با یکی از دانشجویان سابقم در مسجدی قرار دیدار و گفتگو داشتم
وقت بیرون آمدن دیدم کاغذی در تابلوی اعلانات بسیج مسجد نصب شده است....
البته برایم عجیب نبود که در بسیج برای جذب بسیجی به هدف حضور در برنامه "شجره ی طیبه ی حلقه ی صالحین" دست به دامان مشوق های تبعیض آمیز بزنند و چند نوجوان را به عشق استخر رفتن به حضور و امضا دادن برای پر شدن آمار فعالیتهای فرمانده پایگاه بسیج، پای مباحث حلقه ی صالحین بنشانند.
بقیه هم که وارد حلقه نیستند از دور آب بازی حاضران را ببینند و به نظام با آرزوی استخر رفتن علاقه مند شوند.
دلم برای نظام اسلامی و خط بسیج و نگاه بسیجی می سوخت! بیشتر سوخت!
زمانی نوجوانان پانزده شانزده ساله چه افتخاراتی در تاریخ فداکاری ها ثبت کردند و بدون اینکه به فکر سودی باشند روی میدان های مین عاشقانه رقص مرگ می کردند و نماد فداکاریشان حسین فهمیده ای بود که نبرد تانک به تن را برای حیرت تاریخ حک کرد.
حال امروز به این نمی اندیشیم که ایمان به راه و کار خود را بالا ببریم.
بلکه بلیط استخر را بهانه می کنیم تا اسم ها ثبت شوند و خودمان هم به عنوان فرماندهان، بلیط زندگی مان برنده شود.
یادم هست در اداره ی که بودم، می دیدم مسئولین بسیج کارمندی لیست می دادند که برای اعطای وام ، کسانی که در حلقه های صالحین حاضری خورده اند برخوردار و بهره مند باشند.
یادم هست در ایام پس از نه دی 88 که کم کم دردهایمان آرام گرفت، به دعوت دانشجویانم وارد یکی از حلقه های صالحین شدم.
به مسجد مهدیه رفتم که سال 76 دیگر از پایگاه آنجا دور شده بودم.
من هم که اهل بهره برداری از کارت و فعالیت و کسر خدمت و سربازی را سپاه خدمت کردن و این تبعیض ها نبودم.
عطای بسیج را به لقایش بخشیدم.
دوباره 88 که برگشتیم مایه ی تعجب بود و البته قابل تامّل.
خلاصه کنم، جلسه هایی که به مشتی چرت و پرت اختصاص داشت به اسم حلقه ی صالحین، آنهم در آن روزهای حساس
با استقبال دوستان به یک جلسه ی تحلیلی قوی مبدل شد به طوری که در صحن مسجد، رهگذران به موازات اقامه ی نماز پای مباحث حلقه می نشستند.
جالب بود آن سوی پرده هم مستمع داشت و جالب تر اینکه برخی از مستمعان از حامیان میرحسین و هاشمی بودند.
چشمتان روز بد نبیند...
مسئول بسیج که از قضا ما را در هیأت می شناخت و به وضوح دانش علمی و توان بیانی او قابل قیاس با دوستان هیأتی نبود ، به موازات حلقه ی ما حلقه ای مجزا تشکیل داده بود....
باز حرفی نزدیم و به حساب ذات چکمه پوشی نظامیان گذاشتیم
آخر قصه اینکه کمترین حرفی که پشت سر من زدند این بود که اینها چون حرف از محرومین و مستضعفین می زنند؛ «توده ای» هستند
و چون می گویند: «عامل بی عدالتی هاشمی است و رأس فتنه موسوی خوئینی هاست و امام جمعه چون اعلام کرده به محسن رضایی رأی می دهم بصیرت سیاسی ندارد»؛ اینها «ضد روحانیت» هستند.
رفتیم که رفتیم و گفتیم دیوانه ایم مگر که برای دفاع از نظام و رهبری به خود رهبری و نظام هزینه بدهیم؟؟
باید هم «استخر» انگیزه ساز نوجوانان و «وام» مایه ی اتصال بزرگترها به شجره ی طیبه صالحین باشد که خود عزیزان قپه مند و ستاره بر دوش مدعی هستند این حلقه، از طراحی های شخص رهبر معظم انقلاب است.
عزاداری همراه شد با صدای اذان ظهر و اشک و ناله ای که قبل از اذان ممزوج بود با آیات یا أیتها النفس المطمئنة....
نماز ظهر که تمام شد یکی از نسل اولی ها آمد و گفت که سیزده آبان فراموش نشود
بین دو نماز چندتا مرگ بر آمریکا هم بگویید
امر شد که این «عبادت» هم با تو....
می ترسیدم
نکند مردم مسخره کنند
صدا بلند نشود
کسی همراهی نکند
نگران نسل سومی هایی که می گویند طرفدار و مشتاق آمریکایند
گُل مجلس این هیأت همین نسل سومی ها هستند
شروع کردم:
حسین جان!
أنی سلمٌ لمن سالمکم و حربٌ لمن حاربکم ألی یوم القیامة
آیت الله جوادی آملی فرمود
دلیل این که مستحب است زیارت عاشورا هر روز خوانده شود تجدید عهد هر روز با سیدالشهداست و اعلام اینکه ما هر لحظه با دوستان حسین دوستیم و با دشمنان حسین بر سر دشمنی و نبردیم.
ما درس مبارزه را از کربلا آموختیم
معاون وزیر خارجه ی آمریکا در مرکز CSIS واشنگتن می گوید ایران عامل تضاد مذهبی در منطقه است
آمریکا بداند ما دست از این مذهب بر نمی داریم
دست از حسین بر نمی داریم
دست از تشیع بر نمی داریم
هرچقدر می خواهید به شام لشگرکشی کنید و به سودای فتح کربلا بتازید
ما با اسم حسین در مسیر مبارزه ایم
مرگ بر آمریکا......
.... فکر نمی کردم جمعیت ظهر عاشورا این طور فریاد مرگ بر آمریکا سر دهند....
به همان قدرتی که لبیک یا حسین می گفتند.....
دوست دارم دست مدیران شبکه های +Manoto و BBCفارسی و VOA را بگیرم بنشانم کنار این هیأت
این نسل سومی های هیأت شهیدان را نشان دهم
بگویم بروید گوشه ی لندن و لس آنجلس و تل آویو دست فروشی و باربری کنید
جوانانی که هم زیبایی دارند
هم شبکه اجتماعی دارند
هم سیاسی هستند
هم مد و لباس و دانشگاه و ... دارند
اما حسین را هم دارند
شاید از ما تلفات گرفته باشید
اما تا پرچم شاه کربلا برپاست
نبرد حسین و مبارزه برای حسین و جوشش خون فدائیان حسین برجاست.....
آقای روحانی.... همان بهتر که به روضه خوانی برگردید...
اما بهتر است بدانید روضه خواندن در دولت، دلیل بر حسینی بودن نیست....
تکیه دولت را که ناصرالدین شاه برپا ساخت بسیار عظیم تر و مؤثرتر از روضه ی شما در بین وزرا بود....
روضه های محمدرضا شاه در مسجد سپهسالار پررونق تر و صدای روضه خوان شاه، سیدجواد ذبیحی، هم بسیار زیباتر از شما بود...
رضا شاه هم اوایل کار پابرهنه جلوی دسته ها سینه میزد.....
حسینی بودن به صداقت، ایستادگی در برابر کفر ، رسیدگی به محرومان، عدالت بر سیره نبی و علی است....
نه افتخار به عادی سازی روابط با بنیانگذاران داعش و نامه ی تبریک به اردوغان و سکوت در برابر وندی شرمن
آنگاه که در مرکز CSIS گفت ایران تحریک کننده تضادهای مذهبی است......
از امنیتی سازی پرونده ی رشوه خواری کرسنت که بگذریم
و حمایت پدیدآورندگان اصلی کودتای عاشورای 88 از شما را هم که نمی شود بر زبان آورد اصلاً
شب تاسوعا موقع سینه زنی رفته بودم بقول معروف وسط
و در کوچه ای که سینه زنان اباالفضل باز کرده بودند مقابل درب حرم عزاداری می کردم.
جوان ها چند سالی است فقط پیراهن بیرون می آورند و سینه می زنند. من نیز به همین روش تأسی می کنم و عرض ادب پیشه می سازم.
ناگهان در صفوف انتهایی از میانه ی جمعیت چشمم چهره ی آشنایی را دید.
مکرر در آن تاریکی چشم گرداندم تا باورم شود.
درست دیده بودم
مهندس فرخ زاد عضو شورای شهر قزوین بود.
پیراهن از تن بیرون کرده بود و برای مولایش سینه می زد.
دلم خون شد.
برای کسی مثل من که عاشورا را به سبک امام خمینی سراسر واقعه ای سیاسی می بیند، وقت سینه زدن هم باید دلش برای ظلم و بیعدالتی های أموی گونه و مظلومیت های عدالتجویانه ی شیعی خون باشد.
با خودم گفتم مهندس فرخ زاد استاد دانشگاه در یک رشته ی مهندسی برجسته که هست، مدیر برتر و موفق نظام مهندسی یک استان که هست، با یک برنامه ریزی دقیق که توانست در شورای یک شهر صددرصد سیاسی رأی اول کسب کند، پس جا دارد گول دنیا بخورد و اصلاً غرور یعنی همین گول خوردن!
اما شب تاسوعا هیأت رزمندگان و یادگار شهیدان را ترک نکرده ولی وسط میدان برای خودنمایی نیامده و گوشه نشین خیمه ی حسین، پیراهن به در کرده و جانانه دست بر پوست سینه می کوبد تا بیمه ی عباس شود این شب نهم.
در همان حال که سینه می زدم سؤال کردم از درون خودم:
مگر عیب این آدم، با این اوصاف چه بود که پدر خوانده ی بی عدالت این شهر خراب، نگذاشت ریاست شورای شهر قزوین به دستش برسد؟
اخلاص شب تاسوعایش را که دیدم بیشتر من را سوزاند بیعدالتی سید محمد ابوترابی و جفایی که در اداره ی این شهر به شیعیان محروم و جورکش قزوین روا شده است با این سوء مدیریت مجموعه شهر!
درست است که کلا مشارکت در انتخابات حداقلی بود اما باز شاخصی جز همین رأی ملت نداریم برای قضاوت
چرا باید کسی که بیش از 23 هزار رای دارد در انتخابات شورای شهر برود کنار
و ابوترابی بدور از هر منطق و عقل و ایمانی شخصا خود را به جلسه شورا برساند و بگوید کسی که فقط با 11 هزار رأی از مردم ته جدول است، بشود رییس شورای شهر قزوین!!!!
این هم نتیجه ی مدیریت قزوین است!!!
وقتی یک مهندس برجسته با رای اول کنار می رود و یک معلم عادی که در آموزش و پرورش هم کارایی نداشت، رییس می شود باید هم وضع و حال شهر این باشد.
از جمع آوری زباله و جارو زدن کوچه خیابانها و گربه های ولگرد بگیر تا مدیریت فرهنگی شهرداری قزوین که هنرش برگزاری بی هدف و سکولارگونه روز قزوین است و بس آن هم بااینهمه بودجه ی هنگفت و بی حساب!!!
هر وقت که می رسم به قزوین و با کمبودی در خدمات شهری روبرو می شوم، اول ابوترابی را نفرین و لعنت می کنم!!
دیشب هم موقع عزاداری برای اباالفضل تکرار کردم زیر لب!
البته اگر قرار بود نفرین کافی باشد که کربلا رخ نمی داد.
باید چنان کربلا بیافرینیم که صدایمان به رهبر حکومت اسلامی برسد و بداند که با حمایت از عدالت گریزان چه قدرتی برای پدرخوانده شدن در این بلاد حسینی به نالایقان داده است.
وقتی هم که پدرخواندگی رشد می کند، رأی ملت می شود کشک!!!!
اگر این النصیحة لأئمِة المسلمین کارساز نشد، به سختی می توان پنداشت حکومت ما عاشورایی است.
http://www.sedayeqazvin.ir/Pages/News-%D8%B4%D9%86%DB%8C%D8%AF%D9%87_%D9%87%D8%A7%DB%8C%DB%8C_%D8%AC%D9%86%D8%B3_%D8%A7%D9%86%D8%AA%D8%AE%D8%A7%D8%A8_%D8%B1%DB%8C%D8%B3_%D8%B4%D9%88%D8%B1%D8%A7%DB%8C_%D8%A7%D8%B3%D9%84%D8%A7%D9%85%DB%8C_%D8%B4%D9%87%D8%B1_%D9%82%D8%B2%D9%88%DB%8C%D9%86_-3299.aspx
http://khabarfarsi.com/ext/5611380
به شکر حق که دست من به سوی کس نشد دراز
که رزق و روزی ام رسد ز آبروی تو حسین..............
.....
هشتم محرم
صدایی گرفته...سینه ای کبود.... چشمهایی متورم
و اولین نانی که از سخنرانی در مجلس ارباب بی کفن نصیبم شد.......
نگه اش می دارم ... سالار اموال کیسه ام.... شاه دارایی هایم ....
رزق نوکر را قطع نکنی سیدی!!!!
...........