والعادیات

سوگند به نفسهای اسب مجاهدان

والعادیات

سوگند به نفسهای اسب مجاهدان

ژانر فتنه

   آیا حزب الله تنها می تواند یک فیلم بسازد برای تمام خون دلهایی که خورده است؟

آیا ما که چوب می خوریم تمام مملکت را چاپیده ایم و دنیا را به یغما برده ایم نمی توانیم به اندازه نصف مجید مجیدی، کارگردان فیلم تبلیغاتی موسوی، از بودجه فرهنگی برای ساختن فیلمهایمان بهره مند باشیم؟

قلاده های طلا تنها یک فریاد در فراخنای فرهنگ بود که بر افق هنر شلاق زد تا فراموش نشود چگونه اراده گردنهای کلفت می تواند حق محرومان و مؤمنان را یک راست ببلعد.

وقتی قلاده های طلا بر گردن نوکران بیگانه درخشیدن گرفت، بیشتر در این اندیشه بودم که چرا از قلاده هایی که چون خورشید بر گردنهای ستبر پدرخوانده های داخلی می درخشند کسی چیز چندانی نگفته است؟

   اگر  فیلم می خواهد بگوید که عده ای،از سلطنت طلب و همجنسباز و منافق، قلاده هایی طلایین به گردن دارند تا برای ارباب خود دم تکان دهند، نباید فراموش کنیم که فرش قرمز را در مقابل نوکران رنگ به رنگ دشمن کسانی پهن کردند که هزار معادله صد مجهولی در مقابل خود رسم نموده اند تا راه بردن سهم بیشتری از لقمه چرب قدرت را بیابند و هم اکنون هم به ریش تمام سرمایه گذاران فتنه می خندند و نو به نو استراتژی های جدید خلق می کنند تا بتوانند از روزنه های پدید آمده به مدد جاهلان و معاندان نفسی در فضای سیاست و قدرت تازه کنند.

   به همین چند روز گذشته بنگرید. کسی که با تمام وقاحت به دشمن قسم خورده پیغام فرستاد تا مشارکت عظیم ملت را خاکستر کنند وجای دلهره را با امید بخشی به خصم عوض نمایند، امروز هم سیگنالهای طلایی می فرستد که باید کشور به مذاکره و گفتگو با دشمن قسم خورده تن در دهد و خصم بداند که تا اینان هستند مملکت امیدی به قطع ریشه استکبار نباید داشته باشد.

    آیا همین سخنان خود کاشتن نهال شورشی جدید در اجتماع نیست که به مدد حملات بی سر و ته مجلس معظّم و بی مدیریتی های مدیران نالایق ، اکنون فرصت بار دادن آن رسیده است؟ شورشی که ظرف همین چند روز در فضای جامعه تئوریزه شده است که باید کشور در لوای مذاکره با خصم به سمت آرامش و ارزانی و رفاه پیش رود و راه دیگری جز این برای نجات نیست.

    می پندارم  موضعگیری نماز جمعه هم در مقابل این فرد و آتش بیاری هایش اشتباه بود و اشتباه است که موضع کوبنده ای در مقابل آن اتخاذ شود. این سخنان تریبون همان جریان اشرافیتی است که از گران شدن ماشینهای مدل بالا و آپارتمانهای شمال تهران ناراحت است و مطالباتش در چهره هرکس که ضد انتخاب جمهور ملت باشد متبلور می شود.

    از آنروی که این ایده ها و کلمات بیش از آنکه کاربرد خارجی و بین المللی داشته باشند برای مصرف داخلی ترکیب بندی شده اند و در فضای بی کسی است که ناچار خود منبری روضه هم می خواند چون دیگر پامنبری برایش باقی نمانده است.

    چه کنیم که وقتی حرف از فتنه می شود زخم دل تیر می کشد و فریاد سوخته از دل بریان شعله بر می آورد. عیبی ندارد اگر از تحلیل فیلم وارد می شویم و از اعتراض و خونخواهی حق خود سر در می آوریم.

     آری، می گفتیم که قلاده های طلا تنها آغازی بر ورود جریان دینی و حرکت عدالتخواهی ملت در صحرای هنر است که توانسته چنین مساحتی از اجتماع را به رنگ خویش هاشور بزند.

     از محصول برساخته این فیلم معلوم است که سازنده می خواسته جور تمام فیلم سازان و زخم خوردگان 88 را یکجا به دوش بکشد و خائف از بسته شدن باب گفتن حقایق بر پرده های سینما، تند و سریع لب لباب قصه فتنه را در زمان محدود فیلم به حلقوم تماشاگر بریزد.

     فیلمی که می خواهد قدری ضرب آهنگ کندتری داشته باشد و بتواند بیشتر مخاطب را به عمق داستان فرو ببرد باید به هر قسمت از داستان غمناک فتنه یک فیلم اختصاص دهد. به این معنی که هر کدام از بخشهای این فیلم که به سرعت از کنار آن عبور شد تا شمای کلی قصه ما را به سمت مضمون اصلی رهنمون شود، هر یک در قالب یک فیلم ترسیم گردد و بر چشم مخاطب بنشیند. 

   این امر می تواند ژانری در سینمای ایران و بلکه با اندکی همت و مدیریت در تمام دنیا بیافریند که به ژانر فتنه موسوم گردد. ژانری که تا ابد چون صاعقه بر فرق غارتگران و گردن کلفتان فرود آید و برای تمامی نسلها بازگو کند که بر سر این ملت و مملکت چه رفت. مبادا فراموش کنیم آنانی که قلاده های طلا بر گردن دارند از دیوار خانه چه کسانی به کوچه ما راه یافتند.