باسمه تعالی
ارشاد به اباحی گری،توصیه به ولنگاری
قزوین دار المومنین! شهری که بود. دلمان خوش بود که انقلاب کردیم، حلقه های بسته اشرافیت مدرن با طعم پسته های کرمان آن را مصادره کرد. ملت در عین خطا بودن راه خاتمی و دار و دسته شعبده بازش آنرا به نماد آزای خواهی تبدیل کرد، باند مخوف مجاهدین انقلاب آنرا به سیاه ترین دیکتاتوری ها در لباسی جدید تغییر داد. دولت اصولگرای همراستا با آرمان مستضعفین را انتخاب کردیم و در دوره دوم بابتش آنچه که از دستمان بر می آمد انجام دادیم و جنگی تمام عیار را برای دفاع از اسلام ناب و آرمانهای همواره زنده تشیع سرخ حسینی در درون خانه خویش تحمل کردیم تا شاید آنچه تا کنون فراهم نشده بود مهیا گردد و دولتی به تمام معنا "اسلامی" در جامعه خود داشته باشیم، بازهم به درب بسته خوردیم.
ضعیف الأیمانهای نان به نرخ روز خور در مناصب قدرت و بقول خودشان خدمت گذاری!!! و نوکری!!! چونان مار غاشیه چمبره زدند تا با انواع لطایف الحیل و زیر و رو کشیدنهای سیاسی از گرده ملت سواری بگیرند و اینبار با راهبرد یکی به نعل و دوتا به میخ هم روشنفکران راحت اندیش محفل دایره و دنبک مرفهان مذهب ستیز باشند هم با یقه های تا چانه بسته خود شمع مجلس سالکان و تسبیح گویان سیاست گریز ظاهر پسند بمانند. طنز تاریخ اینجاست که از صدر تا ذیل نظام مقدس ما اذعان دارند که راهکار محوری اداره جامعه در کنار تمامی تلاشها و جهادها، اتخاذ راهبرد فرهنگی است و ندای هل من ناصر رهبر مظلوم شیعه در این راستا همچنان خواب را از چشمان بیدار امّت حزب الله ربوده است اما شیفتگان قدرت که برای ماندن در پستهای مدیر کلی و ریاستْ از هر ادعایی و قیافه ای و رنگ و ریایی استفاده می کنند، نه تنها برای تحقق آرمانهای این رهبر حکیم از خود غیرتی بروز نمی دهند بلکه از قضای روزگار در پوشش دولت اصولگرا و احزاب ریشه دار اسلامی ساعت به ساعت چنگ به چهره تمامی ارزشها و اصول لایتغیّر می کشند. تلخی زهرخند شاهدان قصه ما اینجا غلیظ تر می شود که در حین انجام "عمل فرهنگی" این همه جفا در حق فرهنگ اسلامی ما می شود و در همان محفل به نام فعالیت فرهنگی باید فاتحه ای هم برای فرهنگ لگدکوب شده خود خواند. کافیست تا سری به نمایشگاه کتاب قزوین که این روزها در جوار مرکز فرهنگی دیگری به نام صدا و سیما برقرارست بزنید تا برخی دست پختهایی را که در صفحه تلویزیون جدید قزوین می بینید در سطح نمایشگاه کتاب اداره ارشاد از نزدیک زیارت نمایید. این دیدار بر خلاف صفحه تلویزیون که باعث ضعف بینایی می گردد موجب افزایش سوی چشم شما عزیزان خواهد بود و احتمال دارد در صورت شدّت تلذذ و اوج گیری حضّ بصر، خیال سرودن شعری و یا احتمالاً تقدیم آن به یکی از بانوان محترمه همیشه عزیزتر و البته همواره مستغرق در بحر آرایشهای خانه خراب کن در آن محفل آزاد فرهنگی بنمایید شاید هم بنا به دستور وجوب جذب تمامی آراء معلق و بی سر برای دوره های مختلف انتخابات بعدی، راه تماسی هم برای گفتمانهای سیاسی و اقتصادی در کنار بیت آخر بنویسید که مطمئناً اگر اندکی از مدرک یا پول یا قیافه و یا بهتر از تمامی آنها از اندکی"رو" برخوردار باشید ظرف چند مدت آینده با شما تماس حاصل خواهد شد . البته سرفراز باشید چون در آن هنگام شما هم یکی از افرادی خواهید بود که باید به عنایت ویژه دولت اسلامی از نوع ایرانی نواخته شوید و شاید هم بتوانید با اندکی رابطه بازی برای برپایی نمایشگاه عکس آب یا خاک یا گل یا باران یا آسفالت یک هدیه ویژه چاق و چله مالی نیز دریافت کنید و خودتان هم هدیه ای بشوید حالا چه فرقی دارد هدیه از نوع قزوینی یا تهرانی؟ مکتب ما که ایرانیست، قزوین و تهران که فرقی ندارند، فقط ایران مهم است. مهم اینست که باید جذب شوید و روی شما باید کار فرهنگی از نوع مهرورزی صورت بپذیرد. البته در هنگام ورود به محوطه نمایشگاه کتاب دار المومنین قزوین برفراز تابلوی آن اثری از معادل انگلیسی نام نمایشگاه کتاب قزوین به چشم نمی خورد. بنده که هرچه اندیشه کردم و در بحر معنی مستغرق شدم دلیلی نیافتم جز اینکه مسئولین محترم ارشاد اسلامی ـ ایرانی قزوین به دلیل وجود دانشگاه بین الملل در مقابل محل نمایشگاه مزبور، احتمال حضور دانشجویان خارجی را در نمایشگاه داده اند و اگر به فرض بر سر در آن می نوشتند Qazvin Book Fair دانشجویان خارجی اشکال گرامری و لغوی براین واژه می گرفتند که پدرجان ما در کشورمان به این جور جاها Book Fair نمی گوییم، اینجاها معمولاً Love Garden خوانده می شوند یا چیزی شبیه آن. فروشندگان غرفه های ناشرین را هم می توان با حوریان غرف الجنَّه اشتباه گرفت از بس که تلاش نموده اند برای جلب مشتری فرهنگی و ارتقاء سطح فرهنگ کتابخوانی منطقه قزوین خود را جذاب تر جلوه دهند و بقول شاعر با صدهزار جلوه برون آمدی که من با صدهزار دیده تماشا کنم تو را! البته سپاس مرخدای را عزّوجلّ که به برکت وجود دانشگاههای ریز و درشت اعم از دولتی و آزاد اسلامی و غیرانتفاعی های اصلاح طلبان معزول و اصولگرایان معروف، قزوین مبدّل به پایلوت دانشگاههای کشور شده و سرریز بچه درس نخوانهای مایه دار تهران و کرج را جهت کسب مدرک و البته خوش گذرانی بیشتر بدور از چشم پدر و مادر در خود جای داده و کم کم رنگ این شهر مذهبی را شبیه ونک و جوردن و شهرک غرب ساخته است. فلذا ازین رهگذر نمایشگاه کتاب هم بی نصیب نمانده و محل تفریح دیگری برای عزیزان خوش منظر و خوش مشرب که به کسوت دانشجو هم مفتخرند شده است. چه کنیم که دیگر کسی یافت نمی شود که نتواند دانشجو باشد. دانشگاهها هم که در مملکت ما فرقی ندارند، مهم علم است و دانش که البته در هیچ جا بدنبال آن نیستند و خود دانش جویندگان و مجنونان لیلی علم و معرفت بدنبال کسب آن سختی را بر خود هموار می سازند. در عوض هرچه قدر دلتان بخواهد ازین قبیل مکانهای آرام و فرهنگ پرور و برنامه های تربیتی خفن می توان یافت که به همت برادران فرهنگ کار ما اعم از صدا و سیما که یادش بخیر در زمان حضرت امام (ره) آنرا دانشگاه عمومی می دانستیم و یا ادارات کل ارشاد و ماأشبه مهیا می گردند. از طرف دیگر از قدیم و ندیم گفته اند که "بیله دیگ، بیله چغندر" نمایشگاه دار و غرفه دار و مامور بانک و برخی از آقایان و خانمهای بازدیدکننده که این باشند، بار علمی و فرهنگی کتابها و ناشرین هم بهتر از این نخواهد بود. جز دو سه غرفه علمی و واقعاً فرهنگی چیز دیگری جز کتاب نقاشی و العیاذ بالله اطلاعات عشقی و جاذبه های زناشویی درین نمایش گاه چیز زیادی نمیتوان یافت. از غرفه های روایت فتح و سوره مهر هم یاد نمی کنیم که بار دموکراتیک نمایشگاه را پایین بیاوریم و بازهم داستان قدیمی کیک و ساندیس را از زبان تحلیلگران ارشد جبهه فاشیستهای مخملی بر زبان آنان جاری سازیم. ولی بالاخره معلوم نشد اینجا نمایشگاه کتاب بود یا مد! اگر جواب گزینه اول است باید بلافاصله پرسید از چه نوع کتابهایی؟! عشقی؟ زرد؟ زناشویی؟ و یا احیاناً گاهی هم سبز؟ ماشاءالله که کتب مهندس بازرگان و دکتر سحابی هم که درین آشفته بازار اتحاد تمامی براندازان حکومت اسلامی خوب می توانند برای افراد غیر متخصص دست آویزی باشند تا مجاهدین خلق دیگری تشکیل شود، به وفور و کامل درین معرض عرضه شده اند و ایکاش بازرگان و سحابی و تئوری تکامل داروین (همان تئوری که معتقد است ما اول میمون بوده ایم و بعداً آدم شده ایم) درین نمایشگاه عرضه شده بود. باز اینان اهل دین و اعتقاد به خدا و توحید بودند و برای سید الشهداء عزاداری می کردند و به قول خودمان بچه مسلمان بودند، با رمانهای صمد بهرنگی و تاریخهای مدون حزب توده چه کار کنیم که بعد از سالها از انبارهای توده ای ها درآمده اند و به راحتی به صورت بچه مسلمانها چشمک میزنند و به یاری آقایان مدیر کلی که نام "هیأتهای مؤتلفه" را بدوش می کشند عنقریب قهقهه هم خواهند زد. معلوم نیست چه نسبتی بین این مدعیان با آن مردان ایمان و عمل وجود دارد که برای اثبات اصالت مبارزه علیه جور و کفر در آموزه های مکتب تشیع جان پاک خویش را آماج گلوله های دژخیمان شاه قرار دادند و اجازه ندادند گروهکهای التقاطی ابتکار عمل را در شعار مبارزه بدست خود بگیرند.
به هر ترتیب توصیه می کنم به نمایشگاه سر بزنید و کتاب هم بخرید که بیست درصد تخفیف از کارت دارد بیست درصد هم از غرفه داران! کلّی هم صفا خواهید کرد و خوش بحالتان خواهد شد. البته با این همه اوصاف نمی دانم چرا بازهم استقبال چندان که باید و شاید صورت نگرفته بود تا بر فراز شلوغی آن ، مصاحبه ای با مدیرکلی یا رئیس فلان دفتر کلی صورت بگیرد و از سیمای استان به سمع و نظر ما برسد. خلاصه اگر می خواهید فرهنگتان بالا برود و مثل ما کیک و ساندیسی باقی نمانید همین امروز به نمایشگاه بروید خوب است.