والعادیات

سوگند به نفسهای اسب مجاهدان

والعادیات

سوگند به نفسهای اسب مجاهدان

خانه تیمی شیعه

شاید این روزها دم از مهدی و سامراء زدن نوعی انتحار باشد. نوعی جنون، نوعی از خود گذشتگی! اما چه کنیم که تشیع یعنی همواره جنون! تقیه را فراموش کن! دنیا برای سرهای پر غوغای عاشقان جایزه ای جز فراز شدن بر نیزه نگذاشته است! 

اما دلم امروز هوایی سامراء شده! هوایی سرداب! سردابی چنین ندیده ام که انگار از هر قله ای برفرازتر است! 

 پله هایی که به سرداب مهدی می رسند بالا می روند نه به قعر زمین! این قعر به تارک سرفرازی انسان منتهی خواهد شد!  

صبحیست که میلاد امام عسگری را در ستیغ فجر بر افق انسانیت و انتظار نقش می کند. صبح میلاد امام زیبایی ها که نامش یادآور نهایت درجه فشار و اختناق است! عسکری! امام نظامی!!!! 

دینی که اعجازش کتاب است و فضیلت عالم بر مجاهد در نزد خدایش از برتری قلم بر خون شهیدش هویداست، چگونه زیبا امام مهربانی اش با نام عسکری خوانده می شود؟ 

این نام می ماند تا بدانیم که اوج عظمت و انسانیت با تمامی لطافت و اعجاز در چنبره مارهای خفقان آنقدر اسیر می شود که جز چکمه های پادگان نظامی حاکمیت ظلم توان فرونشاندن غریو غیرت او را در خود احساس نخواهند کرد. 

بیچاره ظلم، بیچاره اختناق، بیچاره تزویر و خاک بر دهان چماق و چکمه!  

آن هنگام که قلب عسکر، دهلیز پادگان، در میان داغی شمشیرها و سنگینی آهن پاره ها تنها گل دمیده از دل سنگ را توان رؤیت و کرنش نداشتند!  

توان نبود برای چشمهای از حدقه بیرون زده خون آشامان دل به دنیا بسته!! آری قلب پادگان نیز می تواند خانه تیمی انتظار باشد!  

دلم برای خانه شیعه تنگ است!