والعادیات

سوگند به نفسهای اسب مجاهدان

والعادیات

سوگند به نفسهای اسب مجاهدان

زیر پوست شهر غوغا بود

باشد مانعی ندارد،ما مملکت را از داخل خیابانها اداره می کنیم. انگار یک عده نمیخواهند باور کنند مسئولند، مسئولیت در برابر خدا، اولیاء الله، آرمانهای انقلاب خونبار ما، در برابر نگاه بقیة الله الأعظم، نگاه ولیّ فقیه، اشاره های گویای امّت، انتظار آزادیخواهان جهان و در برابر هرچه آزادگی و غیرتمندی است. شما مسئول نیستید؟ یا هستید اما بدون فریادهای امّت توان جهاد ندارید. مگر نباید به مولا اقتدا کرد که یک تنه در صف آغازین جهاد، چشم فتنه را درآورد وگرنه آنچه که در انقلابات مخملین شده بود در این سرزمین هم به واقعیت میرسید؟؟؟   

 

 

مانعی ندارد، باکی نیست،بازهم آمدیم اینبار در روزی که نیامده بودیم. اولین بار بود که خیابانها 29 بهمن صدای گامهای ما را یکجا می شنیدند. خیابان تعجب نمیکرد، چون میدانست ما چه کسانی هستیم. میشناخت که جنس ما از کدامین حریر پولادین است. خوب احساس میکرد فریادهایی که بعد از نماز جمعه از مسجد النبی تا قلب شهر یکصدا عدالت را طلب میکردند. میدانست این صداها سی و دو سال است بحکم تکلیف بلند می شوند و سینه خیابان را با التهاب خویش گرم می کنند. قیافه ها آشنا و غریبه داشت اما انگار همه هم را می شناختند. هیچ کس غریبی نمیکرد چون مضرب مشترکشان عدالت خواهی بود در تابع یک به یک جهاد در راه حق با دامنه تمام سربداران راه غیرت و برد فریادهای حق طلبانه امّت رسول الله. 

خستگی معنا نداشت، اینبار حتی کیک و ساندیس هم به کمکمان نیامد تا حنجره ای که بی منت و چشمداشت،حق خویش را مطالبه میکرد تسکین دهد. شعارها عجیب بود انگار مردم منتظر بودند تا آنچه را که میخواستند اما مدفون کرده بودند با منتهی الیه خشم ممکن به فضای شهر بریزند. ما را کسی دعوت نکرده بود، مجبور بودند برنامه ای برای ما ساماندهی کنند وگرنه آبروی دست اندکاران و مسئولان میریخت،میریخت بر کف خیابانهایی که با ما رفیقند و حجم حضورمان را جای میدهند در افق دور دست خویش. ما منتظر نمیمانیم تا کسی بگوید بیایید و از شرافت خود دفاع کنید!! بیایید و بگویید آنها که گفتند؛ " اگر بیست و پنجم بهمن حکومت اسلامی را ساقط نکنیم بی شرفیم" واقعاً بی شرفند!! ما منتظر بیانیه و دعوت نامه نیستیم برای آنکه فریاد هیهات منّا الذله از حنجر بریده سالار شهیدان را پژواک دهیم. ما سازماندهی نیاز نداریم، ما سازمانی هستیم که بدون دستور در صف اعزام می ایستیم و برای سر دادن سر و دست می شکنیم.   

 

 

کاش بودند آنها که در پستوهای خانه های ویلایی و پنت هوس های کذایی رجز می خوانند و هر روز علمی برای لودگی خود برپا میکنند. کجا بودید؟ چرا در خانه خزیدید؟ مگر اینها که امروز فریاد مرگ بر موسوی و کروبی و خاتمی میگفتند همان کلاه نمدی های بی سوادی نبودند که میخواستید رأی های با کیفیتتان را برآنها حاکم کنید؟ پس چرا نیامدید امروز در خیابان تا اثبات کنید "بی شمارید"؟؟؟ چرا حاضر نیستید بگویید چقدر برای آزادی شکم و مادون شکم خود حاضر به هزینه دادنید؟   

 

 

این ها که نیامدید ببینید تنها ظاهری بود از آنچه میخواستیم شما بشنوید و عالم بشنود و بداند و شما هم بدانید که در مقام عمل از هیچ فداکاری و جهادی إبا و واهمه نداریم. اما خاطرتان جمع، اگر طرفة العینی مجال بیابیم و نگاه سنگین پرچمدار عزّت مجالمان دهد آنچه را در دل داریم یکجا منفجر میکنیم. انفجاری که قصرهای مشیّد شیادان شهر اشرافیت و طمع را یکجا به دوزخ ابدی می فرستد. باور ندارید؟ هرکس باور ندارد بیاید و با وجودش لمس کند! کاش می آمد و لمس میکرد که امروز از زیر پوست این شهر چه چیزی به روی جلد تظاهرات تراوش می کرد!! شعارهای مرگ بر موسوی و خاتمی و کروبی که فرضیه مسلّم مسأله امروز بود، مرگ بر آمریکا و اسرائیل که نتایج واضح اصول دین ما هستند، شعاری که انگار زیر پوست این شهر میجوشید و ملت منتظر بودند تا یکی بگوید و تمام قامت تکرارش کنند، شعار علیه کسی بود که مجاهدان راستین "شیخ الخوارجش" خواندند.  

از راهروی متصل به جلوخان مسجد النبی تا قلب میدان مرکزی شهر، هرکس که حرف از شاخص منفی تمامی انتخابات میزد و قدری خود را میرهاند از عواقب احتمالی و پروای نام و نان، مردم بی مهابا با او همراه میشدند و یک بند و بی توقف آن متغیر منفی ساز تمام معادلات را به باد مرگ میگرفتند. مادر پا به سن گذارده ای را دیدم که عکس نائب الامام را بدست خود داشت ،وقتی دید بچه ها دسته دسته و گوله گوله فریاد استبراء مجلس خبرگان و مجمع تشخیص سر میدهند، تک نفری از میان شیرزنان روز جمعه فریاد برآورد و شعارهایی داد که ناگهان صدای او شد شعار ما به ستوه آمدگان از جنایات خوارج سیّاس.  

من چقدر میتوانم بگویم تا شاید نشانگر داغی قلب داغدار جماعت 29 بهمن شهر باشم؟ مگر کسی توانست نشان دهد که در نه دی چه گذشت؟ هیچ کس! فقط قاب خدا آنقدر گنجایش دارد که بتواند دور دستهای حضور وارثان آدم و نوح و خلیل را به تماشا بگذارد. هرکس دلش قاب نگاه خدا باشد میتواند حس کند که این عکس از کجا آغاز می شود و تا کجا ادامه خواهد داشت. فراموش نکنید تصویر ما هنوز کامل نشده، اگر صبر کنید دیدنی های بیشتری برای چشمها خواهیم داشت. این هنوز از نتایج سحر است.

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد