والعادیات

سوگند به نفسهای اسب مجاهدان

والعادیات

سوگند به نفسهای اسب مجاهدان

فسفر سوزی آقاتهرانی

از برادر مخلص و البته گاهاً از نظر سیاسی ساده لوح، دکتر آقا تهرانی عزیز، در خصوص عدم رای اعتماد به وزیر علوم مطلبی در فارس نقل شده است:

«دبیرکل جبهه پایداری درباره صحبت‌های آشنا مشاور رئیس‌جمهور که گفته بود مجلس اهمیتی به سلطه گفتمانی اقلیت پایداری ندهد گفت: 

باید از صحبت‌های آقای آشنا متوجه شوید که او نه از جو مجلس خبر دارد و نه درست می‌گوید 

و من تعجب می‌کنم که می‌گویند ایشان در دانشگاه امام صادق (ع) درس خوانده و مشخص نیست چگونه به خود اجازه می‌دهد که اینطور حرف بزند.»

به دکتر آقا تهرانی می گویم عزیز من تازه دارید می فهمید در دانشگاه آقای مهدوی کنی که متاسفانه اسم رییس مذهب حضرت صادق را لکه دار نموده است چه عتیقه ها و فضولاتی تربیت کرده و به جان انقلاب انداخته اید.... خسته نباشید

فکر کنم تازه دارید فسفر می سوزانید تا اندکی بفهمید در کشور از کجا به انقلاب ضربه زده ایم....

بازهم اگر بفهمید و کاری بکنید و درب خانه ی انقلاب را به روی همه ی عاشقان اسلام باز کنید تا کشور اصلاح شود جای صدهزار شکر دارد.....

کشور هرچه ضربه خورده از خودی های داخل حاکمیت خورده نه از منتقدان بی ریا و حاضر به فداکاری......

علیکم بالملّة لا بالخواص!!!!!

غربت!

تو شبهای غریبی مه بدرم حسینه
حالم ببین خدایا شب قدرم حسینه
.....
دوس دارم این غریبی رو.... شاید دل مهربونت بیشتر بهم بسوزه..... 

 

مدیون شیرینی أحلی من العسل!

نه فقط قاسم بن الحسن شهادت را برای خود أحلی من العسل دانست بلکه شیعیانی که متوسل به مقام او می شوند نیز شیرین تر از عسل خواهند یافت نگاهی که قاسم به حاجت آنان می کند.  

هنوز شیرینی توسل به قاسم را در دل و خاطره دارم و خدا را نیز با همین شیرین زیارت خواهم کرد.  

گفته ام بارها که خدمت سربازی ام را بدون دست دراز کردن پیش کسی به احسن وجه انجام دادم و این عزّت را مدیون توسل به امام رضا هستم و برای همیشه مدال افتخار زندگی ام می دانم! 

اما وقتی از دوره ی دوماهه ی آموزشی به شهر خودم برگشتم و به مدد زیارت امام رضا موقع تقسیم به شهر خودمان افتادم، معاونت منابع انسانی من را به عنوان افسر یک جای سخت و دون شأن مأمور کرد. بطوری که چون فصل زمستان بود، شاید روزی 10 ساعت در هوای 30 درجه زیر صفر مجبور بودم سرپا ایستاده خدمت کنم. بطوری که لبهای من از شدت سرما مثل آفتاب سوخته ها ترک برمیداشت و سه شلوار روی هم می پوشیدم و دو لایه جوراب کلفت تا بلکه سرما کمتر در جانم نفوذ کند و گاها برای گرم کردن خودم صورتم را روی بخار آب گرم  لبو فروشی های کنار خیابان می گرفتم. 

هرچه دعا می کردم اثری نمی شد و توسلاتم پاسخ نمی یافت. 

روزهای دهه ی محرم در زمستان همان سال رسید و یک روز که از خدمت به خانه رسیده بودم و آن سال اصلاً نتوانسته بودم در هیچ عزاداری ای شرکت کنم و از برکت نظام مقدس اسلامی و سیستم نظامی تحت امر ولی معظم فقیه هیچ برنامه ی دینی برای ما افسران وظیفه برگزار نشده بود، بیشتر سعی کردم از طریق تلویزیون پای ذکر مصیبت بنشینم. 

ناگهان مشغول توجه به مداحی حاج علی انسانی شدم که روز مختص به حضرت قاسم بن الحسن ذکر مصیب این آقازاده و ماه پاره پیشه کرده بود.  

سخنی از حاج علی انسانی من را به خود مشغول کرد که گفت: 

« یکی از شیعیان مخلص، شب جناب قاسم بن الحسن را به خواب دیده بود و آقازاده فرموده بود چرا شیعیان ما به من کم متوسل می شوند و درب خانه ی من نمی آیند؟ من اینجا دستم بسیار باز است. هم پدر عاشق و مهرافزای من است و هم عمو گوش به درخواست من دارد.» 

دلم باز امید پیدا کرد.  

فرمانده ی شهرستان که مخالف رفتن من بود و می خواست با من زورآزمایی کند به من گفته بود فلانی! هرکجا که می توانی برو! هرکار میخواهی بکن! من با سردار فرمانده ی استان رفت و آمد خانوادگی دارم و به اصطلاح نوچه و شاگرد او هستم! کارت پایان خدمتت را از اینجا می گیری و می روی! 

یعنی غیر ممکن غیرممکن غیرممکن است که بتوانم از این سختی و خواری نجات بیابم! 

همان لحظه به مادر گفتم چرا برای من نذر حضرت قاسم نمی کنی؟ 

چند هفته بعد بی ربط و بی دلیل تماس گرفتم با یکی از دوستان بی ادعا، که در حج و زیارت کار می کرد! 

جایی که اصلا ربطی به نظامی گری و فرمانده استان و تقسیم و ... ندارد. 

گفت نمیدانم کاری از دستم بر می آید یا نه! توکل بر خدا! 

من هم همینطور امیدوار به کرم قاسم بن الحسن بودم! 

یک روز که سر پست بودم دیدم زنگ زد و گفت حاج آقا رییس عقیدتی سیاسی می خواهد برود حج عمره و پیش ما آمده کار تو را گفتم و تماس گرفت با سردار فرمانده استان و او هم بی چون و چرا اطاعت امر کرده است! 

پشت بیسیم خبر دادند برای تصفیه حساب به فرماندهی شهرستان بیا! 

وقتی رسیدم پیش همان فرمانده که گفته بود کارت پایان خدمتت را می گیری و می روی،  

نگاهی عمیق به او کردم و  گفتم دیدی از رفاقت با سردار، رفاقت های بالاتری هم هست! 

و تو چه میدانی که رفاقت با گل گلگون کفن باغ حسن یعنی چه!!! 

مادرم می گفت یکسال هرماه که روضه ی حضرت قاسم می دادم برای تو بخوانند انگار معلوم بود که روضه برای سربازی و جانفشانی است! 

بعد از آن یکی از بستگان سببی دچار مشکل عظیمی برای پسرش شده بود و همسر او می خواست از پسرش طلاق بگیرد اما بسیار اذیت و آزار برای خانواده شان فراهم کرده بود. 

آنها که زیاد اهل نماز و دیانت و حجاب نبودند، سفره ی دل پیش همشیره من باز کرده بودند. چون خواهرم دیده بود چه برای من رخ داده، می گوید روضه حضرت قاسم نذر کنید. 

عروس عاصی و خاطی بی دردسر طلاق گرفت و پسر دوباره با دخترعموی خود که یک پزشک بود ازدواج کرد و الان هم سایه شوم اتفاق قبلی از سرشان دفع شده است.  

هنوز بعد چند سال هرماه پولی از جانب آن مادر می آید که این ماه هم روضه ی حضرت قاسم ما را بدهید بخوانند.  

 

امروز در دانشگاه علامه شکلات تولد توزیع شد!

نمیدانم بگریم یا بمیرم

امروز در دانشکده حقوق و علوم سیاسی دانشگاه علامه طباطبایی دخترانی بودند که شکلات تولد توزیع می کردند. 

بله در همین روزهای محرم و ساعت هایی که لباس سیاه عزای اشرف اولاد آدم زیاد به چشم می خورد.

برگه هایی را پرینت کرده بودند که هفتم آبان روز تولد کوروش را تبریک می گفت و بسته ای شکلات قهوه ای خوشمزه از جیب مایه گذاشته بودند.

یاد زمانی افتادم که استاد موسسه ی کیش مهر در قزوین بودم.

برای تولد امام مجتبی افطاری برای دانشجویان تهیه کردیم که بفهمند  و افتخار کنند که شیعه زنده است و یادبگیرند که این روز تولد را باید زنده نگه داشت. استاد روزه گیر فراوان بود اما کسی حاضر نبود فریاد کند شیعه یک حقیقت زنده و برای ابد پویاست.

حال در روزهایی که عزادار سید اولاد آدم هستیم، دختران کشور شیعه با افتخار شکلات جشن میلاد کوروش توزیع می کنند و دل شاد میدارند.

نه با کوروش مشکل داریم نه با دخترانمان، حال هردینی میخواهند داشته باشند.

البته در دولت اعتدال هر رورز با انفتاحی مواجهیم که روحانیت اشرافی شیفته به آمریکا کشور را به گامهایی شبیه کارهای گورباچف پیش میبرد.

در نظام اسلامی هم کاره ای نیستیم و نظام هم کاری با ما ندارد وارزشی برای ما قائل نیست. شاید گوشت لب توپ و گوش لب تیغ و کارد برای دفاع از نظام باشیم و بس.

اما حسین بن علی با ما کار دارد و ما هم جز با حسین با دیگری کاری نداریم.

چه کرده ایم  که امروز به اینجا رسیده ایم و فردا همه چیز از درون خواهد پوسید؟

شاید دختری که در روز چهارم محرم سیدالشهدا شکلات توزیع میکند مشکلی با حسین و عاشورا ندارد و فردا هم نذری پخش میکند ولی این اشکال از روحانیت شیعه و نظام ولایی ماست که نهادهای نمایندگی ولی فقیه اش در دانشگاه ها بیشتر از هرجای دیگری خون به دل اسلام میکنند و اسلام ادعایی آنان و اعضای شوراهای مرکزی کجا و کدام نهاد بیش از هرچیز و هرکس بی اعتقاد به حقیقت دین  و فداکاری برای خدا هستند.

خاطرم هست در دانشگاه پزشکی کارمند معاونت فرهنگی بودم

کینه از من در اصل به این دلیل بود که چرا برای ایام محرم اینقدر دست و پا میزنی و آبروی خواب چندین ساله ی ستاد اقامه نماز دانشگاه را برده ای.

زیرآب من هم در اصل به دست یک آزاده زده شد. انگار صدام خیلی روی او تأثیر گذاشته بود و در ایام اسارت درسهای زیادی آموخته بود.

یکبار ایام ارتحال امام در شورای فرهنگی دانشگاه حاضر بودم و دستور جلسه در باره ی برگزای مراسم ارتحال بود

ادعا کردم که ما برای این برنامه ها در ایام مربوط به امام خمینی حاضریم کار کنیم

معاون فرهنگی دانشگاه که عضو شورای مرکزی بسیج جامعه پزشکی  و از قضا هم روحانی زاده بود و هم ریش داشت،برمن تلویحا لعنت میکرد و امواتم را خدا بیامرزی میفرستاد که باعث دردسر شده ام و کار زیاد کرده ام.... گل بگیریم درب فعالیتهای فرهنگی نظام را بهتر است.

بهتراست هرکسی آزاد باشد 

روز عاشورا میخواهد عزاداری کند یا برقصد

ما حرف حسین میزنیم و دیگری شیرینی تولد کوروش بدهد

ببینیم چه کسی اگر فداکاری کند پیر،ز است. 

بشرطی که فداکاری کنیم نه کلاشی!

دانشگاه علامه ظهرها شاهد توزیع چای در مسیر نمازخانه است و ده دوازده نفر سینه میزنند

چیزی که همه جا هست

آیا دانشگاه نباید تعظیم مصیبت حسین را در حد و شأن و قواره ی اهل علم و اندیشه برگزار کند؟

ای بابا

از که سخن میگوییم؟ فاتحه همه را باید خواند

فقط اجازه بدهند دست ما باز باشد

بقیه اش را با تجربه هزارساله  ی عزاداری برای حسین درست میکنیم.



توهین جدید کریستین امان پور!

دیپلماسی زبان انگلیسی آقای روحانی و خوش رقصی این شیخ عقده ای برای ایران هیچ نتیجه ای نداشته است! 
یادتان هست که چطور با ناز و عشوه برای کریستین امان پور ادای انگلیسی بلدها را درآورد و آبروی خودش را بیشتر از معلم زبانش برد؟
حالا نتیجه ی این دپیلماسی های بلدم بلدم را باید در صفحه ی توئیتر خانم امان پور دید!!!
امان پور برای انتشار تحلیل نیویورک تایمز در خصوص حملات اسیدی در ایران، این جملات سخیف را خطاب به حکومت ایران برگزیده است:
Christiane Amanpour @camanpour · Oct 23

Is Iran taking a giant leap backwards? Touts its Islamic democracy…does that mean throwing acid in women’s face
«آیا مردمسالاری دینی پاشیدن اسید به صورت زنان است؟»
باید به رهبری معظم انقلاب که صددرصد به این دولت اطمینان دارند این پیروزی مفهومی آمریکا و ایده محوری غرب را تبریک گفت!!!
این هنوز از نتایج سحر است......