وقتی اولین بار در جمع حامیان گفتمان احمدی نژاد حاضر شدم، آنچه قلمم را برای دفاع از فرزند محرومیت و عدالت جاری ساخت، دروغهای اصولگرایان بود.
دروغهایی که امروز پای کار آشکار می شوند، امروزی که قرار است کرسی های خانه ملت را ارباب سیاست تصاحب کنند. نگاهی به خبر رجانیوز موقعیت دکتر زاکانی را به خوبی در مختصات دستگاه سیاست بازی رسم می نماید.
(اصل خبر: http://www.rajanews.com/detail.asp?id=117362 )
پس از تشکیل اولین نشست احمدی نژاد و فدائیانش که البته بسیاری هم به خیال جمع کردن غنائم آمده بودند، وقتی که سیل لجن ها و برچسبها به سوی محبوبترین منتخب تاریخ مشروطه ایران سرازیر شد، لوطی این معرکه البته آقای جهان نیوز و پنجره در میدان هایی مثل انصار حزب الله و یا گعده های اصولگرایان زخم خورده بود.
بارها در ایام بهار سال 90 فریاد زدیم و هشدار دادیم که اینان نه اصولگرایند، بلکه از هر سبز و کارگزارانی هم بی حیاترند و هرکجا که کار بدست آنان سپرده شده، نتیجه جز ویرانگری نبوده است. نمونه بارز آن را هم چنانکه می بینیم در شهر ویران شده و فساد زده و باند پرور قزوین خودمان می توانیم به راحتی بو بکشیم.
اکنون که رقیب در مقابل امثال زاکانی علم شده است،منتقدانی مثل رسایی و دوستانش از عوارض جانبی داروهای آنتی احمدی نژادی که خورده بودند تا از مسیر حقیقت منحرف نشوند باخبر خواهند شد.
اکنون به وضوح برای امثال ما، محرومین کوچه و بازار، هویدا خواهد شد که ایمانمان به مردی برای تمام فصول، از سر استحمار یا شور بیشعور و یا سیری نفس نبوده است. بلکه بازی پیچیده قدرت و فوت هایی که شب پره ها بر خورشید می کنند ما را بر عزم دفاع از مظلوم مقتدر خویش راسخ تر می نماید.
راهبردهای متعفنی که حتی می تواند در عین منتقد صریح هاشمی بودن برای جا نماندن از قابلیتهای احمدی نژادی،نتیجه اش همان کاهش فشارها از استوانه های لرزان و خودشیفته جامعه آسمانی ایران و تطهیر منفور ترین بوقلمونان سپهر سیاست باشد.
خلاصه معنا اینکه بسیار خوشحالم که زمان می گذرد و آتشهای زیر خاکستر متهم کنندگان منتخب پابرهنگان خودنمایی می کند. امروز که آغاز برآفتاب افتادن رازهای قلب سیاه دشمنان عدالت و مقاومت است، بر خودم می بالم که زمان ثابت کرد بازهم این مردم کوی و برزن میهن اند که درست ترین تشخیص ها را دارند. البته بازهم تأکید می کنم تا انتهای راه زمان باقی است، نمی دانم چقدر، اما مطمئنم فردا از برای عدالت و وارستگی است.
بیشتر تلاشهای سیاسی تبلیغاتی ما به خاطر این است که می خواهیم در آینده پیروز میدان باشیم. اگرچه امروز به رقابت می اندیشیم اما دوست داریم فردا به نام ما سکه بزند.
شاید خاصیت ذاتی و بلکه ساخت فطری بشر اینگونه ریخته شده باشد و هرکس حداقل کنجکاو است بفهمد آینده را چه کسی و یا چه اندیشه ای بدست دارد، فارغ از اینکه امروز روزهای سختی را پشت سر می نهد یا بخت، همراه و همنشین اوست.
بسیاری از مدلهای ریاضی و حساب احتمالات هم تدوین شده اند تا میزان تخمین آینده را برای تصمیم گیران به حقیقت نزدیک نمایند. قمارهای بورس بازان، استراتژیهای اقتصادی با ثابت فرض کردن متغیرهای غیراصلی، مدلهای شبیه سازی در برنامه ریزی های سیاسی همه مبتنی برا امید به رخ دادن یک گونه اتفاق در بازه زمانی آینده مورد انتظارند.
آنانکه مانند ما به حتمی بودن آینده خوانی های دینی معتقدند و نسبیت را در کلام متقن خداوند روا نمی دارند به نوعی دیگر از وعده رخ دادن آینده معتقدند. آیاتی که وعده پیروزی کامل حق بر ظلم و جفا را می دهند، اخبار امید بخشی از سپیدی روزگار آینده که در کتب عتیق آسمانی آمده اند، همگی از پیروزی حق و آینده گویی مبتنی بر پاکی و عدالت حکایت دارند.
مدیریت کلان جوامع که غالباً در دستان کسانی جز سیاستمداران نمی تواند باشد، وقتی با جهان بینی دینی به تجربه و تفکر در سپهر سیاست می پردازد، نوع خاصی از آینده شناسی را رقم می زند. جمله ای که از اعتقاد به پیروزی تمام مستضعفان و پابرهنگان بر استکبار و زور حکایت می کند و کلامی که قرن پیش رو را قرن اسلام و آینده را از آنِ حزب اللهی ها می داند، همگی در همین قالب پی ریزی شده اند. هم نگاه موعودی دین در ذهن راهبر دین مدار حاکم است، هم چشمان علم آموز او به دنبال یافتن شواهدی از اثبات مدعای ایمانی اوست.
هنر یک تحلیلگر زبردست ارائه پیش بینی های نزدیک به واقع تری از آینده است تا با تشخیص ضرب آهنگ آینده گامهای خود و همرزمانش را هم آهنگ و متناسب تر با روح زمانه نماید.
این مزیت رقابتی یا بواسطه فنون علمی پدید می آید و یا تجربه و کنکاش در وقایع گذشته آنرا حاصل می نماید. امتزاج این دو، اکسیر قاطعی را در شناخت شناسی آینده به دستان تحلیلگر می سپارد که جام جمی برای دیدن وقایع پیش رو در مقابل وی می نهد.
روزهایی که در بزرگداشت انقلاب اسلامی گرامی داشته شدند، فرصتی مهیا ساخت تا بیشتر به مرور مکانیسم رقم خوردن آینده در سرزمین خویش بیندیشیم.
چه کسانی و چه مدلهایی سکه رایج روزگار بودند و امروز که آینده آن روزهاست چگونه تغییری این چنین را در خود جای داده است؟
خاطرات،دست نوشته ها، بیانیه ها، سخنرانی ها، جبهه گیری های امام در مقابل رژیم خودکامه و تمامی جریان انقلاب اسلامی حاکی از نامتناسب بودن ردای حکمرانی بر قامت طیف مسیطر آن زمان بر کشور داشتند.
جایی که امام می فرماید بفرض هم که این حکومت و این آدم در پی پیشرفت مملکت بوده و اصلاً گیریم آدم صالحی هم بوده، اما مردم با حرکتهای میلیونی خود فریاد می زنند که او را نمی خواهند و مردم حق دارند خودشان سرنوشت خودشان را تعیین کنند، ناظر به این حقیقت است که حتی فارغ از عملکرد رژیم استبدادی، چه خوب و چه بد، این افراد آینده را از دست داده اند و دیگر نمی توانند با این روشها و این نگاهها جایی در جامعه داشته باشند.
آیا امام خطاب به گوشهای تیز شده جهانیان از نوعی پیش بینی قرآنی و تفسیر انتزاعی سخن می گفت؟ امام و یاران بصیر انقلاب، هریک به قدر خویش، می دیدند که آینده، دور یا نزدیک، متعلق به قشری خاص، برج عاج نشین و صبح تا شام در پی ثروت اندوزی نخواهد بود. قومی که تنها می دوند تا نه فقط ملت، بلکه حتی همدیگر را بدرند و لذت استمتاع خویش را از "امروز" به حداکثر برسانند. این قوم در میان سیل امت که خلاف آنان به سمت عدالت و ایمان و فداکاری در خروش و جریانند، محو و نابود می شوند.
فلذا تاریخ به صرافت طبع شهادت می دهد که در جای جای انقلاب، چه در مبارزات ضد شاهنشاهی چه در مقاومت هشت ساله دفاعی، جریانِ محوری متعلق به همدلی، یاری و دلسوزی، دوستی و از خودگذشتگی و محو ویژه بودن در انبوه یکسانی و یکپارچگی بوده و البته هم خواهد بود.
چنانچه به اختلاط تجربه سیاسی و عبرت تاریخی با نگاه الهی بپردازیم، می توانیم معنی ملموس و عینی این کلمات را بفهمیم که چرا آینده از آنِ حزب اللهی ها و موالیان حقیقی، نه بدلیِ راه ولایت است.
امروز که در بیشتر مناصب قدرت و گلوگاههای مدیریت، جریان حزب اللهی به معنای پاکی، پرکاری، محبت، دلسوزی و عدالت جویی، جریانی مطرود و مایه ترس و تردید مجریان کهنه کار قلمداد می شود، دقیقاً آینده ای متفاوت را برای این نگرش و حرکت به دست مردم رقم می زند، مردمی که خسته از باند بازی و خودخواهی و نفس پرستی یک اقلیت ویژه اند.
اندکی واقع بینی اگر چاشنی جانهای تربیت شده بر اساس تقوا و خویشتن داری شود، می توان تشخیص داد که دست و پا زدن برای حفظ حلقه های بسته قدرت و ثروت تنها به سیاه تر شدن روی عدالت گریزان منجر خواهد شد، سیاه تر شدنی که آینده را بیشتر از آنان سلب می کند.
جامعه جهانی هم چنین وضعیتی را تجربه می کند و تحرکات بی حاصل زور محوران جهانی نیز در همین مدل قابل تحلیل است. دیگر هیچ ملتی در دنیا نمی تواند قبول کند که راههای غلط، ویژه خواری و فساد، هوچی گری رسانه ای، گفتمان تهمت و لجن مال سازی و هرآنچه مخالف درست کاری و عدالت جویی است در جامعه بشری حاکم باشد، به عبارت بهتر دست مستکبران برای ملتها رو شده است.
حال وضعیت کشوری که خانه تشیع است بسیار والاتر و روشن تر است. تشیعی که امامش مثال عدالت است و انقلابات تاریخ اش همگی برای شکستن بی عدالتی و دفاع از مظلومین بوقوع پیوسته اند.
خاصه اگر اضافه کنیم که در قله رفیع رهبری این اجتماع، فریاد بی تعارف انتقاد و مطالبه جدی حق به گوش می رسد و بی مهابا از نرسیدن نظام به حد مطلوب عدالت اجتماعی آنچنانکه آرزوی وی بوده و مد نظر دین خداست انتقاد می کند و پای لنگ تهذیب نفسانی را عیبی واضح بر می شمرد و اشرافیت مسئولین امور را مردود و منفور می داند.
آنچه در جامعه می بینیم و در مانند ۲۲خرداد ۸۸ یا ۲۲بهمن ۹۰ به گوش عالمیان رسانده می شودُ تکاپوی اجتماع در پذیرش معتقدانه این مطالبات و پی جویی این روش و نگاه در حیات فردی و اجتماعی خویشتن است.
لیکن آنانکه جا خوش کرده اند تا با خیال خوش آنچه فراهم ساخته اند برای ابد نگاه دارند، ناگهان با خروشی مواجه خواهند شد که از جنس زلزله ای است که امام در سال 57 رهبری کرد.
آن فردا که به نام امروز خواهیمش خواند جایی برای خانواده های خاص، القاب خاص،بیت های ویژه، عنوانهای ویژه، ماشینها و خانه ها و محله های نشان دار نخواهد داشت.
روزی که آینده نشان خواهد داد، روزی است که همه از یک رنگ، برای درمان دردهای هم و التیام زخمهای بی عدالتی، کنار هم خواهیم نشست و آنانکه امروز برای ماندن و بردن و نگه داشتن، صبح و شام دندان و چنگال تیز می کنند جای خود را به آنانی خواهند داد که برای بخشیدن و کمک کردن و کار بی وقفه و گره گشودن آرام و قرار ندارند.
نه فقط ما، بلکه جهان به سمت این تغییر حرکت خواهد کرد و بدینسان می بینیم که آینده از آنِ حزب اللهی هاست!
خدایا بیش ازین طاقت ناامیدی را ندارم. هرکس را که روزی می پرستیدم و برایم می ارزید روز به روز از دست می دهم.
این سخنان را بخوانید، خواهید فهمید از چه آشفته ام:
http://jahannews.com/vdcgww9xqak9zz4.rpra.html
این هم از حسین فدایی عزیز من! کسی که او را الگوی مبارزه با چپها میدانستم، نماد ایستادگی در مقابل تروریستهای مجاهدین انقلاب می پنداشتم، او که وی را نمونه اخلاص و سلامت و جهاد و از خود گذشتگی می خواندم.
به هرکه می پرستید قسم راست می گویم، من کسی نیستم که برای دو صباح بیشتر زیستن و برای جایگاهی بدست آوردن دروغ را بر راستی و سلامت را مجاهدت ترجیح دهم.
راست می گویم،او را واقعا دوست می داشتم، چه کنم هنوز هم ساده زیستان و درست کاران را دوست می دارم.
اما شما را بخدا سوگند این حرفهای او چگونه هضم کردنی خواهد بود وقتی که می بینم آنچه می گوید در حق من و امثال من صحت ندارد.
چگونه تو را به دروغ یا جهل منتسب نسازم وقتی می بینم در سیل بی منتهای رسانه های دشمن دولت و حمله روز به روز آنانکه به خون احمدی نژاد تشنه اند، یک روزنامه دولتی را با چند برگ مختص به تحلیلهای سیاسی، چند سایت جوان مرگ شده و چند وبلاگ خودساخته و دم دستی را به "رسانه های کانونهای قدرت و ثروت" تعبیر میسازی؟
یک روز نیم نگاهی به پیش خوان یک دکه روزنامه فروشی بیانداز تا ببینی رسانه های کانونی قدرت و ثروت چه کسانی هستند و هجوم بی رحمانه آنان به یک نفر و فقط و فقط یک نفر چقدر نامتقارن و بی شرمانه است! همه یک طرف و یک نفر و یک رسانه نیم بند هم یک طرف!
مشکل از ماست که بدون داشتن پول، ثروت، قدرت، نام و نان و یا هر پشتیبان دیگری وقتی حجم مظلومیتها را می بینیم به کمک منتخب بیست و پنج میلیونی مان می شتابیم؟
مشکل از ماست که به جرم حمایت از پر طرفدارترین منتخب تاریخ مشروطه این مملکت و پر رأی ترین رئیس جمهور انقلاب اسلامی حتی از داشتن یک شغل آبرومند هم در این کشور محرومیم؟
ما رسانه های کانونی قدرت و ثروتیم؟
آقای فدایی! می دانی با ماهی 400هزار تومان زندگی کردن در حالیکه هر روز سایه اخراج و توهین و تحقیر بالای سرت می چرخد چه معنی دارد؟
درد از فقر و استضعاف نیست، چون ثابت می کند تا ابد با امام خویش خواهیم ایستاد. درد از این است که می دانیم از خیل مافیای قدرت و ثروتی که با آن در مبارزه ایم بسیار داناتر و پر اراده تر و البته مدبّر تریم.
این سیل خود جوش حامیان احمدی نژاد که تو و دوستانت از یک هزارم آن هم بی بهره اید کانون قدرت و ثروت نیستند، تناقضات درونی خود را با آب دیگری تسلی ببخش! اینان خیل مستضعفانی هستند که تا پیش از احمدی نژاد کسی آنان را آدم هم حساب نمی کرد. همانطور که تو و دوستانت را نیز!
اینها بی ارزشترین کسان بودند نزد همانهایی که تو تعبیر کرده ای می خواهند با آنها فضای دوقطبی بسازند!!
مگر فضای دوقطبی ساختنی است؟ دوقطبی از 84 تا به حال وجود داشته است، نه از شب سوم تیر، بلکه از زمستان پیش از انتخابات نهم! آنگاه که هاشمی گفت اگر احمدی نژاد و توکلی نیایند من هم نخواهم آمد!
چه زیباست که خداوند حقایق را از زبانهایی که می خواهند وارونه جلوه اش دهند جاری می سازد و تو یکی از آنانی. آری آنگاه که می خواهی بگویی جریان انحرافی "میکوشد" هاشمی را نماد سرمایه داری و احمدی نژاد را مظهر مستضعفان نشان دهد!!!
پس تمام مردمی که در 22خرداد به پای احمدی نژاد ایستادند، جریان انحراف بودند، چه انحراف مستحکمی! زیرا این مردم بودند که در دو انتخاب نهم و دهم "نشان دادند" احمدی نژاد نماد مستضعفین و هاشمی مظهر مستکبرین است. رأی های بالای شهر را به خاطر نداری؟ صندوقهای جنوب شهر را چطور؟ مطمئنا حافظه ات یارای دیدن حقایق تاریخی را ندارد.
می دانی چرا اینگونه به صورت تو که عاشقت بودم پشت می کنم؟ چون تو هم مانند موسوی و دوستانش، همانان که علیهشان مردانه گزارش خواندی در صحن مجلس، درست مانند آنان به تناقض گویی افتاده ای! و این تناقض بود که در تابستان 88 به دانشجویانم می گفتم عاقبت جنبش اسرائیلی سبز را نابود خواهد ساخت. نمی خواهم تو نیز نابود شوی!
تناقضت اینجاست که پیش بینی موسوی شدن و شریعتمداری مخلوع شدن را برای احمدی نژاد می کنی و از سمت دیگر می گویی باید از دولت حمایت کنیم و نگذاریم جریان انحرافی احمدی نژاد را برای خویش مصادره نماید!!
چه کنم که حیف می بینم تو و دردکشیده هایی مانند تو از کنار دردکشیدگان و مستضعفان حقیقی این ملت به آغوش خون آشامانی بروند که می خواهند منتخبی از جنس مردم را به انحراف، فساد، ناکارآمدی و قدرت طلبی متهم نمایند و النهایة قیام ظلم ستیز و تصفیه گر این امت رنج دیده را به دریای خون فرو بریزند.
دیگر اشک امانم نمی دهد، نمی دانم چگونه با تو سخن بگویم، فقط برادرم باور کن ما از کسی پول و قدرت نگرفته ایم تا رسانه باشیم.
نه از مهر و نه از کین می نویسم
نه از کفر و نه از دین می نویسم
دلم خون است می دانی برادر؟
دلم خون است از این می نویسم
باید فرق داشته باشی با آن سبزی که می گوید "شما افسران جنگ نرم شده اید تا ساعتی 7هزار تومان بگیرید و کامنت بنویسید در سایتها و جوامع مجازی!" آخر تو با آنان چه فرقی داری؟