متخصصین اشاعه ی هسته ای معتقدند توافقی که با ایران صورت گرفته تنها یک لگد به قوطی است برای انداختن آن به کنار جاده.
این سخن یعنی اینکه هنوز نتوانسته اند مسأله ی هسته ای ایران را اساسی درمان کنند و فقط برای ده تا پانزده سال این فرآیند را به تعویق انداخته اند.
پس قاعدتاً اسرائیل نباید خوشحال باشد زیرا هنوز ایران توان بالقوه ی هسته ای دارد.
این نکته بسیار ناشیانه است که طرفداران تیم مذاکره کننده ی ایرانی می گویند منتقدین داخلی توافقات دولت، دستشان با اسرائیل در یک کاسه ی فکری است.این سخن، اعتدالگرایانرا به راهی می برد که در صورت شکست های فردایشان در زمین سیاست، جایی برای بازگشت و دوستی پیدا نخواهند کرد.
تحلیل گران غربی که به تحلیل هر دو طرف منتقدان و حامیان توافق هسته ای در جامعه خود می پردازند، معتقدند توافق خوب از نظر اسرائیل آن توافق است که بتواند کل برنامه هسته ای ایران را برچیند یا بقول خودشان(role back) نماید. این امر با آنچه که منتقدین ایرانی توافق خواستارند تفاوت ماهوی دارد زیرا این دسته خواهان برجای ماندن استقلال و نیز توافقی هستند که ضمن برچیدن تحریم، توانمندی هسته ای و منافع حاصل از فناوری آن را بر جای بگذارد. این نارضایتی کجا و آن کجا؟ مثلاً رهبر انقلاب بیان کرد که آمریکایی ها گفته اند ما توافق نکردن را بهتر از یک توافق بد می دانیم، بنده هم همین حرف را می زنم! آیا می شود این دو نظر واحد را در یک مسیر و از یک نوع تصور نمود؟
از سوی دیگر آمریکا بصراحت ادعا کرد که اگر می توانست، به این(role back) دست می زد اما مسلماً در صورتی که این اتفاق رخ می داد توافقی با ایران صورت نمی گرفت. غرب به آن دلیل به این حد از توافق رضایت داد که فعلا لگدی به قوطی فناوری هسته ای ایران بزند و آنرا در گوشه ی جاده بیاندازد زیرا که تجربه کرده بود فشارهای قبلی اگرچه به ایران زخم می زد، اما مانع پیشرفت هسته ای آن نشده بود. منتقدین توافق هسته ای در میان غربی ها، معتقدند توافق فعلی فقط(kick the can dawn the road) است. این واژه از نظرسیاسی به آن معناست که توافق فعلی فقط قادرست بحران جاری را که حاصل از امکان دسترسی ایران به بمب هسته ایست، برای ده الی پانزده سال به تأخیر بیاندازد.
حال که این توافق برای غرب و آنچه او امنیت بهتر دنیا تعریف می کند، یک توافق قابل قبول و نه ایده آل است، باید منتظر باشیم که بموازات حرکت این توافق در مراحل اجرا، مستمراً این توافق برای غرب بهتر یا مفیدتر(useful) شود. پس باید بدانیم توافق فعلی یک توافق باز است که مدام می تواند تغییر شکل و ماهیت پیدا کند.
سؤال مهمتری که باید پرسید این است: چه چیزی باعث می شود این لگد به قوطی هسته ای ایران که همان تأخیر(postponement)در اوج گیری فعالیتهای هسته ای است، در حال حاضر عاملی باشد تا توافق حاصله را یک توافق خوب برای غرب معرفی نماید؟
پاسخ در نقش محوری ایران به طور ذاتی در تحولات خاورمیانه است.
برنامه ی هسته ای ایران فعلاً به کنار جاده ای پرتاب شده است که ایران در میانه ی آن جاده، نقش مهمی ایفا می کند. اگر عده ای می پندارند امروز بنا بر استراتژی سیاست امنیت ملی آمریکا، دیگر خاورمیانه مهم نیست و منطقه ی چین و پاسیفیک برای کاخ سفید اهمیت اصلی را پیدا کرده اند، باید به پندار اشتباه خود واقف گردند. هنوز خاورمیانه مهم است چون جغرافیای سیاسی و اقتصادی جهان اینگونه ساخته شده است. ایران هم در این منطقه همیشه نقش بسیار مهمی دارد فارغ از اینکه چه حکومتی داشته باشد.
اگر در این منطقه ی مهم و بحران خیز که امروزه بیش از هر روز دیگری شاهد بحران های نو به نو می باشد، همینقدر هم بتوان برنامه ی هسته ای ایران را فریز کرد، دستاورد بزرگی برای مدعیان نظام تک قطبی حاصل شده است. با این توافق یا همان لگد موقت به قوطی، امنیت اسرائیل بیشتر از زمانی که یک ایران در حال نزدیک شدن به غنی سازی های آزادانه و سرکشانه وجود داشت تأمین می گردد و طبق بیان صریح رییس جمهور ایران، تا ده سال دیگر پرونده ی هسته ای ایران در شورای امنیت باقی خواهد ماند. این سخن البته نشان از مدیریت های آینده برای پرونده ی هسته ای این کشور دارد.
البته می تواند دلیل رهبری انقلاب برای مجاز ندانستن تیم مذاکره کننده به مذاکره در خصوص مسائل غیرهسته ای از جمله مسائل پیرامون منطقه، ناظر به همین نگاه بلندمدت و اساسی غربی ها در منطقه گرایی آنان باشد. اگرچه برخی می گویند موگرینی اشاره کرده است که ایران با توجه به مسائل منطقه به این توافق تن داده است و حسن روحانی هم در سخنرانی تبریک خود اعلام کرد که کشورش حاضر است در منطقه به کمک همه کشورهایی بیاید که از تروریسم رنج می برند. این سخن به نوعی دست همکاری به آمریکایی ها دادن به امید تسهیل اجرای توافقی است که هدف محوری آن دستیابی به یک جریان روان اقتصادی است.
دستاورد توقف ده الی پانزده ساله ی فناوری هسته ای ایران، بر اساس تئوری های روابط راهبردی بسی بزرگتر از این هم هست. وقتی جان کری و اوباما یا دیوید کامرون و لوران فابیوس می گویند با این توافق، جهان امن تر شده است بدین معناست که قدرت ایران در منطقه به سمت برابری با سایرین پیش رفته و خطر پدید آمدن یک هژمونی منطقه ای از بین رفته است. این موازنه سازی قدرت در منطقه ژئواستراتژیک خاورمیانه، نظم مطلوب منطقه گرایانه ی آمریکا و غرب را حاصل می سازد.
طبق تئوری موازنه تهدید، قدرت در میزان تهدیدی است که می تواند ایجاد کند. اصولاً وقتی با یک توافق می توان دندانهای تهدید یک کشور مهم را در منطقه ای راهبردی از بیخ کشید، چرا نباید آن توافق را خوب توصیف کرد؟
بر اساس همین تئوری که پروفسور استفن والت ارائه نموده است، اتحادها و ائتلاف ها نیز زمانی رخ می دهند که احساس تهدید مشترک بین واحدهای سیاسی پدید آید. این ائتلاف به رهبری آمریکا حول تهدیدی پدید آمد که از دستیابی ایران به فناوری هسته ای احساس می شد و اکنون این تهدید فعلاً به محاق سکون رفته است.
شاید برنامه های ریشه ای تر غربی ها برای عصب کشی اساسی این تهدید، حصول اطمینان از روی کار نیامدن همیشگی دولتهای مزاحم و سرکش در ایران باشد. آنها قطعاً برنامه هسته ای را در این مرحله رها نخواهند کرد.
ویدئوی انتشار یافته توسط محمدجواد ظریف نشانی از امید در خود نداشت.
آمریکایی ها آنقدر موفق بوده اند که ظریف نتواند جایی برای فرار داشته باشد. در حقیقت ایران به واسطه ی بی برنامگی در مذاکرات اخیر، نه فقط توان هسته ای را به حراج گذاشت بلکه با پیشروی قدم به قدم آمریکا و متحدانش به واگذاری قله های بیشتری از داشته های خود مجبور گردید.
در حقیقت مذاکرات هسته ای در دوسال اخیر، رفتاری هدف محور بوده و از خاصیت روش مند بی بهره مانده است.
هدف مذاکرات در منش ظریف و دولت روحانی فقط رسیدن به دلارهای نفتی می باشد. مذاکرات نشان داد دولت روحانی و تیم ظریف، تبحری در مسائل سیاست بین الملل ندارند. نرمش قهرمانانه تنها به اکسید سازی داشته های هسته ای و توقف دستاوردهای جاری و نقد کشور تعبیر شد. مذاکرات به راحتی در زمین آمریکایی ها اجرا شد و امروز سخنان ظریف نشان داد که عملاً گام به گام زمین را به حریف واگذار کرده ایم.
دیپلمات های باسابقه ای که به تعبیر پدرخوانده ی آنان، از دوران ابتدای انقلاب دست پرورده ی وزیر خارجه دوران جنگ و سازندگی بودند، تنها به قامت دلالهای بین ایران و آمریکا عمل کردند و طرح مدونی برای رسیدن به هدف ضمن برشمردن آلترناتیوهای احتمالی طرف مقابل تدوین نکردند.
پراگماتیسم یا همان عمل گرایی بیش از حد روحانیون بازگشته به قدرت، توان آنان را از تفکر حول استراتژی مذاکره باز داشته بود و نهایتاً ایران را وارد بازی چندلایه ای کردند که نه راه پس برای آن مانده نه مسیری به پیش.
بدیهی است مذاکرات فعلی آنگونه که خط قرمزهای ادعایی دورش را خط می کشند، حاصل شدنی نیست. آمریکایی ها باید ابله باشند که اجازه ی صدور نفت به ایران بدهند و در عین حال قدرت ایران روی به تزاید برود بدون آنکه اهداف استراتژیک غرب حاصل گردد.
همه حتی غیر تخصصی ترین ناظران می دانند و رهبری نظام اسلامی نیز اذعان کردند که هدف آمریکایی ها مسأله ی هسته ای نیست. این پرونده دستاویز خوبی برای غرب بود که بتواند ناخن خود را به تن ایران بند کند. حال که برای آنان اثبات شده با این مسیر می شود ایران را به میانه ی تشک کشاند، چرا باید حریف را با حل مسائل فنی چون غنی سازی و نوع سانتریفیوژ و امثال آن، رها کرده و به مسیر زندگی عادی بازگردانند؟
زمانی که ما در یک صفحه ی بازی با حریف سیاسی بده بستان می کنیم، باید صفحات دیگر خود را نیز پهن نگاه داریم تا محاسبات حریف در یک زمین، متمرکز نماند. تازه امروز در ویدئوی ظریف می بینیم که عاجزانه به آمریکایی ها و سایر ناظران سیاست بین الملل گفته می شود ایران در خط مبارزه با تروریسم است. این سخن یعنی ما اگر مورد توافق شما واقع شویم حاضر به فداکاری در راهی هستیم که شما می پسندید و البته آمریکا می داند که خطر تروریزم برای ایران بسیار بیشتر از آمریکاست.
دلیلی وجود ندارد که توان هسته ای ما به رسمیت شناخته شود و هیچ چیز دیگری جز نبودن خطر دسترسی ایران به سلاح هسته ای از بین برود. بزرگان دانش سیاست بین الملل چون کنت والتز که حتی منتقدانش او را سلطان فکر می خوانند در زمان حیات خود گفته بودند دسترسی ایران به سلاح اتمی هیچ عیبی از نظر امنیتی ندارد. ایران اگر به سلاح اتمی هم دست بیابد خطری برای هیچ کس نخواهد بود. آنچه که در خاورمیانه مهم است، حفظ بالانس قدرت میان واحدهایی است که بالقوه می خواهند به هژمونی یا استیلای منطقه ای دست بیابند.
سخنان ظریف کم کم بو و طعم خواسته های آمریکا را در این فرآیندی که یانکی ها به خوبی مدیریت کرده اند از خود بروز می دهد. ایران باید حامی و مجری همین سیاست های خاورمیانه ای آمریکا باشد. این همان چیزی است که امروز از سخنان ناامیدانه ی ظریف به مشام می رسید. ظریف که به سختی می کوشید خود را با تمام نداشته هایش، مقتدر نشان دهد، عملاً عنوان کرد که تصمیم با آمریکایی هاست اما نتوانست این معنی را منتقل کند که اگر آمریکایی ها «اراده ی سیاسی لازم» را نداشته باشند، او و کشورش چه چیزی در دست دارند تا روی میز خصم بگذارند.