والعادیات

سوگند به نفسهای اسب مجاهدان

والعادیات

سوگند به نفسهای اسب مجاهدان

اسرائیل با ایران چه می کند؟

پیش بینی کرده بودم!!!!


اسطوره ایران

در گروه مصباح الهدی یکی از علاقه مندان به سردار سلیمانی که مرد پا به سن گذاشته ایست، ذیل آخرین مطلبم در خصوص اسطوره ی سردار سلیمانی کامنت جالبی نوشت: 


« گویند زمانی جنگ ایران و توران بود
و ایرانیان در آستانه شکست
کسی امد و اعلام کرد که رستم دارد میآمید بزودی به لشکر میرسد
همین نام رستم دل در دل ایرانیان اورد و حمله کردند و پیروز شدند

و این در حالی بود که رستم در سیستان بود
حال قاسم هم اینگونه باعث دلگرمی و ایجاد روحیه است
صرف نامش چون بنده خداست در لشکری ایجاد شور شوق و عزمی جزم مینماید»
حسین ابوسعیدی

آیا عاشقان قاسم سلیمانی بیمارند؟

در همین مدت که چند مطلب در تحلیل راهبردی مواضع سپاه قدس نوشتم به واکنشهای عجیبی در فضای رسانه ای و جامعه مجازی برخوردم. ظاهراً جریان فکری متحدی پیش آمده تا علاقه مندان به سردار سلیمانی و جانفشانی های سپاه قدس را متهم به بیماری اسطوره سازی نماید. به واسطه ی ارتباطات آسانی که فضای مجازی فراهم نموده با برخی از کردهای ساکن اربیل هم ارتباط گرفتم و مشاهده کردم که از سردار سلیمانی به عنوان «فریاد رس» خود یاد می کنند. پس چرا سه جریان داخلی که تا کنون در همین فضا مشاهده کرده ام بر طعنه زدن و تحقیر علاقه مندان به سردار نابغه ی ایرانی همت گمارده اند؟

اصولا از اندیشه هایی که بوی توهم توطئه می دهند پرهیز می کنم و همواره دقت دارم تا بوی این تفکرات را ندهم فلذا نمی خواهم بگویم این طعنه ها لزوماً هماهنگ شده و یا حاصل برنامه ای جمعی است. آنچه که می بینم به قدر متیقن از یک اتحاد فکری در ریشه های این فرآیند طعنه و تحقیر خبر می دهد. اولین بار با یک روحانی که از مریدان فلان علامه بود به شدت درگیر شدم چون هم عمامه رسول الله به سر داشت هم تصویر آن علامه را پرچم علم و عرفان خود کرده بود اما به وضوح سخنم را بدون برهان و استدلال به باد تمسخر و استهزاء گرفته بود. سخنی که گفته بودم احتمالاً سردار سلیمانی دارای چند بدل جایگزین است. بار دوم در برخوردی با یکی از مریدان خاتمی بود که مشاهده کردم بخاطر نگاشتن مطلبی در سایت پارس نیوز راجع به سردار سایه ها، مشکوک به بیماری اسطوره سازی تشخیص داده شدم. بار سوم در نوشته های یکی از مریدان احمدی نژاد بود که به تحقیر کسانی می پرداخت که گفته بودند سردار سلیمانی مخفیانه در خطبه های ابوبکر البغدادی شرکت داشته است. البته ادعایی که این همکار رسانه ای احمدی نژاد مورد انکار و طعنه قرار داده بود تقریبا به کذب نزدیک تر بود تا سایر حرفها منجمله حرفهای من و از مکانیزم عناد با سردار سلیمانی هم بدور بود اما از نظر ساختار اندیشه در یک جبهه ایفای نقش می کرد. 

برایم جالب تر می شد وقتی اوج ارادت و مودت با این سردار ایرانی را از زبان کسانی می شنیدم که مثلاً خیلی هم به مانند ما مقدس مآب نبودند و شاید بانوانی که حجاب چندان محکمی هم نداشتند ولی به او افتخار می کردند و یا کردهایی که قرابت میهنی با وی نبسته بودند اما او را دوست و فریادرس خود می خواندند. از سویی هم تحلیل راهبردهای او در دروس دوره های عالی علوم استراتژیک در بزرگترین دانشگاه علوم انسانی خاورمیانه نیز امری عادی و البته قابل اعتنا بود. همچنین سخن تحلیلگران آمریکایی و اروپایی در خصوص او و رفتارهای عملیاتی او امری واضح است. حتی اسرائیلی ها به نبوغ قاسم سلیمانی اعتراف کرده اند. نیروهای مبارزی هم که در سوریه و عراق می جنگند بر واقعیت این نبوغ صحه می گذارند. نتایج علمیات میدانی مختلف هم ثابت کننده ی تمایز او  با سایر فرماندهان عادی است. 

با خودم می گفتم چه آن روحانی که فلان علامه را اسطوره ی خود کرده چه آن کس که خود را رسانه ی خاتمی نموده و خویش را وقف اسطوره اش ساخته چه آنکس که احمدی نژاد را معجزه ی قرن می داند، چرا جملگی فکر میکنند خودشان مغز متفکر و عقل ناب هستند اما سایرین بیماری اسطوره سازی دارند و عقل و علم در آنها تعطیل است؟ به نظرم یکی از نقاطی که این سه مدل فکری ـ تا جایی که من برخورد داشتم ـ با هم مخرج مشترک تشکیل می دهند مجموعه ای ادبی و حماسی است که شاهنامه نام گرفته است. همه ی اینها شاهنامه را قبول دارند. این اثر بی بدیل که زبان پارسی بدان مدیون است چیزی جز یک اسطوره سازی ماندگار نیست. آیا اینها حکیم ماندگار طوس را هم علاوه بر پدر حماسه، نماد و پدر بیماری اسطوره سازی ایرانیان می دانند؟

به نظرم این دسته افراد، هر سه یک ویژگی مشترک دارند و آن محو بودن خودشان در اسطوره ها و الگوهاست. وقتی امثال من به تحلیل و برجسته سازی سردار سلیمانی می پردازیم اصلاً قصد اسطوره سازی از او نداشته ایم. عظمت کسی همچون سلیمانی به خاطر محو شدن در عظمت اسطوره های ماندگار آسمانیست نه بخاطر آنچه خدا به خود سردار عطا کرده است. اگر او مدافع حرم اهل بیت نبود یا دشمنان دین و انسانیت کمر به قتل او نبسته بودند برای من چه ارزشی داشت که نبوغش را تشریح و تحلیل نمایم و قلم را به نام او خرج کنم؟ طایفه ای که به عاشقان سلیمانی طعنه می زنند و بیماری اسطوره سازی را در خصوص اهل محبت تئوریزه می نمایند، در حقیقت آنقدر اسیر توهمات اسطوره سازانه ی خود بوده اند که پنداشتند بقیه نیز لاجرم مانند آنان هویتی جنینی دارند. اگر این طایفه از ذوب بودن خود در وجود اسطوره یشان بیرون بیایند، قادر خواهند بود سایرین را مبتلا به رنج اسطوره پردازی نپندارند. چه جای شک، وقتی کسی را دشمنانش هم می ستایند خود معلوم است دوستان در خصوصش چه مرتبه ای از محبت را عرضه می دارند. محبوبیتی که خداوند به بنده ای ببخشد با گرد و خاک حسودان دفن شدنی نیست.

گو مدعی برو که مرا با تو کار نیست

احباب حاضرند به اعدا چه حاجت است



ژنرال سایه ها، پشت عملیات تکریت

پشت عملیات تکریت چه کسی پنهان است؟ برای ما ایرانی ها این سؤالی ساده است که جوابی واضح دارد. «سرلشگر قاسم سلیمانی»! برای آمریکایی ها اما این سؤال تنها زمانی جواب می یابد که رویترز در خبر خود نام ژنرال سایه ها را می برد. « نیروهای رزمنده ی عراقی جنگجویان دولت اسلامی (داعش) را از تکریت به عقب می رانند». این نخستین جمله از خبری است که رویترز روز چهارشنبه 4 مارس در کلیپی خبری منتشر ساخت. کلیپی که در زمره ی محبوب ترین اخبر مورد مشاهده رویترز قرار گرفته است.

«اما پشت این صحنه، یک محرک راهبردی دیگر قرار دارد. این ایران است که به عراق وارد می شود. تهران به سرعت اقدام به آموزش و مهیا کردن دو گروه قدرتمند شیعه در نبرد علیه داعش کرده است. پشت قدرت ایران در عراق، این مرد قرار دارد: ژنرال قاسم سلیمانی؛ فرمانده گروه نخبه ی سپاه پاسداران که نیروی قدس نام گرفته است. دامینیس اونس ـ مسئول دفتر رویترز در بغداد می گوید: قاسم سلیمانی یک نیروی محوری (pivotal) در مجموعه نظامی منطقه است. او این سالهای اخیر از درون سایه ها بیرون آمد زیرا وی نقشی بسیار مهم در سوریه و عراق بازی کرد و دولتهای دمشق و بغداد را در مقابل چالشهای داعش مورد حمایت قرار داد. او این هفته در شرق عراق رؤیت شد. او به کمک نیروهای مبارزی آمد که در تکریت می جنگیدند. برخی معتقدند این استراتژی و نیروهای تحت هدایت اوست که در سوریه علیه جنگجویان ایستاده و بشار اسد را حفظ کرده و نیز به کمک دولت عراق آمده اند». خبرنگار رویترز پس از این سخنان در ادامه اضافه می کند:«فرمانده ی نیروهای ائتلاف آمریکا علیه داعش هیچ نقشی در حمله به تکریت نداشته است. آمریکا گفته هیچگونه هماهنگی با ایران صورت نگرفته است». 

روز جمعه یکی از دوستانم را به طور اتفاقی پس از 9 سال دیدم. او که چند سالی از ما پیرتر بود و افتخار جانبازی در عملیات مرصاد داشت، از نیروهایی بود که در سالهای دوستی ما با پیشمرگ های کرد عراق همکاری و مراوده نیز داشت. پس از صحبتهای عادی و احوال پرسی از این همه سال که گذشته است، گفت چند وقتی ایران نبودم فلذا نتوانستم درست درس بخوانم. از چند و چون سفرش که جویا شدم، «گ» ابزار داشت: چند وقتی است بین ایران و عراق در رفت و آمدم. «گ» که با روحیات من آشنا بود و ابراز میکرد ظاهراً و باطناً هیچ تغییری نکرده ای، گفت: جای تو خالی بود، آخرین جایی که حضور داشتیم، جفرالصخر بود. من که می دانستم جنگیدن و بازی با سلاح برای «گ» مثل یک کار روزمره است، از وضعیت نبردهای میدانی در عراق پرسیدم. او بیان کرد: « در عمرم جنگجویانی به بی عرضگی داعش ندیده بودم». داعش توانسته با رعب بر دلها سایه بیافکند و در نتیجه وقتی نام داعش می آید مردم عراق صحنه را ترک میکنند. به قول «گ» وقتی یک ماشین داعش به روستایی می رسد، مردم همه می گریزند، کجا؟ مگر اینها که هستند؟ او می گفت جنگ جالبی داریم، اینطور نیست که مثلا شبها و روزهای متوالی بمانیم و شبیخون بزنیم. عراقی ها اصلاً اهل شبیخون نیستند اگر هم کاری و حمله ای انجام شود از طرف نیروهای ایرانی است. «گ» به خنده می گفت: صبح می رویم می جنگیم و شب به خانه برمی گردیم.

او البته از نبرد سنگین نیروهای ایرانی در آمرلی یاد کرد که بقول خودش « در آنجا واقعاً جهاد کردیم. از آسمان آتش می بارید. البته بیشتر کارها را هواپیماها کردند. دولت عراق هم حقاً از ما حمایت کرد». او می گفت امروز را نبین که نیروهای شیعه به میدان وارد شده اند. روزهایی که ما را فراخوان دادند، شاید 40 نیروی عراقی دور ما بیشتر حضور نداشت». البته او کسی نبود که برای تحقیر دشمن آنان را کوچک و بیعرضه جلوه دهد، چون بخاطر دارم از موج بزرگی که منافقین در مرصاد به راه انداخته بودند خاطرات زیادی داشت. در خصوص داعش اما می گفت: آنها می گریزند. نمی مانند تا بجنگند و به راحتی اسیر شوند. یکی از داعشی ها را بین نیزارها اسیر کردیم و کردهای عراق او را به جهنم فرستادند. وقتی یکی از موصلی های پیوسته به داعش را اسیر کرده بودیم، من ناگهان اسلحه خودم را مسلح کردم. داعشی به یکی از کردها که عربی هم میدانست گفت این میخواهد چه کند؟ گفتم بگو میخواهم برای نماز مغرب او را به رسول الله ملحق کنم. مگر برای همین فیض به داعش نپیوسته بودی؟ داعشی نگون بخت به التماس افتاده بود که بگذار زنده بمانم. 

از «گ» سؤال کردم واقعاً اگر قاسم سلیمانی نبود عراق آزاد نمی شد؟ او پاسخ داد این مرد نابغه است، واقعاً نابغه است. او با هفتاد نیرو کل کردستان عراق را مدیریت می کند. مگر اربیل را چند نفر نجات دادند؟ وقتی سؤال کردم در حین عملیات موفق شدی سلیمانی را ببینی؟ گفت: آری دیدم اما کدام سلیمانی؟ شاید من  چندجا کسانی را دیده باشم که بگویند این قاسم سلیمانی است اما به نظرم مشخص نیست کدامیک سلیمانی واقعی بوده است. 

با خودم فکر می کردم من که قاسم سلیمانی را از نزدیک در کنفرانسهای سیاست خارجی دیده ام و پای سخنش نشسته ام، اگر او را ببینم از دو راه می توانم سلیمانی واقعی را بشناسم. صدای مردانه و آرامش آشکار در تکلم او و نوری که فقط خداوند در چهره ی مجاهدان فی سبیل الله به درخشش در می آورد. 


این مطلب در سایت پارس نیز منتشر شده است.



درسی از استاد جوادی آملی به گفته آیت الله عابدینی

امشب از زبان آیت الله عابدینی ـ امام جمعه قزوین ـ سخنی قابل تأمل شنیدم. 

امام جمعه از قول استاد تفسیر خود، آیت الله جوادی آملی درسی کوتاه را نقل کردند. فرمودند: به قول ایشان، در جامعه داخلی باید با دشمنی دشمن باشیم! در بین خودمان باید با عداوت عداوت بورزیم. اینجا جای عداوت ورزی نیست. 

برای اهل خرد این سخن ارزش طلا دارد. ممکن است کسی بپرسد پس آیا از منظر آیت الله عابدینی فقط باید سلمٌ لمَن سالمَکم بود و خبری از حربٌ لمَن حاربَکم نیست؟

لحظاتی نگذشت که بی تعارف و تزلزل فرمودند: ما با هر کسی هم متحد نمی شویم. مثلا با کسانی که در فتنه 88 یا هر فتنه ای فعال بوده اند نه متحد می شویم نه انگیزه ی آن را داریم نه می خواهیم که اتحاد بورزیم!!!!!

برای من قابل تحلیل بود که امام جمعه در جمله ای اشاره نمود: به من فرموده اند شما به امامت جمعه انتخاب شدید زیرا نیروی متفق علیه در استان قزوین هستید!!!! 

علی القاعده در سخن یک مفسر قرآن و استاد نهج البلاغه، مفاهیم در جملات کوتاه نقل می شوند و زایش اندیشه از همین کلمات می ترواد. سخنی که از قله های جلیل نظام اسلامی صادر شده، نشان از این دارد که ادامه روش امام جمعه منتخب هم باید بر مبنایی پدرانه استوار باشد. از سوی دیگر نشان می دهد که سایر نیروهای انقلاب اسلامی به اندازه ی آیت الله عابدینی مورد وفاق همه نبوده اند. 

البته سخنان دیگری هم هست و ابراز شد که با توجه به فضای استان قزوین فعلاً صلاح به بیان آنها نمی بینم. هرچند وقتی از امام جمعه سؤال کردم آیا اجازه می فرمایید تحلیلم را در خصوص انتصاب شما منتشر کنم پاسخ دادند؛ من دخالتی نمی کنم هرطور خودتان تصمیم می گیرید. 

شرح این هجران و این خون جگر

این زمان بگذار تا وقتی دگر