والعادیات

سوگند به نفسهای اسب مجاهدان

والعادیات

سوگند به نفسهای اسب مجاهدان

از یک دیپلمات چه باید بیاموزیم

شاید حوصله شما هم کمتر از این باشد که زمان خود را صرف خواندن یک مطلب پیرامون رابطه با آمریکا بنمایید چه برسد که مانند من دست به نوشتن ببرید و البته با بی حوصلگی خوانندگان هم مواجه شوید اما به عنوان یک وبلاگ نویس که وقایع سیاسی را رصد می کند و از دریچه تئوری می کوشد بفهمد چه چیزی درست است و نهایت تلاشها به کجا ختم می شود، جالب است که با نگاه هایی بدون تئوری و طرح ریزی مبتنی بر مدل علمی در خصوص مسأله رابطه با آمریکا برخورد می کنم.

من نمی دانم مثلا سخنان رییس قوه قضائیه که استادی مسلم در فلسفه اسلامی و مجتهدی زبده است چگونه در کنار سخنان برادر هوشمند و سیاستمدار زبده همو قرار می گیرد و یک نگاه ایدئولوژیک در مقام مقایسه با نگاه یک دیپلمات زیرک و کارکشته بر می آید. من معنی این سخن را قطعا نمی فهمم.

همانطور که سخنان یک فقیه و فیلسوف متضلع و متعمق نمی تواند با سخن فلان سیاسی کار و آن دیگر مدیر اجرایی به یک چشم نگریسته شود، همانطور هم سخنان آن استاد سیاست و دیگر سیاستمدار حرفه ای کارآموزده به هیچ وجه نباید در مقام قیاس و تناظر با سخنان فقیه و فیلسوف برآید.

آیا امکان دارد سیستم مثلا پزشکی و سلامت ما برای اصلاح و برنامه ریزی خود مثلا از یک موسیقی دان و یا ادیب و شاعر بهره ببرد؟

به همان دلیل نیز امکان چنین استفاده ای در طراحی های استراتژیک از یک سبک غیر علمی و کلام غیر فنی وجود ندارد.

ممکن است در سطوح کلان کشور طراحی ها مبتنی بر اندیشه های علمی در عرصه سیاست داخلی و خارجی باشد اما در هنگام عرضه خوراک رسانه ای به مردم نیز آن گروهی پیروزتر است که بتواند فکر و عقل را در چارچوبی مدوّن بر پایه دانش واضح و تحلیل کاملی به تصویر بکشد تا مردم از هر نوع که باشند بدون درگیری در تناقضات درونی خویش اندک اندک تربیت شده ی مکتب علم و دین باشند.

آیا امروز قاطبه مردم ما حتی آنان که از سایرین سیاسی ترند می توانند به نحو ریشه ای یک تحلیل علمی از اندیشه های متضادی که در مسأله رابطه با آمریکا وجود دارند به ما و خودشان ارائه نمایند؟

شاید حدس من درست درآمد!!!

 اولین نکته ای که در مناظره تلویزیونی حسین شریعتمداری و ابراهیم اصغرزاده نظرم را جلب کرد، شباهت بسیار نزدیک طرز سخن و مدل رفتار اصغر زاده با میرحسین موسوی بود. 

شاید از عمد و شاید به صورت خودساخته و طبیعی، هرچه بود اصغرزاده بسیار در نقش تداعی کننده موسوی خوب عمل میکرد و البته عقده ی نشکفته جماعت عاری از منطق را تنها با فحش دادن به کیسه بکس سیاست ایران یعنی محمود احمدی نژاد به سمت تخلیه راهبری کرد.

چیزی که در ذهن این طفل سیاست نقش بست این بود که این فرد گزینه ی بسیار مناسبی برای کاندیداتوری ریاست جمهوری از جانب جناح برانداز در قدرت خواهد بود.

شاید دلیل سکوت او در اوج درگیری های سال 88 بتواند محمل مناسبی برای عبور از سد تایید صلاحیت باشد و البته شباهتهای او با جهت گیری های تا فردای مناظره ی میرحسین موسوی بتواند همان استراتژی را بار دیگر تداعی نماید. 
همان استراتژی که هم به رهبری و قانون اساسی و مبارزه با آمریکا و تسخیر لانه جاسوسی و چیزهایی از این دست معتقد است و بار معنایی برای رهانیدن از پوچ گرایی به ارمغان می آورد و هم از آن طرف مدعی عقل و پرستیژ و پروپاگانداست تا انتقاد از نوع تغییر ریشه ای را زیر پوست خود داشته باشد.

البته این ظن من زمانی قوی تر شد که مشاهده کردم این چهره ی ساکت مانده در چند وقت گذشته، بلافاصله مورد خطاب و مصاحبت رسانه های سینه چاک هاشمی و دار و دسته اش قرار گرفت و کم کم بوی چهره سازی از وی به مشام می رسد.

البته برای آنها که هنوز آلزایمر سیاسی نگرفته اند به روشنی مشخص است که اصغر زاده در لجاجت و جاه طلبی و گردن کلفتی و آتش افروزی صدها بار از موسوی بدتر و بلکه کینه توز تر و البته بی چاک و چنبه تر است.

از آن طرف هم بعید است نظام کسی مانند احمدی نژاد در آستین داشته باشد تا در مناظره ای جانانه هم انتقام ملت را از سه دهه فساد و گردن کلفتی آلیگارشی پدرخوانده ها بستاند هم راهبردی مناسب جهت ضربه فنی کردن بحران سازان حرفه ای به میدان عرضه بدارد. 

شعری لطیف، سرداری غریب!

یک یک در خانه های ما را هم  زد! 

در باز نشد پنجره ها را هم زد! 

 

انگار نبود هیچکس در کوفه 

حتی در خانه خدا را هم زد!