آقای هاشمی نژاد یک شب می فرمود: مردی بود در تهران که هر جوانی میخواست عروسی بگیرد و پول نداشت او پول می داد برای تهیه ی اسباب طرب و بزن و برقص و خواننده و گروه موسیقی لهو!
برای اون بدبخت این شعر رو خواندم:
دو سه مثقال خریت ز خران عیبی نیست
آدمی هست که حقاً دو سه خروار خر است
با شنیدن این شعر یاد علی مطهری خودمان افتادم که برگشته گفته ؛ فتنه دلیلش این بود که معترضان شائبه داشتند رهبری در انتخابات حامی احمدی نژاد است!!!
خب نادان!!! می خواستی رهبری حامی میرحسین باشه؟
هشت سال با ضرب و زور در دوران امام بدون اینکه رأیی از ملت در عقبه ی خود داشته باشند بر نظام اجرایی و قضائی کشور صدمه وارد کردند
حالا بعد از 20سال برگشته بودند تا دوباره انتقام از انتخاب خبرگان ملت بگیرند!
می خواستی رهبری حامی "آنها" باشه؟
مگر تعریف ما از فتنه چیه؟
عده ای با این شعار آمدند که رهبری و به تبع او تمامی ابزارهای نظام به طور ناعادلانه دست به یکی کردند تا موسوی رییس جمهور نشود و به زور رقیب او بر جای بماند!!!
برای اثبات این حرف همان مدلی را رفتند که آمریکا در تمام انقلابهای رنگین رفت!!!
نتیجه نگرفتند دست به انقلابی بازی و شهید سازی و کاریکاتوری سازی از مدل حرکت های اسلامی زدند!!
سؤال ما این بود شما که رهبری را قبول ندارید به چه چیزی به عنوان قدرت فائقه معتقدید تا عدالت را اجرا کند؟
سومالی بشیم؟ اریتره؟ افغانستان؟ اوکراین؟
من هم مثل علی مطهری به عدالت رهبری معترضم آنروز که در بحبوحه ی فتنه گری های معاندان گفت من برایم اثبات نشده است سران فتنه جاسوس بوده و از سران کشورهای دشمن دستور می گرفته اند!!!!
شاید هم ما خر هستیم که نُه دی می آفرینیم اما باز هم می گذاریم آخور امثال مطهری در جامعه براه باشد!!!
که اگر مطهری و دوستانش بتوانند نصف آن جمعیت را به خیابان بکشند دنیا را پشت قباله ی خاندانشان می اندازند!!!
نمونه اش همان رأی سال نود و دوی آنان که به 51درصد هم نرسید!
دیداری با استاد هویت، قومیت خود داشتم
بحث در باره ی سازمان پیمان امنیت دسته جمعی بود
در انتهای دیدار قبل از خداحافظی، بنده را قابل دانست و برای سنجش من سؤال فرمود:
تحلیلت در باره ی مذاکرات هسته ای چیست؟
خب علی القاعده زشت است در برابر استادی که کرسی روابط بین الملل دارد از تئورهای سیاست بین الملل استفاده کنی و زیره به کرمان ببری
عرضه داشتم که می توان به این مذاکرات از جنبه های مختلفی نگریست مانند تمام پدیده های اجتماعی که در عرصه علوم اجتماعی مطرحند
اما من می خواهم از جنبه ی تاریخی و سیاست داخلی به قصه ی مذاکرات با آمریکا نگاه کنم!
اولین بار تابوی مذاکره ی گسترده با آمریکا در این دولت و بر سر این پرونده شکسته شد!
این دولت مورد اطمینان ترین دولت برای نظام از سال 68 تا کنون بوده است!
روحانی برای خود و آرائی که آورده مذاکره نمی کند بلکه برای نظام به میز مذاکره روی آورده است!
تجربه ی تاریخی ما پس از رحلت امام و تغییر گفتمانی سیاست داخلی و بین المللی ایران، نشان می دهد؛ سوپر رادیکالهای حول امام که به جناح چپ معروف بودند با آن تغییر ناگهانی در سیاست ها، وارد یک شیب در تغییر درونی خود شدند!
حضور دولت هاشمی که نماد آن تغییر سیاست ها بود و با اعتدال در روش سیاست خارجی نظام همراهی و پشتیبانی می شد، نتایجی به مراتب بهتر از دولت موسوی به بار آورد و کشور در همه ی عرصه ها معنای توسعه را مزمزه کرد
اگر چه ما با مدل توسعه و مفهوم عدالت و اشرافیت در آن دوران سر بحث و مجادله داریم!
نیروهای افراطی حول امام که به خوبی فهمیده بودند مدل چپ دوران سلطه ی آنان کشور را عقب نگه داشته و این اعتدال کنونی،وضع کشور و ملت را بهبود بخشیده، دچار یک تغییر رادیکال شده و دگردیسی از سوپر رادیکال به سوپر لیبرال در آنان رخ داد.
جناح دوم خرداد که برای نظام مایه ی دردسرهایی عظیم شد و همان نهاد سیاسی توانست بزرگترین تهدید برای نظام یعنی واقعه ی 88 را رقم بزند، حاصل همان شیفت ناگهانی در جهت گیری انقلابی به اعتدال اسلامی در قالب نگاه امّ القرائی به جمهوری اسلامی بود.
حال اگر روحانی به عنوان نزدیک ترین رییس جمهور به نظام بخواهد در ظرف یکسال با آمریکایی ها به توافق برسد و مثل دوران هاشمی پولها را به کشور سرازیر کند و مشکل اصلی سیاست خارجی کشور یعنی دعوا با آمریکا را حل نماید و نهایتاً باعث بهبود اوضاع مثل دوران سازندگی شود، همان دگردیسی در انقلابیون پسا هشتادوهشتی رخ میدهد!
یعنی انقلابیون امروز مثل پایداری ها و مانند آنان، می شوند همان دوم خردادی های هفت هشت سال آینده!
پس روحانی و نظام نیاز دارد که با شیبی ملایم، کشور خصوصاً نیروهای داخلی را برای حل مسائل با آمریکا آماده سازد!
این زمان هفت ماهه برای آماده ساختن فضای کشور و نیز فرهنگ سازی درونی جهت عادی سازی روابط با آمریکا و تغییر در نهاد سیاست خارجی کشور بیشتر مورد نیاز است تا آماده ساختن آمریکا برای حصول اطمینان از ایران!
آمریکایی ها آماده شده اند که ایران را امتحان کنند و ایران هم خوب از این امتحان برآمده است.
حتی اخباری به گوش می رسد که آمریکا از عربستان خواسته تا عادی سازی روابط با ایران را در دستور کار خود بگذارد.
اگرچه واشنگتن از فرزند ملک عبدالله که فرماندهی گارد ملی سعودی را به عهده دارد خواسته به سمت عادی سازی روابط با ایران پیش بروند، اما عربستان گفته بگذارید آمریکا ایران را امتحان کند و هزینه اش را بپردازد.
به نظر می رسد تاریخ نشان داده ایران چقدر برای رابطه هایی که تا کنون با آمریکا برقرار کرده هزینه مند بوده است! رابطه هایی مثل هنگامه ی حمله ی بوش پدر به صدام، حمله به افغانستان و طالبان یا مساله ی عراق پس از صدام!
باید منتظر ماند و نتیجه را آنالیز نمود.
یعنی بهترین تحلیل رو با یک مثال زد....استاد کهنسال آمریکا شناسی در دانشگاه علامه طباطبایی.... بی تعارف و بی رودربایستی.... دانشجویی پرسید آقای دکتر تحلیل شما به عنوان یکی از برجسته ترین اساتید آمریکاشناسی در خصوص نتیجه ی مذاکرات هسته ای در وین چیست؟
گفت ببین یه پسری با یه دختری نامزد می کنن! پسره با دختره یکسالی میرن و میان! به قول ما میگن دختره نشون دار شده و اسمش روی زبون ها افتاده و ازین مزخرفات.... بعد یکسال که اسم پسره روی دختره گذاشته شد واسه کدوم یکی عیبه که نامزدی به هم بخوره؟ پسره که عیبی نیس واسش اما دختره باید بدوه دنبال پسره... حالا الان بگو در این مذاکرات کی پسره اس کی دختره!!!
یعنی قاچ قاچ کرد مذاکرات رو......
محققین سیاست خارجی منبعی به اهمیت دیدار از منطقه ی تخصصی خود ندارند.
در کشور ما که کمتر فرصت به دانشجویان حوزه روابط بین الملل داده می شود تا سفرهای علمی و پژوهشی به مناطق مورد مطالعه ی خود داشته باشند، دیدار با یک استاد بومی از کشورهای تحت مطالعه امری بسیار مغتنم است.
اگر تخصص و حرفه ی استاد میهمان نیز همان حوزه هایی باشد که یک محقق ایرانی به آنها علاقمند است، ارزش دیدار دوچندان می گردد.
حال اضافه کنید استادی که به ایران سفر کرده، در یک محیط دانشگاهی دقایقی مستمع سخنان و سمینارهای دانش پژوهان ایرانی هم باشد.
خود را در لحظه ای قرار دهید که روبروی یک استاد روس موظف به سخنرانی درباره ی منطقه ی تخصصی او هستید.
وی نه تنها اهل روسیه و استاد تاریخ در مسکو و نیز عضو بنیادگورباچف روسیه است بلکه علاوه بر این خصائص موروثی، عضویت در مرکز مطالعات آسیای مرکزی و قفقاز را هم در کارنامه خود نقش کرده است.
روز چهارشنبه دانشکده علوم سیاسی دانشگاه علامه طباطبایی میزبان حضور پروفسور استانیسلاو پریتچین بود.
به دعوت یکی از اساتید خوشفکر و دلسوز به جمعی پیوستم که پروفسور پریتچین را در خود جای داده بود.
استاد با انگیزه ای که خود عضو تنها اتاق فکر ایران در حوزه اوراسیاست، میهمان آکادمی ایراس را در دیدار از دانشگاه علامه میزبانی میکرد. هیچ تشکری نمی تواند برای یک وجدان بیدار ادای احترام کند بلکه ادای شکر را در می آورد.
از همه جا بیخبر وارد دانشکده شدم و وقتی به جلسه راه یافتم، استاد و دانشجویان را حاضر دیدم.
از همه سنگین تر و البته ارزشمندتر حضور دکتر جهانگیر کرمی استاد بی بدیل حوزه ی اوراسیا و رییس گروه روس شناسی دانشگاه تهران در این نشست بود....
هرآنکو ز دانش برد توشه ای ....جهانیست بنشسته در گوشه ای
ناگهان نهیب استاد من را به پشت تریبون فرستاد و تکلیفی که امر ایشان بر دوشم نهاد باعث شد تصمیم به سخنرانی مقابل دکتر پریتچین بگیرم و چون از قبل قرار بود به تحلیل راهبردی روابط ایران و قزاقستان بپردازم، اسلایدهایم را مثل تک تیراندازی که گلنگدن می کشد اما در شلیک تردید دارد آماده کردم.
ادب اقتضا میکرد اجازه بگیرم و فکرم را مجاز به اجرا کنم:
«خانم دکتر! حالا که مترجم روس زبان هست، من به فارسی حرف بزنم و ترجمه بشود یا راه تاثیر گذاری مستقیم بر وی را انتخاب کنم تا ارتباطی دوطرف برقرار شود؟»
استاد باور نمیکرد میخواهم انگلیسی حرف بزنم، فلذا امتحانم کرد و فرمود یک مقدمه و خوش آمدی بگو تا ببینیم کلاس چه می طلبد.
دکتر پریتچین ابتدا خود را معرفی کرد و از حوزه ی تخصصی خود در مطالعات استراتژیک و خصوصا اسلامگرایی، تروریسم افراط گرا، مدیریت انرژی خصوصا در حوزه ی آسیای مرکزی و قفقاز سخن گفت البته دست توانایی هم در حوزه ی خاورمیانه داشت.
همه چشم دوخته اند به من و اسلایدهای قزاقستان من.
من هم چشم دوخته به بیش از هشتاد اسلاید و عقربه های ساعت که مثل عقرب به من نزدیک میشدند.
یک ربع قرار سخن گفتن من تبدیل به نیم ساعت جمله سازی های پر استرس شد
خدا خدا میکردم مقابل استاد بیگانه خراب نکرده باشم
آنهم راجع به کشوری که حیاط خلوت روسها بوده است.
البته قزاقستان مهمترین شریک روسیه در حوزه های استراتژیک و امنیتی بوده و هست.
از یک طرف میترسیدم اسلایدهای فارسی من مایه ی علمی برای هم میهنانم نداشته باشد از طرفی یاد قدیمی ها می افتادم که اینهمه غیرت مقابل بیگانه داشتند
میگفتم اگر روح عباس میرزا ناگهان جلوی من ظاهر شود و بگوید آبرویم را جلوی این اجنبی بردی تا آخر نفس عمرم شرمگین می مانم.
نگاه تایید کننده ی استاد نشان از حرکت من در مسیر صحیح داشت
میانه ی کلام بودم که پروفسور پریتچین به همکلامی با سخنم رغبت نشان می داد و نظرهایش را به انگلیسی ابراز می کرد.
به قول خبرنگارها فهمیدم فرمان بحث دست من است.
فضای سمینار دوستانه ی ما بسمتی رفت که دکترپریتچین ترجیح داد ابتدای سخن را به انگلیسی ساز کند و زبان روسی را در وهله ی دوم با کمک مترجم مورد استفاده قرار دهد.
البته پریتجین گفت من نمی توانم به سرعت شما انگلیسی حرف بزنم و از مطالب مهم شما لذت بردم.
برایم جالب بود در همان ابتدا ابراز داشت که ایکاش محققین ما در روسیه به قدر شما قزاقستان را می شناختند.
در دلم گفتم کاش مسئولان ایران هم بقدر شما، ما را می شناختند.
تواضع یک استاد روس که بسیار هم ذوجوانب و ذوفنون است، برایم باز درس اندر درس بود.
اول بدون تکبر از من خواست نقشه ی اوراسیا را از میان اسلایدهایم نشان دهم تا استفاده کند.
بعد هم با دوستان عکس دسته جمعی و اختصاصی گرفت و نهایتا هم کارت ویزیت خود در موسسه ی مطالعات آسیای مرکزی و قفقاز را به من اعطا کرد تا کانال ارتباطی مداوم داشته باشیم.
حضور گرم دانشجویان و ایفای نقش مترجمی یکی از بانوان محترم بر نشاط پریتچین افزود.
فردا وقتی خبری در خصوص اجلاس جی 20 برای استاد ارسال کردم در ضمن اوامری که داشتند، مجدد خبر دادند که دکتر پریتچین از سمینار من درباره ی قزاقستان بسیار تعریف کرده است.
روز خوبی بود
خوشحالم که آبروی ایران را به همین قدر نگه داشتم
همین مقدار که می توانستم
به حدی که پروفسور پریتچین من را colleague خود می خواند.
قصد مقایسه ی مرتضی پاشایی با غلامرضا تختی را ندارم
همینطور سرنوشت نظام اسلامی را با حکومت ستمشاهی قیاس نخواهم کرد
فقط به عنوان کسی که از دور سیاست را چشیده است و دوخط هم از آن خوانده است خواستم احساسم را بگویم
در فکرم علامت تعجب است این تشییع جنازه برای یک خواننده که هیچگاه به اندازه ی کسانی همچون شجریان یا حتی ناظری هم اسطوره نبود
آنقدر هم سابقه ی خوانندگی نداشت تا مردم در رده های مختلف اجتماعی بخواهند او را نمادی محبوب از نهاده های نوستالژیک خود بپندارند
آنچنان که در تشییع مرحوم نوذری به خاطرم مانده است
اگر شک و شبهه های بسیار در مورد کشته شدن غلامرضا تختی بدست عمال شاه معدوم وجود دارد و برخی معتقدند جلال آل احمد گفت از تختی شهید بسازند
در نبودن هرگونه رابطه ی سیاسی بین پاشایی و مدل حکومت داری تردید نیست، چه رابطه ی مثبت و چه منفی
اما این تشییع جنازه و ابراز احساسات برای یک نگاه تحلیلگر سیاسی می تواند بار جامعه شناختی از تحولات ایران داشته باشد
مردم اگر در تشییع یک کشتی گیر مشهور آنقدر حضور یافتند که دانشگاه ها به طور رسمی با علم و بیرق وارد این واقعه شدند، قطعا پیام های غیرکلامی عظیمی به حکومت وقت ارسال داشتند
اما مثل همه ی پیامها، آن واقعه هم برای شاخک های رژیم ناشناخته ماند
امیدوارم همین توضیح کافی باشد تا راهبران دولت اسلامی نسبت به وقایع عجیبی مانند تشییع پاشایی به دور از حساسیت سیر نکنند
و به راحتی نگویند همه چی آرومه من چقد خوشبختم......
فرستادن معاونین وزیر بهداشت به برنامه ی ویژه ی خبری و گفتگو کردن از سرطان و عزم ملی برای مقابله با سرطان نمی تواند دردی را دوا کند
مردم درد سرطان نداشتند که به خیابان آمدند تا تشییع شگرفی بجای بگذارند
و شما هم دردی دوا نمی کنید اگر برای مقابله با سرطان داد بزنید و بخواهید از قافله ی حضورهای پیش بینی نشده عقب نمانید.....
دوای سرطان جامعه دین حقیقی و ایمان عدالت محور علی است.....
شأن عالمان دین ایستادن در برابر بی عدالتی است
اگر نایستند باید منتظر نشانده شدن باشند
که فضل الله المجاهدین علی القاعدین اجراً عظیماً
خدا به داد برسد اگر که عالمان دین عاملان بی عدالتی هم باشند......
به قول حضرت امام (قدس سره)
در روایت داریم که اهل جهنم از بوی تعفن عالمان فاسد در رنجند و به خدا شکوه می کنند