والعادیات

سوگند به نفسهای اسب مجاهدان

والعادیات

سوگند به نفسهای اسب مجاهدان

آنگاه که قبیله سلمان برخاست

به سفارش دانشجویان عزیزم جهت انتشار در ویژه نامه دهه فجر آن عزیزان چند سطری نگاشتم و مناسب دیدم آنرا در این پایگاه نیز به نمایش بگذارم. با تشکر ازآنان که زحمت تایپ آنرا بر خود هموار ساختند خصوصاْ مصطفی عزیز و اهل ولایت!

 

شبی که در غار حراء به پاکترین بندگان وحی شد؛ بخوان!بخوان به نام پروردگارت که آفرید!دین آخرین    پای در جهان گذاشت تا رسالتی که بر دوش داشت به هدف نزدیک کند. خلق و خوی زیبای رسول خدا،فداکاری اصحاب، ثروت خدیجه و از جان گذشتگی علی در هر عرصه ای و حضور در هر خط مقدمی، راه را برای درخشش این رسالت الهی گشود و گرد غربت را از چهره صبورترین پیامبر پاک کرد. همه در اندیشه فرو رفته بودند که سرانجام این دین چه خواهد شد و چگونه و تا چه حد به تسخیر قلوب تمام جهانیان خواهد پرداخت؟ عاشقان پاکباز رسول الله بیمناک بودند که با این فداکاری ها، زجر دیدن ها، خون شهیدان بدر و احد، هجرت جعفربن ابیطالب و یاران به حبشه، گرسنگی و تشنگی مرگ آسای شعب ابوطالب، شکنجه های سوزان مشرکین بر جان نستوه بلال، همه و همه به چه عاقبتی منتهی خواهد شد و آیا زحمات پیامبر مهربانشان به ثمر خواهد نشست؟! منافقانی که با دغل کاری پوستین دین بر تن کرده بودند در اندیشه توطئه برای کودتایی همه جانبه علیه آرمانهای حقیقی اسلام لحظه شماری می کردند تا راهی را که محمد(ص) گشوده بود به برهوت جاهلیت پیشین بازگردانند. عاقبت این راه چه بود؟ در انتها چه پدید می آمد؟ جز آنکس که به منبع غیب متصل بود چه کسی توان خبر دادن داشت؟ اندکی صبر، لختی سکوت، آیه از جانب خداوند قدیر علیم فرود آمد "ای کسانی که ایمان آورده اید، هر کس از شما که از دین خویش برگردد، خداوند می تواند بجایش قومی را بیاورد که آنان را دوست دارد و آنها نیز خدای را دوست دارند، در برابر مومنان متواضعند و در مقابل کافران سخت و محکم و در راه خدا جهاد و کوشش می کنند." چهره ها مبهوت از پیام الهی در هم کشیده شدند و نگاه ها در هم گره خوردند و باز هم این رسول الله(ص) بود که باید رمز آیه را می گشود. مگر کسی از دینش بر می گردد؟ آری، دین آخرین تنها زمانی دین است که بعد از پیامبر، به امامت علی اقتدا کند و او را ولی و سرور خویش بداند و همچون نبیّ از ولی اطاعت کند، اما قریش نه تنها علی را حمایت نخواهند کرد، بلکه در مقابلش می ایستند و می کوشند نسل پاک او را از روی زمین محو نمایند و انتقام شمشیر زدنهای خالصانه و عارفانه علی را از او بگیرند! دوباره سوالها آغاز شدند؛ آیا دین حقیقی که باید با غدیر کامل شود از میان ما می رود؟ پس این قوم که محبوب خدا و دوستدار خدایند چه قومی است که به جای ما عزیز کرده خدا می شوند؟ نگاه پیامبر بر روی اصحاب چرخید و ناگهان بر صورت معصوم و چهره ی فرهیخته سلمان فارسی توقف کرد! دستان گرمش را بر شانه او نهاد و فرمود: قبیله ی این مرد! ایران! اینان عاشقان علی و فرزندان اویند و دنیا با ایمان آنان الهام می گیرد. منافقان همانجا دشمن اصلی خود را شناختند و پس از پیامبر روزی که با کودتای سیاسی علی(ع) را با حقیقت غدیرش خانه نشین کردند و دست و پهلوی همسرش را شکستند، با دستگاه مکار فرهنگ سازی و شایعه پراکنی خود تخم کینه از ایران و ایرانی را پاشیدند و دومین غاصب، هنگامی که خود را خلیفه خواند هر چه ایرانی بود از مدینه اخراج کرد تا مبادا علی(ع) را یاری کنند و سخن خدا و وعده رسولش به واقعیت بپیوندد. نمی دانست افق نگاه محمد(ص) به امروز و فردا نیست. او به پهنای تمام تاریخ اشاره دارد. روزها گذشت، ایرانیان مسلمان شدند، تحقیر شدند و ظلم دیدند، عالم شدند و عزت یافتند، دوباره کشورشان از آن سوی سرزمین های تاتار و مغول غارت شد ، بازهم بر فراز خاکسترها سرزمین خویش را آباد کردند و اولین دولت شیعی را در تمام جهان به نام خود ثبت نمودند و از اردبیل و تبریز تا قزوین و نهایتاً اصفهان عالی قاپوها بر پا نمودند تا بنای فاخری به نام نامی علی(ع) بسازند. زمانها آمد و رفت و این قوم همچنان زیر سمّ خودپرستان تار و مار شد اما زیر لب ذکر حیدر حیدر خویش را مدام زمزمه می کرد. نفس ها به شماره افتادند، فرزند نابخرد و بی کفایت چکمه پوش قلدر قزاق  می خواست نام کوروش را بجای ذکر علی بر سرزمین سلمان مسلط کند، چون نسل قلعه نشینان یهودی خیبر می دانستند اگر ایرانی از علی(ع) جدا شود و خود را اشکانی و هخامنشی بداند دیگر با خیال آسوده می تواند انتقام از جا کندن درب قلعه خیبر و مطیع کردن یهودیان عهد شکن را از علی مرتضی بگیرد و نام ستاره صهیون را بر قلب جوانان قبیله سلمان حک کند. از اسرائیل فرزند لاابالی قزاق را شیر کردند که سازمان مخوف و جلّاد ساواک را بسازد و خود معلمی آنان را به عهده گرفتند تا هر لبی که می خواهد سودای کندن درب خیبر را بر بامهای ایران بخواند به هم بدوزند. فرزند حیدر، پرده شب هخامنشی و یهود خیبر نشین را پاره کرد و گفت: بداد اسلام برسید! پانزده سال او را بیرون نگه داشتند، بیش از ده سال را در جوار مرقد حیدر کرار به غربت گذراند اما چهلم پشت چهلم، از قم تا تبریز، از یزد تا اصفهان و شیراز و کرمان و قزوین و مشهد همه زیر لب ذکر حیدر گرفتند که ما شاه نمی خواهیم! برقرار می کنیم حکومت علی را، سرنگون می کنیم رژیم پهلوی را، مرگ بر این شاه! نه از آژانس بین المللی یهود کاری ساخته بود نه از ارتش به ملت پیوسته و نه از اشرافیت تا گلو از جان ملت مکیده! همه از درون فرو پاشیدند و دست تسلیم بلند کردند. پسر حیدر آمد و دولت تعیین کرد و فرمود: رای من جمهوری اسلامی است! ملت را تعریف دیگری کرد و آنان را به مدلی فراخواند که ریشه در دستور آخرین جانشین رسول الله(ص) یعنی مهدی پرده نشین غیبت کبری داشت. مدل ما برای حکومت عبارتست از امامت و امت و اگر می خواهد رهبرتان باشم پس"پشتیبان ولایت فقیه باشید تا به مملکت شما آسیبی نرسد." تمام دنیا بر سرش ریختند، دیوانه ای را به هشت سال جنگ نابرابر با او تشویق کردند، جنگ را نمی دانم چگونه برایش مدیریت کردند، فرزندانشان را به بهانه علم و تحصیل به اروپا فرستادند، اما بسیجیان، هم از بیغوله های جنوب شهر هم از خانه های شمال شهر، ترک و لر و فارس و بلوچ آمدند تا تنها نماند امامشان، چون می دانستند نباید اهل کوفه باشند تا علی باز هم احساس غربت نکند. اهل کوفه نبودند و ثابت کردند قبیله سلمان بر خواسته و حاضرست هزار بار برای دین خدا جان فشانی کند اما این جا هم دورویان منافق رخنه کردند و پس از هشت سال غربت قبیله سلمان کاری کردند که امام قبیله عشق بگوید"جام زهر را سر کشیدم و قطعنامه را امضا نمودم." عشاق سینه چاکش خون گریستند و چند ماهی که گذشت روح بلندش رفت به ملکوت اعلی تا هم شفاعت کند بسیجیانش را، هم شکایت کند از جام زهر دهندگان به خودش را! خواستند مهره چینی کنند و همان بلائی که بر سر علی آوردند بر سر خیزش انقلابی نسل سلمان بیاورند، اما خدا نخواست و این بار هم خداوند دست بیعت امت را در دست یک علی گذاشت، یک علی که چون یک دست در بدن نداشت می گفتند کاری از دستش بر نمی آید چون یکدست صدا ندارد. نگران نباشید بگذارید تئوری تعدیل اقتصادی را انجام دهیم، خود به خود بر می گردیم به کاخ های شمال شهر و اشرافیت طلحه و زبیر، دیگر ریشه انقلابی بودن را خشک می کند و باز هم قلعه نشینان خیبر بنی صهیون خطر را از دلهای لرزان ساکنان ستاره شش گوش دور می کنند. بیست سال زمان نیاز داشتند تا این بار علی را از قله رهبری به زیر بکشند و تئوریسین مکارشان گفت:" تا مردم در خیابانها هستند از فرصت استفاده کنید و راس هرم را قطع کنید." آری همان تئوریسین را می گویم که در تلویزیون با زبان بی زبانی اش اعتراف کرد که به نظام امامت و امت ضربه های بدی زده است. بیچاره ها فکر می کردند کاره ای هستند اما ندانستند عروسکهای خیمه شب بازی کارگردانان حیله گر قلعه خیبرند که امروز کینه سلمان را نه فقط بخاطر ایران بلکه بخاطر کشمیر و عراق و سوریه و لبنان و فلسطین و حتی ترکیه در دل داشتند. عروسکها نمی دانستند بازیگردانها معلوم می شوند حتی اگر در مناظره بگویند" یاد حضرت امام و شهدا را گرامی می داریم که ما تمام هویتمان و همه چیزمان را مدیون آنان هستیم." آری بازیگردانها و کارگردانان خیبر نشین قلعه یهود صهیونی آنگاه مشخص شدند که سربازان بی جیره و مواجب آنان روزه خود را شکستند و شعار نه غزه نه لبنان سردادند! اگر امام نسل سلمان هشت سال جنگ را رهبری کرد، قبیله سلمان این بار اجازه نداد بیش از هشت ماه بگذرد و امام مظلومش دست تنها در مقابل سکوت دنیا پرستان ویلا نشین و شکم بر آمده به جنگ با دشمن داخلی بر خیزد. دستانشان را در دست او نهادند که مولا، نکند فکر کنی یک دست صدا ندارد، چنان دست به دست تو می گذاریم که صدای دستهای ما را تمام دنیا بشنود و بداند هر کس بخواهد نام علی، ذکر علی، یاد علی، راه علی، مرام علی و دستور علی را از قبیله سلمان بگیرد، باید خود را در مقابل فوج فدائیان علی ببیند و نسل سلمان را تا ابد سدّ راه خود بداند. آری، قبیله سلمان بر خاسته است. راست گفت خدا و راست گفت پیامبرش.                                            

 ما را نبی، قبیله سلمان خطاب کرد                  

 

روی غرور و غیرت ماهم حساب کرد                         

  

از ما بترس ، طایفه ای پر اراده ایم                   

 

ما مثل کوه پشت علی ایستاده ایم      

چه کسانی شبکه چهار سیما را "تراز" می کنند؟

از برکات حضور مدیر همیشه رسانه ملی شاهد اتفاقاتی هستیم که روز به روز شک ما را در مورد حضور خزنده جریان استحاله فکری و فرهنگی در این نهاد استراتژیک به یقین مبدّل می سازد. نگاهی گذرا به نقدهایی که جریان حزب الله در نشریات و سایتهای خود می نگارد وضعیت ابهام آلود رسانه ملی را بیشتر از گذشته مشخص می سازد و ناله وا أسفا را از نای دلسوزان و عاشقان انقلاب مظلوم و مقتدر اسلامی امت اسلام به آسمان بلند می کند.  

یکی از جنبه های مورد اشاره متخصصین حزب اللهی و البته مورد غفلت و شاید هم تغافل مدیران پیچیده رسانه، حضور افرادی با سبقه های سیاه و آشکار در تضاد با آرمانهای انقلاب اسلامی است که بعضاً به زاویه داشتن شدید با مصالح نظام و فرو افتادن در ورطه های هولناک گمراهی و سواری دادن به دشمن مکار منجر گشته است. بسیار فریادها برخواسته است و ناله ها از جگرها بلند شده که اگر صدا و سیما دانشگاهی برای تعلیم و تزکیه امت است حضور افرادی که سوابق ناموزونی دارند به چه معنی و چه هدفی است و چه استراتژی مدونی برای تعبیه برنامه های خاص توسط این افراد در برنامه های رسانه وجود داشته است. البته تکبر و تبختر مدیران ریزو درشت رسانه انقدر غلیظ است که بهایی به این همه تذکار و انتقاد نمی دهند و صد البته که بواسطه سهل انگاری و شاید هم تعمد و وامداری به صاحبان قدرت و ثروت راه را برای ورود نفوذی ها باز کرده اند و حضور آنان را در عرصه های مختلف سیاسی، فکری، اعتقادی و فرهنگی تسهیل نموده اند.  

نگاهی به برنامه ای که جمعه ها شبکه چهار سیما پیرامون نقد و نظر در مورد مسائل اقتصادی کشور پخش می کند نمایانگر اوج غفلت مدیران جدید المکان شبکه روشنفکران و شاید شدت نفوذ ارباب سیّاس قدرت باشد. این برنامه که می کوشد از انواع و اقسام صاحب نظران اقتصادی از جبهه مخالف صد در صد قوه مجریه و کینه ورزان به رئیس جمهور و افکار و آرمانهای او در برنامه استفاده نماید، ذره ای از مسأله تئوری پردازی بومی و فاصله گرفتن از تقلیدات غربی در عرصه تئوری های اقتصادی بهره مند نیست و مدام در پی انتشار نشخوار هزار ساله اقتصاد دانان متغیّربازی است که برخی از آنان هنری جز "ثابت فرض کردن سایر متغیرها" ندارند. 

 ای کاش این شبکه معلوم الحال که همواره در راستای باد می ایستد تا بر بالهای فرهنگ جاری و پروپاگاندای ضخیم مدعیان "توسعه"  سکولار سوار شود، می کوشید تا لاأقل مفاهیم علمی با همان طعم غربی آنرا در عرصه اقتصاد ارائه کند و شاید بتواند در شناخت فکر و متد غربی که همواره اقتصاد مقلد مارا به زانو در آورده قدری مفید باشد. چون نه مدیران و کارگردانان برنامه های این چنینی شبکه چهار عرضه و بضاعت انجام حرکت به سوی الگوی ایرانی اسلامی پیشرفت را دارند نه همتی برای این در آنان مشاهده شده و میشود. اگر شده بود که امروز وضع فرهنگ غالب ما این نبود و حاصل ندانم کاری ها فتنه 88 نمیشد آنهم با رأی بالای صندوقهای صدا و سیما به عامل کینه توز جریان غربگرا و استحاله خواه!!! 

این اعتقاد که شبکه مذکور نه بار علمی دارد نه همت مبارزاتی در راستای اجرای مطالبات رهبر حکیم انقلاب، بر اساس آنچه که آنان میسازند و آنانکه در برنامه ها می آیند مسجل شده است. حضور کارشناس مخبر برنامه در گوشه قاب تلویزیون در یکی از بهترین ساعات پخش برنامه ها در شبکه تحت سیطره روشنفکران نه تنها عقیده مذکور را در من تقویت می کند، بلکه باعث خون شدن دل و جان نیروهایی می گردد که در جریان انتخابات 88 به جرم دفاع از آرمانهای انقلاب و حضور در خط دفاع از ولایت انواع فحشها را تحمل کردند و تمام تهمتها را به جان خریدند و با خدا معامله کردند تا اسلام بماند و بقول حضرت آقا (دام ظله) نگذارند دشمن به پاک کردن نام دین هم از جامعه نائل شود.   

حضور پر معنای آقای م. پ کارشناس مرکز پژوهشهای مجلس که از فارغ التحصیلان دانشگاه تحت مدیریت آقای مهدوی کنی است و بیشتر درسهای خود را با روحانیون ارجمند صاحب نام در آن مرکز گذرانده شاید در وهله اول زیاد عجیب نباشد، اما عجیب تر می شود اگر بدانید که فرد مذکور که نه تنها یک تألیف و حتی در وبلاگ شخصی خود یک مطلب تالیفی در عرصه اقتصاد ندارد و حاضرم توان ایشان در رشته اقتصاد را با محکی در سر هر کلاسی به محک سنجش بگذارم، از فعالان اصلی ستاد موسوی و از فحاشان و تهمت زنندگان به دکتر احمدی نژاد در زمان انتخابات سال گذشته بود. وزارت فخیمه اطلاعات و نهادهای نظارتی که برای حضور یک کارمند و یا استخدام یک استاد متبحر و فرهیخته هزاران تحقیق و مطالعه و هیأت تشکیل میدهند می توانند به گرفتن پرینتی از SMS های این کارشناس ناوارد عرصه اقتصاد در زمان انتخابات 88 بسنده کنند و به مدیران امنیتی و حراستی رسانه ملی بگویند ایشان در زمان انتخابات و البته پس از آن به پراکندن چه مزخرفاتی مشغول بوده است. بررسی حضور پرسابقه این فرد در ستاد مرکزی میرحسین موسوی و پرچمداری شعار محوری آنان یعنی "دروغگو بودن احمدی نژاد" که این فرد هفته ها قبل از انجام مناظره تاریخی کفر و ایمان از هر طریقی به انعکاس آن مشغول بود بماند برای زمانی دیگر که وای به حال آقای دکتر توکلی بخاطر استفاده از این نیروهای خالص و همسویش و وای بر ضرغامی در خواب با این افرادی که زیر دماغ او می روند و می آیند.  

اگر این فرد ساده و بقول حضرت امام ؛ "فاقد شم سیاسی اما در سیاست بزرگ شده" از روی نادانی به وادی احمقانه حمایت از بقول خودش "میر فرزانه" و عناد با بقول خودش "یک دروغگو" افتاد و نفهمید که چگونه باید راه را از چاه بشناسد که وای به حال شما که از یک ناوارد بی بصیرت در رسانه ملی بهره می برید و به مهندسی افکار ملت می پردازید و اگر دانسته و مغرضانه در آن وادی وارده شده که باز هم وای به حال شما و حال او  و به حال آیت الله مهدوی کنی که چنین افرادی را تربیت کردند و به جان خودشان انداختند و جبهه جناح مخالف انقلاب و اسلام را تقویت نمودند.

وقتی وحید یامین پور در مصاحبه ای با کیهان مدتها پیش گفته بود ما در دانشگاه امام صادق هم حتی اساتیدی داریم که به وضوح سکولار بودند و سکولارسیم را در درسهای خود بروز می دادند دیگر چه توقعی میتوان داشت که امثال مصطفی کواکبیان و حیدر مسخدمین حسینی از آن دانشگاه بیرون نیایند؟؟ مگر اینها مناصب مهم و کلیدی را بواسطه نامی که ازین دانشگاه داشتند به چنگ نیاورده بودند؟ در قزوین دانشگاهی غیر انتفاعی هست که دانشجویانش با رتبه های 10 هزار به بالا به آن وارد می شوند که البته هیأت أمنای آن را غالباً فعالان جناح چپ سابق تشکیل میدهند و البته از آنرو که جایی برای آنان در هیچ دانشگاهی باز نشده است، در همین مرکز خود ساخته به تدریس هم مشغولند. کافی است سری به چند دانشجوی دم دستی یا نتایج نظرخواهی های هرترم بزنید تا متوجه شوید نظر دانشجویان آنجا که در بالا تشریح شدند راجع به کلاسهای آقایان مدیر و مشهور مثل مستخدمین حسینی و علی آقا محمدی و ما أشبه چیست!!! وای بر کسی که نمرود بگوید او کافر است! اگر اینان دانشگاه های استخوان دار را برای تدریس بر میگزیدند چه بلایی سرشان می آمد؟!

یادی از یامین پور کردم، بی مناسبت ندیدم که بگویم حتماً رؤسای عافیت طلب سیمای ما، آنگاه که از اخته کردن برنامه "دیروز، امروز، فردا" فارغ شده اند و امثال یامین پور و وحید جلیلی را به گوشه های غربت فلان روزنامه  و اداره شوت کردند، کوشیده اند تا برنامه های رسانه را در اختیار اعضای ستاد مرکزی موسوی قرار دهند که امروز با تزریق منویات علی لاریجانی و احمد توکلی و علی مطهری (هداهم الله ان شاء الله قبل سقوطهم الی الهلاک) تیشه هایی به بزرگی شبکه های تلویزیونی به ریشه دولت عدالت به بلندی 25 میلیون طرفدار بزنند.  

از این آقا و امثال او بسیار بیشتر ازآنکه گفتم مطلب داریم تا بگوییم. شاید زمانی دیگر! امیدوارم زمانش هیچگاه نرسد.

آقایان رسانه نشین بس کنید! إنتهوا خیر لکم!!!

شباهت کفر بن علی و لائیکهای دنبال موسوی

انگار طفلک حسابی زده به سیم آخر  و قید حرف و حدیث مردم را زده که پشت سرش چی میگن با این بیانیه ها که میده و حرفها و تحلیلهایی که می کنه. از قضای روزگار این حرفها رو شاید از روی عمد اینطوری میزنه چون میبینه که بدنه اجتماعی طرفدارش یا همون فداییای جنبش کاریکاتوری ابوالمتوهّمین از این نوع تحلیلهای آبکی و آسمون ریسمون به هم بافتنها لذتی میبرند که نگو و نپرس و از قضا هرچقدر خالی بندی ها غلیظ تر و حرفها آبکی تر باشند اونها بیشتر در جهل خودشون فرو می رند چون اگر اندکی عقلانیت چاشنی حرفها کنند ممکن است به حکم فطرت بشری به تفکر وادار بشن و کم کم روی به تعمق و تعقل بیارند. وقتی آقای متوهم یا همان سردار مخمل سابق که عرضه مخملی بودن رو هم نداشت و حسابی زد توی خط زمختی و مشت آهنین بکار بردن، بیانیه داده که بله ماهم حالیمونه توی مصر و تونس چی میگذره و مردم جنبش و انقلاب ساختند و دارن توی دهن خودکامگان خودپسند میزنن و متکبرا رو از سرزمینهای اسلامی جارو میکنن تا عدالت و دیانت رو برپا کنند.   

 

صبح بخیر، تازه پاشدی عموجان؟ آره دایی! بغیر از جنبش تو و خاله پیرزن دهها جنبش جون دار واقعی مستقل هستند که دارن دنیا رو تکون میدن و از قضا بر عکس شماها حسابی هم دارن دل جهانیان رو به دست میارن. باشه نیاز نیست تو و دوستانت بازم خونتون رو کثیف تر کنین ازینی که هست، خوب بابا تونسم جنبشش سبزه، مصر که اوه اساسی، اصلا نه غزه نه لبنان میگن اونجا که نگو و نپرس! عکس رهبران اسلامی شون رو پاره میکنن که اصلا خفن! میدونی که عین جنبش سبزن، همه مسلمونای منطقه اونارو عامل اسرائیل میدونن و براشون تحلیل پیچیده ای نیست این داستان!  

واقعاً احساس میکنم چیز خورت کردن! به قول ما قزوینیا مغز قلاق بهت دادن. میگرده میگرده یه جوری هرکی تو دنیا دادو بیداد میکنه یه طوری ربطش میده به سه روز 25 و 28 و 30 خرداد. طفلی جرأت نمیکنه بگه 29 خرداد هم تظاهرات داشتیم وگرنه خطبه های آقا رو هم در طرفداری از تقلب میدونست. میگین نه ببینید!حال نوشتن ندارم چون بیست و هشتم نزدیکه و نمیخوام طنز بنویسم ایشالا بعد ماه صفر در خدمتم، هرچی ام میخوام تحلیل علمی بکنم و ریشه های افاضات ابوالإنقلابات الالوانیّه رو به بوته نقد بسپارم اصلا قلم نمیاد به سمت جدی بودن! آخه چی بگم؟ بابا این از صد کیلومتری داد میزنه که حال نداره، یکی به داد این برسه، بچم از دست رفت. 

آخه وقتی فلان معلم (از معلمای سینه چاک مخمل پوش با همه بجوش و با ما نجوش که هنوزم داره به انقلاب و اسلام و تشیع بد و بیراه میگه و میترسم از غصه جنبش سبز یه روزی در عنفوان 50 سالگی جوون مرگ بشه) اولین روز ماه رمضون اومده بود سر کلاسش و به دانشجوا گفته بود چرا بد جواب میدین سؤالا رو؟ چرا سر کلاس نشاط ندارین؟ روزه این؟ بیخود! یا باید سرکلاس با حال باشید و مث من بشکن و بالا بنداز، یا اصلاً نمیخوام روزه بگیرین از بیخ یا نیاین سر کلاس! بابا اینا کلا همشون حالشون پریشه، انگار واسه این روزه گرفتن یا عاشق چشم و ابروی اینان که بیان و منّت طرف رو بکشن که بابا بیا ترو خدا بما درس بده، مگه نمیبینی قحطی بیداد میکنه! خدارو شکر جاسبی داره هرکمبودی رو جبران میکنه! أطال الله طوله و عرضَه. سرهمین قضیه بود که وقتی تحلیل گران حرفه ای داشتن راجع به ریشه های تاریخی حرکت تونس و مهمترین جنبشهای آن دیار حرف میزدن یاد این جماعت افتادم. وقتی حبیب بورقیبه دیکتاتور قبلی تونس میخواست مملکتشو مثلا توسعه بده و Development ایجاد کنه یه سال دیگه وقاحت رو رسوند به اوج و اومد در کارخانه ها و مراکز کاری اعلام کرد که با روزه گرفتن توان و بازدهی کارکنان میاد پایین فلذا من اجازه نمیدم که کسی توی کارخونه ها روزه بگیره و همه باید برای بالا بردن راندمان کاریشون روزه رو کنار بذارن. میبینید بین مردمی که علیه اون دیکتاتورها ایستادن و مردم سبز آقای قاطی پاتی چقده شباهت هست!! یکیش اون معلم بود که معروض شد و قصه اونو واستون گفتم. حالا شما حق بدین که موسوی با دیدن حرکت 30 ساله النهضة الاسلامیه تونس و جنبش 70 ساله اخوان المسلمین مصر یاد خودش و حرکت اسلامی یارانش بیفته. جریانی که میخواست و جز این هم نمیخواست که بساط دین و حکومت دینی رو از ایران جمع کنه چطور خودش رو همنفس میدونه با عقده های در گلو خفه شده اسلام خواهانی که محوری ترین خواسته اونها دین و اجرای شعار الله اکبر بود.

جذب حداکثری هوشیاری می خواهد!

            

          ما به دنبال شعار نیستیم و برخوردمان با دستورات راهبردی مقام ولایت از روی احساسات و یا فیگور های وقت و بی وقت سیاسی و اجتماعی نیست. ما باور داریم که رهبری حکیم داریم که بیان خطوط اصلی انقلاب از زبان وی نه تنها بعنوان مدار استنباط شریعت در زمان غیبت مورد اطاعت ماست بلکه تجربیات، مطالعات و دانسته های او از اوضاع کشور و روابط بین الملل و وضعیت رسانه ای جهان امروز و هرآنچه یک مدیر در قامت رهبری جهانی نیاز دارد از وی یک مرجع بی بدیل در شناخت مدیریت سیاسی و اجتماعی و رسانه ای در بعد جهانی ساخته است. در میان راهبردهای تبیین شده از جانب این رهبر فرزانه، استرات‍ژی جذب حداکثری بر فراز تمامی فعالیتهای سیاسی، امنیتی و فرهنگی ما سایه انداخته است و البته باید جستجوی افزونتری انجام دهیم تا بدانیم این مطالبه رهبر انقلاب نیز چه میزان در میان مدعیان ولایت مداری مورد رعایت قرار گرفته است که البته به نظر نگارنده ،مانند بسیاری از خواسته های کلان و یا حتی خرد مقام ولایت از چشم مدیران جامعه اسلامی مغفول مانده و بازهم مانند همیشه امیدواریم به دست امت حزب الله جامه عمل بپوشد و در حدّ توان مردان عرصه ولایت مداری و جان نثاری اجرا گردد. 

دیشب در مراسمی که طبق روال سالهای ممتد گذشته برای پاسداشت یاد و نام شهیدان گلگون کفن میهن اسلامی مان برگزار شده بود تحت عنوان شب خاطره آب و آتش شرکت کردم و یاد دوران حضورم در ایام نوجوانی و جوانی افتادم. نقد که بر تمامی انواع برنامه های دوستان حزب اللهی وارد است و البته آنها که کار دولتی نمیکنند و گردن خود را بواسطه احکام مدیریتی که در جیب دارند کلفت نمیبینند معمولاً از نقدهای برادران دلسوز و دردر کشیده خود استقبال می کنند که امیدوارم روزی فرصت کنم تا این نقدهای درون گروهی را به عرصه عمل برسانم و به سهم خود مفید باشم. 

اما دیشب نکته ای در میانه مجلس نظرم را جلب نمود که در دم  اس ام اس وار به دوستان اطلاع دادم که دارندگان شامه تیز سیاسی بعلاوه غیرت ولایی را به هوش وا داشت. نکته مزبور حضور دکتر درویش استاد علوم سیاسی دانشگاه بین المللی امام خمینی (ره) در میان شرکت کنندگان حزب اللهی شب خاطره جمعه شب بود. وی که به همراه خانواده خود گویا در مراسم شرکت کرده بود متأسفانه از متهمان و بانیان اصلی اغتشاشات سال 88 در دانشگاه بین الملل بود که منجر به توهین به اساتید و مختل کردن امر امتحانات دانشگاه گردید و البته پس از دستگیری به همراه 4 تن دیگر از اساتید دانشگاه که عمدتاً از اعضای رسمی و سابقه دار سازمان مجاهدین انقلاب بودند که به قول شهید لاجوردی خطرشان از مجاهدین خلق به مراتب بیشتر است و عملاً عقل منفصل مسئولین نظام شده اند هم اکنون پرونده اش در دست قوه قضائیه است. دکتر درویش که ظاهراً در میان متهمان و دستگیر شدگان مذکور بیشترین رابطه را با دکتر فضلی داشته که نامبرده رئیس شاخه قزوین سازمان مجاهدین انقلاب و از اعضای اصلی ستاد  مصطفی معین و میر حسین موسوی بوده است و علاوه بر فعالیت در اغتشاشات پس از انتخابات  هنوز هم در دانشگاه محور بسیاری از تلاشها برای به نتیجه رساندن آرمانهای موسوی است و به اعتراف خود در ماجرای اسفناک عاشورای هشتاد و هشت نیز در تهران حضور داشته است.  

حضور امثال دکتر درویش میتواند هم برای نیروهای حامی ولایت و آرمانهای حقیقی شهیدان و هم برای بدنه سینه چاک سران فتنه حاوی پیام باشد. پیامی برای بدنه دنباله رو اشرافیت دارد اینکه ؛ برخیزید و فرماندهان و ژنرالهای شبه جنبشتان را رؤیت بفرمایید که علاوه بر حضور در نماز جمعه، بر حضور خود در شبهای خاطره شهیدان هم اصرار دارند در حالیکه شما بعنوان پیاده نظام بی جیره و مواجب نتانیاهو و شیمون پرز همچنان بر مطرود بودن راه اسلام و مسیر تشیع و حتی عزاداری برای سالار و سرور شهیدان حضرت اباعبدالله (ع) پای فشاری میکنید. البته زیاد بر حضور این ژنرالهای ان شاء الله تائب در نماز جمعه شهر تاکید نمیکنم چون هم آنان هم شما در دوره بعد به بسیاری از ائمه جمعه ای که درین شهر خطبه می خوانند رأی خواهید داد و برایشان گریبان چاک خواهید نمود. اما پیامی که نه بعنوان افسر یا سرباز جنگ نرم، بلکه به عنوان ایستگاه صلواتی برای خدمتکاری و نوکری بسیجیان امام خامنه ای برای حزب الله دارم "هوشیاری" است. اگر میخواهیم سخن امام لشگر عشق را درین آوردگاه فرهنگی و سیاسی به اجرا در آوریم و در وادی جذب حداکثری گام بزنیم باید هوشیار باشیم و با کسانی امثال درویش که در جمعهای ما حاضر می شوند از نزدیک صحبت کنیم و مواضع روشنی از آنها طلب نماییم و مراقب باشیم اولاً خودمان با فقدان استراتژی در صحنه بیهوده دست و پا نزنیم که حضور هرکس با هر موضعی و هر اعتقادی برایمان مهم نباشد و فقط بخواهیم یاد شهدا و خاطرات جنگ را زنده نگه داریم بلکه هدف اساسی امام (ره) از ادامه جنگ و راهبرد نهایی تلاشها و خون دل خوردنهای رهبر عزیزمان را بشناسیم و سهم خود را در راستای نیل به آنان ادا کنیم ثانیاً مراقب باشیم اگر هر کسی با هرنوع زاویه ای با آرمانهای اساسی و لایتغیر ما میخواهد سودای نفوذ در سر بپرواند سودایش را در سرش نابود گردانیم و البته و صدالبته که ثالثاً اگر توبه حقیقی با توجه به قرائن و شواهد در کسی حلول نموده با آغوش باز از وی استقبال کنیم که دستور شرعی و راهبرد حکیمانه ولیّ فقیه مارا بدان امر نموده است. این توبه البته بر اساس دستور کلام خداوند؛ " الا الذین تابوا و اصلحوا و بینوا فاولئک اتوب علیهم و انا التواب الرحیم" هنگامی مقبول است که هم توبه باشد هم اصلاح و برگشت از مسیر گذشته و هم تبیین و آشکار کردن آنچه که در گذشته به غلط انجام شده و آنچه که اکنون در برنامه هست. چون اگر برنامه نداشته باشیم و هوشیار نباشیم نه تنها به شهدا مدیون می مانیم بلکه با هر قدم به شهیدان و امام شهیدان هم خیانت می ورزیم. البته خود این حقیر دیگر به حضور آفتاب پرست وار جواد حضرتی در این جمع ها عادت کرده ام و وجودش برایم آنقدر حقیر است که حتی حضور و غیبتش و اشعارش در ذم رئیس جمهور با انواع توهین ها و لایی کشیدنها در جاده سیاست برایم عادی و بی معنا شده است. امیدوارم دوستان بیشتری به او  و امثال او نپیوندند و از سرگذشت او و بازیهای بی معنایش درس بگیرند. منظورم همانانی است که از اکنون به فکر حضور در ستاد انتخاباتی آقای نماینده اند که بعید است در قزوین هم حتی رأی قابل ملاحظه ای داشته باشد. شهدا به دنبال قدرت و طعم دنیا نبودند، این را فراموش نکنیم.

زینب کجا و بازار شام کجا؟!!

سلام علی قلب زینب الصبور 

 

السلام علی کعبة الرزایا 

 

السلام علی زینب بنت امیر المؤمنین 

  

 

شبهای جانسوز عزای اهل بیت در ماه صفر آغاز شد و بازهم به توفیق خداوند و مدد سالار شهیدان میهمان حجة الاسلام هاشمی نژاد در مسجد النبی قزوین هستیم. نوای گرم و نفس حق این خادم الحسین زنگار دل را می زداید و مشام جان را به عطر ولایت آل الله می نوازد. هنگامی که از مولای مستضعفان و امام منتظران حضرت حجة بن الحسن ارواحنا فداه یاد می کند و از فراق او ناله جان سوز سر میدهد دل عاشقان حضورش و جان دردآلود ستمدیدگان و رنجدیدگان را زیر و زبر می سازد.  

 وعده دیدار ما کنار منبر گرم و صمیمی حجة الاسلام هاشمی نژاد در مسجد النبی

 التماس دعا