که دراصل قضیه به تحلیلی درست نائل شویم به میزان مطلوبی از دشمن جلو خواهیم بود. 

جریان تطهیر کننده هاشمی که اینبار با حربه ضدولائی بودن احمدی نژاد به میدان می آید، نمی داند که هاشمی هدفی جز خواباندن مرکب عدالتخواهی یعنی دولت مردمی ندارد ولو اینکه از طریق تعظیم جایگاه ولایت و دیانتی باشد که در دوسال گذشته اوج پایبندی خود و خانواده و یارانش را به آن نشان داده است.   

این استراتژی پیچیده که می خواهد پدرخوانده های سیاسی و اقتصادی برای همیشه بمانند و به مردم ستم کشیده و محروم پاسخگو نباشند، باتطهیر هاشمی می کوشد دولت را از حربه مهمی در مبارزه خالی نماید و با بازگرداندن هاشمی به قدرت نوعی دهن کجی به ملت و دولتی که به ضدیت با هاشمی بر سر کار آمد بنماید و آنگاه به آرامی با تسخیر مجلس و کاستن از پشتوانه مردمی دولت، رؤیای خلع سیاسی رئیس جمهور و دفن او برای همیشه را به مثابه سیلی جانانه ای به ملت تعبیر سازد. 

ای شکم خیره

ای شکم خیره به نانی بساز  

تا نکنی پشت به خدمت دوتا  

http://media.farsnews.com/media/Uploaded/Files/Images/1390/09/27/13900927193242633_PhotoL.jpg 

http://www.ilna.ir/SmartPicture.aspx?f=uploads/1390-9-27/IMG_0666_tas15.JPG&w=600&h=0 

http://www.ilna.ir/SmartPicture.aspx?f=uploads/1390-9-27/IMG_0666_tas13.JPG&w=600&h=0

تکبر آقای ابوالفتنه آنقدر زیاد است که حتی حاضرنیست از جای خودش نیم خیز شود!  

خاک بر سر دنیا طلبان بد بختی که برای دو روز بیشتر خوردن از مردار متعفن دنیا حاضرند تا کمر پیش منفورترین سیاست باز ایران خم شوند.