پیامبر اسلام(صلى الله علیه وآله) مى فرماید:
ثَلاثُ تَخرُقُ الْحُجُبَ وَ تَنْتَهِى إلَى مَا بَیْنَ یَدَى اللهِ:
صَرِیْرُ أَقْلامِ الْعُلَمَاءِ
وَ وَطْىُ أَقْدامِ الُْمجَاهِدیْنَ
وَ صَوْتُ مَغازِلِ الُْمحْصَناتِ(1)
سه چیز است که حجاب ها را پاره مى کند و به پیشگاه عظمت خدا مى رسد:
صداى گردش قلم هاى دانشمندان به هنگام نوشتن!
و صداى قدم هاى مجاهدان در میدان جهاد!
و صداى چرخ نخ ریسى زنان پاکدامن! (تلاش و کوشش و کار هر چند به ظاهر کوچک باشد)
چه تعبیر عجیب و پر معنا! سه صداست که در اعماق هستى نفوذ مى کند و طنین آن تا ابدیت پیش مى رود و به پیشگاه عظمت پروردگار مى رسد: آهنگ دانش و قلم، هر چند آهسته و کوتاه باشد، و آهنگ جهاد و فداکارى و آهنگ تلاش و کوشش و کار هر چند به ظاهر کوچک باشد.
و در حقیقت اساس یک اجتماع سربلند انسانى را نیز همین سه چیز تشکیل مى دهد، دانش، جهاد، و کار.
شمیم جان فزای کوی بابم
مرا اندر مشام جان برآید
گمانم کربلا شد عمه نزدیک
که بوی مشک و ناب و عنبر آید
بگوشم عمه از گهواره گور
در این صحرا صدای اصغر آید
مهار ناقه را یکدم نگهدار
که استقبال لیلا، اکبر آید
مران ای ساربان یکدم که داماد
سر راه عروس مضطر آید
حسین را ای صبا برگو که از شام
بکویت زینب غم پرور آید
ولی ای عمه دارم التماسی
قبول خاطر زارت گر آید
که چون اندر سر قبر شهیدان
تو را از گریه کام دل برآید
در این صحرا مکن منزل که ترسم
دوباره شمر دون با خنجر آید
کند جودی به محشر، محشر از نو
اگر در حشر ما این دفتر آید
حقیقت را باید از مردم پرسید و آنکس می تواند بگوید حقیقت را یافتم که با مردم و برای مردم تلاش کرده باشد. زیستن با مردم و بودن از جنس مردم آن گمشده ایست که تمامی سیاست گزاران عالم از آن غافل و بی خبر مانده اند.
کسی که دهانش به نان سیاست بازی آلوده باشد نمی تواند طعم حقیقت را مزمزه کند و آن چه را که مردمی ها می فهمند حتی از دور نظاره نماید.
جشنواره عمار را از ورای این سالها از دریچه تحلیل و تکلیف به حکم عقل می پذیرفتم و هنر را با عقل آشتی می دادم اما دیروز حضور مردی را مشاهده کردم که سراچه دل را برای ماندگار شدن عمار در قلبم آسوده و مهیا می ساخت.
داوود میرباقری، کسی که پابپای الغدیر و اعیان الشیعه و قدم به قدم با دعبل و فرزدق برای امیرالمؤمنین جان فشانی کرده است.
هنر شیعی اگر امروز یک نماد جهانی داشته باشد قطعا آن نماد به اسم داوود میرباقری قلم خورده است.
تعظیم بی بدلیل این نابغه سینمای ایران در برابر تمثال شهیدان دشت ولایت و این تواضع و مردمی بودن در مردمی ترین رخداد هنری ایران، اشکهای یک سرباز بی مقدار مکتب علی را بر گونه های سیاه از خجلت و بی هنری جاری می سازد.
کاش سینماگری که چند فیلم به مدد طراوت قرآن ساخت هرچند در نبوغ هنری به گرد پای این معمار هنر سینمای ایران هم نخواهد رسید، قدری از غرور و لجام گسیختگی دست بر میداشت و به جای پیگیری قتل و اعدام و حذف و تهدید اهالی سینما، هرچند خاطی هم باشند، دل به دریای هنری مردمی می سپرد و نفوذی این چنین بی مانند در قلوب شیعیان و حقیقت جویان را جستجو می نمود.
میرباقری را باید خلف صالحی از دعبل و سیدحمیری دانست، مردی از نسل سلمان، هنرمندی از سیل خروشان هنرمندان مکتب علی!
آنان که سر و دست دادند، زبان بر دار بریده داشتند اما ذکر علی را به دست خاموشی نسپردند.
آفرین بر عماریان! نام عمار هم باید چنین مقدس باشد و نام چنین نام آورانی را در پهنه کوهسار ولایت آل ابوتراب بر قله های آزادگی نصب سازد.
عمار هست، تشیع هست، میرباقری هست، اما اعدام و تهدید اهالی سینما خریدار ندارد.
علی گلی پرعطر و لطافت است که اگر ناجوانمردی قتالان و خونخواران مکه نبود، دست علی جز برای نوازش محرومان و پابرهنگان از آستین بیرون نمی آمد و خون ریختن تنها برای ذبح بهیمه نفس به دستان حیدر کرار میسور می شد.