والعادیات

سوگند به نفسهای اسب مجاهدان

والعادیات

سوگند به نفسهای اسب مجاهدان

خلق خدا به چه روز افتادند از تدبیر ما؛

میخوام چیزی بگم یا بنویسم .... اما قلم و زبانم نمیچرخه....... همه ساکت و مرگ گرفته.....فقط یاد این دیالوگ حاجی واشنگتن از قلم علی حاتمی می افتم:  

 

فکر و ذکرمان شد کسب آبرو. چه آبرویی؟ مملکت رو تعطیل کنید. دار الایتام دایر کنید درست‌تره. مردم نان شب ندارند، شراب از فرانسه می آید. قحطی است، دوا نیست، مرض بیداد می کند، نفوس حق النفس می دهند. باران رحمت از دولتی سر قبله عالم است و سیل و زلزله از معصیت مردم. میر غضب بیشتر داریم تا سلمانی. ریخت مردم از آدمیزاد برگشته. سالک بر پیشانی همه مهر نکبت زده. چشم ها خمار از تراخم است. چهره ها تکیده از تریاک. ملیجک در گلدان نقره می شاشد. چه انتطاری از این دودمان با آن سرسلسله اخته؟
خلق خدا به چه روز افتادند از تدبیر ما؛
دلال، فاحشه، لوطی، لـله، قاپ باز، کف زن، رمال، معرکه گیر، گدایی که خودش شغلی است.

مملکت عن قریب تکه تکه می شود...

از که بپرسیم؟

چند روزی بود که میخواستم این مطلب را به اشتراک بگذارم. اما خوشبختانه توهین های آقای ادب و راستگویی، همین آقای تعلیق و سبد، همان حقوقدان غیر سرهنگ، به منتقدین خودش و منتقدین به حملات تحقیر آمیز آمریکا، عزمم را جزم تر کرد.
جالب
است آقای سبد می گوید منتقدین ژنو عده ای بی سواد هستند و چرا باید این بی سواد ها به ژنو یا همان ژنو چای انتقاد کنند. گاهی به بی سوادی خودم می بالم وقتی این گونه حرفها را می شنوم. درست عین جنوب شهری بودن و پابرهنگی خودمان که در بحبوحه ی 88 بیشتر مایه ی سربلندی ام بود تا شمال شهر نشینی و شاسی بلند سواری!
خودم که مسلّما در این سن و سال و آغاز دهه ی سوم زندگی ام بهره ای از دانش ندارم. درس خواندن کل خاندان من در دانشگاه های معتبر دولتی کشور هم افتخاری نیست چه برسد به هم مدیریت خواندن من هم دروس دینی دانستن و هم تسلط به عربی و بیش از 10 سال تدریس تمام سطوح زبان انگلیسی و تحصیل در بزرگترین دانشگاه علوم انسانی خاورمیانه در رشته ای متفاوت از کارشناسی و داشتن سخنرانی و نگاشتن مقاله از 14 سالگی تا به امروز که در مجلات علمی پژوهشی طمع انتشار پژوهش پیدا کرده ا م و اساتید ازینکه مقاله برای انتشار در فصلنامه ی وزارت خارجه نداده ام از دستم شاکی هستند. پس؛ از دانش و به قول حقوقدان سبد آفرین: سواد!!! بهره ای ندارم و نداشته ام.
اما از بی سوادی خودم که بگذریم سخن اصلی ام پیرامون دیدارم با یکی از بزرگترین اساتید و تحلیلگران سیاست خارجی جمهوری اسلامی دکتر سید جلال دهقانی فیروز آبادی است. استاد تمام دانشکده ی حقوق و علوم سیاسی دانشگاه علامه طباطبایی و یکی از برترین تحلیلگران حوزه ی روابط بین الملل که متن جزوات او منبع اصلی طراحی سؤالات کارشناسی ارشد و دکتری این رشته است و شاید کسی به میزان وی مکتوبات مطرح در زمینه ی سیاست خارجی جمهوری اسلامی ننوشته باشد. شاید شاگرد چنین مردی بودن هم خودش اگر دلیل بی سوادی نباشد به هیچ وجه دلیل سواد نیست!! اینطور فکر نمیکنید؟    

 روی سخنم اینجاست که با خود می اندیشیدم وقتی میخواهم بدانم از سلامت جسم برخوردارم مثلا با استاد تحقیق در عملیات یا کنترل پروژه مصاحبت و درددل میکنم یا با یک متخصص طب؟ عین قصه در مورد سنجش سلامت تحلیل خودم در قضایای سیاست خارجی هم مطرح است. چه کسی تخصص دکتر دهقانی فیروزآبادی را در زمینه ی سیاست خارجی مردود می شمارد؟ قطعا از منظر مکتب فاشیستی هاشمیسم و کرباسچیسم و سازندگیسم هرکس که با آنان سر سازگاری ندارد نه تنها بی دانش و بی هویت است بلکه مستوجب داغ و درفش نیز هست چنانکه قلع و قمع منتقدان در 8ساله ی سازندگیسم را فراموش نکرده و نمیکنیم و هم امروز هم شاهد دولت تا بن دندان امنیتی اعتدالیون هستیم.
اما هر دانشجو یا استادی در عرصه ی سیاست با نام آشنای مردان محققی چون دکتر دهقانی فیروزآبادی آشناست. جالب اینکه این استاد تمام دانشگاه که سابقه ی کار دیپلماتیک هم دارد مدتی در مرکز تحقیقات استراتژیک مجمع مصلحت ساز، سردبیر مجله ی راهبرد بوده و علی القاعده با شیخ سبد ساز و تعلیق مند این روزها دوستی و آشنایی دارد البته رفاقت با ایشان برای آخوند قصه ی ما افتخار آور است نه اینکه رابطه با او برای این استاد والا مقام عزت آور باشد.   

 

به هر روی مناسب آن است که دانش تحلیلی خودم را (ببخشید یادم رفت ما بی سوادها هستیم) به محضر متخصصی این چنین عرضه کنم تا شاید غلط بودن مسیرم را به من گوشزد نماید اما تمام داستان برایم جالبتر و عجیب تر شد که استاد با همه ی شهرت و جایگاه علمی اش نظراتی نزدیک به نظرات این شاگرد کوچک در قضیه ی هسته ای و اشتباهات راهبردی تعلیقگران داشت. بدور از شانتاژهای سیاسی که وی مبرا و بی نیاز از بازی های این چنین است، اساس نظریات وی در انتقاد به معاهده ی تعلیقگر بسیار شبیه به نظرات این شاگردان بی سواد بود.
بماند که استاد چپگرایی که اکنون ریاست دانشگاه به این وسعت را در دست دارد و نظراتش را هیچوقت به صراحت در کلاس اعلام نکرد، با همه ی حدسی که میزنیم تا مخالف نظر ما باشد، نمره ی عالی در درس حیاتی و پایه ای خود به این منتقد بی سواد اعطا کرده بود. چه خوب سواد و بی سوادی ما را مخالفین هم میتوانند اعلام نمایند.
اگر عمری شد بار دیگر در مورد دفاع استاد مشهوری دیگر در عرصه ی سیاست بین الملل از دکتر سعید زیباکلام (استاد مشهور فلسفه ی علم دانشگاه تهران و شریف و امیرکبیر و البته یک بی سواد منتقد ژنوچای) در کلاس سیاست بین الملل Internaional politics سخن خواهم گفت.