والعادیات

سوگند به نفسهای اسب مجاهدان

والعادیات

سوگند به نفسهای اسب مجاهدان

آیا منصور ملعون است؟

دیروز از مقابل کتابخانه ای در دانشگاهی عبور می کردیم! نماز ظهر را خوانده بودیم و گذر می کردیم! ناگهان در ویترین مثلا کتابهای توصیه شده به دانشجویان چشمم به دیوان قدیمی منصور حلاج افتاد! 

به دوستانی که در برم بودند اشاره کردم که دیوان منصور نباید برای دانشجویانی که تازه به عرصه ی خواندن و جوانه زدن نشسته اند مناسب باشد. یکی گفت: از قضا من بسیار طالبم تا دیوان حلاج را به چشم مطالعه در پیش خویش بنهم! 

باب باز گشت و نقل سخنی از سید مهدی حائری قزوینی به میانه آمد. شبی از شبهای ماه صفر سید مهدی حائری با علم و تحقیق و قدرت منبر و تجربه وافی و تقوای صافی، سخن را به هدفی تا موضوع منصور حلاج رسانید. 

سخن وی چنین بود که مگر منصور حلاج کیست که چنین از وی نقل کلام می کنند و بیان او به مثابه استوانه ای در طریقت و عرفان مطرح می گردد. منصور حلاج کسی است که در توقیعی از مولای غایب از نظر و بیانی از آن حضرت صاحب اثر به لعنت مبتلا گشته و کسی که به چنین لعنی گرفتار آمده قطعا نه از اهل نجات، که بی تردید در زمره خیل دوزخیان است.

نه تنها سخن منصور حلاج بلکه کلام سایر ابواب عرفان و طریقت محی الدین بن عربی باید از دسترس نوخوانندگان و تازه پژوهندگان به دور باشد وگرنه چه منصور چه مولوی و ابن عربی جملگی بیشتر بر گمگشتگی راه می افزایند. 

چنان که نایب بر حق امام عصر اروحنا فداه مرحوم آیة الله العظمی بروجردی هنگامی که در بروجرد مشغول به خواندن مثنوی مولوی می کند ندایی به وی نهیب می زند که این مرد (مولوی) راه را گم کرده است و آن مرحوم (قدس الله نفسه) مثنوی را رها کرده و به اندوختن از کتاب عدّة الداعی شیخ ابن فهد حلّی می پردازد. 

اما آیا بیان آثار کسانی مانند حلاج یا غور در آثار مولوی و صدرالدین غونوی یا محی الدین بن عربی در شمار اشاعه افکار مضر است یا توسعه آن بطلان عمر بر امری عبس و لاطائل خواهد بود؟

اگر روحانی نتواند...!

    شاید سیاسیونی که بر مسند قدرت تکیه زده اند و بازی قدرت را به خوبی پذیرفته اند، می خواهند تا این چرخه باطل را در میان دستهای تشنه ی خویش تبادل کنند. همراهی مجلس ظاهرا اصولگرا با دولت اعتدال نما نشانی از همین همراهی و تلاش برای حل معضلات در پس پرده است. امری که می تواند حداقل به مردم و جامعه جهانی نیز نشان دهد که مجلس و دولت و سایر نهادها با هم مشکلی ندارند و تنها برخی غریبه ها هستند که می آیند تا نظم موجود را به هم بریزند و البته باید از صحنه دیر یا زود بیرون روند. همان حالتی که در دوران هاشمی وجود داشت و ملت هیچ روزنه ی امیدی در انتقاد به وضع موجود ندید و خود دست به ابتکار زده و شخصی را که ظاهرا بیرون از دایره قدرت بود به وسط گود سیاست بازکشانید. 

می توان دلیل شکست تمامی جناح های بر سر قدرت را پس از حرکت عجیب مردم در دوم خرداد به روشنی تشخیص داد. وقتی سر قدرت و نماد اشرافیت به حکم ملت محکوم می شود تمامی آنها که به دنبال وی در راه بودند و از پی او کف می زدند هم به تبع او از بازی قدرت خط می خورند. 

بازی رأی اعتمادی که مجلس به راه انداخت، سخنی بود بس مفصل برای آنان که می خواهند آینده سیاسی این مرز و بوم را ترسیم نمایند. نسلی که از پیش می رود بیشتر باید نگران مطالبات و روحیات غریبی باشد که نسل از پس قافله با خویش می آورد. نسلی که دیگر اندود کردن روزنه ها را نمی پسندد و بسته بودن هیچ پنجره ای را برای ساعتی نیز بر نمی تابد. هرچند با دادن مشتی فضاهای باز جنسی یا آزادی های دروغین بتوان به ملعبه ها سرگرمش ساخت. 

پس اگر این مجلس همراه و همساز و این جناح که دیگر نمیتوان "اصول" گرا نامیدش، نتواند موفقیتهای چشم گیر دولت اعتدال را جشن بگیرد، باید آماده باشد که مانند بیشتر زمانهای گذشته پیه حذف و تنفر را بر جان محتضر خویش بمالد. 

اگر روحانی نتواند از آزمون مردم با هر طریقی، مشروع یا نامشروع، نمره ی قبولی بگیرد قطعا نظم سیاسی موجود یارای تحمل دگرگونی های اساسی در چارچوبهای مدنی امت اسلام را نخواهد داشت. آنچه مسلم است و اندک اندک خود را نمایان خواهد ساخت، برهم خوردن تمامی جناح بندی های سیاسی و حتی اعتقادی در میان اقشار اجتماع است که خود را تا خط عملیاتی اجتماع هویدا ساخته و البته در انتظار تحولات نوینی نیز در این عرصه خواهد بود. تحولاتی که ظاهرا بدون بازگشت نیز پدید خواهند آمد. 


عشق یتیمان

ای که از حب علی دم میزنی 

بر یتیمان هم دمی سرمیزنی؟  

پدر

کاش بازم پیشم می موندی بابا

مرا عهدیست با جانان

     دورتر از آنی هستم که بخواهم سخن از معنویت و دستورالعمل های تعالی روح و پرواز ایمان سر دهم. اما در دوران حیات ما، چندی پیش یکی از برفراز ترین قله های ایمان و فقاهت و مصداق برتر توسل به مقام شامخ اهل البیت در دستور العملی عمومی به شیعیان خاندان نور توصیه هایی می نماید که نخستین آن اهتمام به دعای شریف عهد با مولای غائب از نظر و حاضر در منظر است.

نه تنها می توان در دعای شریف عهد از خداوند طلب همراهی با دولت انقلاب جهانی کرد، بلکه بنا بر این دستور و توصیه های مؤکد آن فرزانه ی فقیه، هرکسی موظف است هرصبح هم به تجدید عهد با امام و راهبر خود بپردازد،هم باید در آرزوی رسیدن به سپاه عدالت خواهان آه سوزان در صبح انتظار برکشد.

" خدایا اگر مرگی که برای بندگانت حتمی و مقرر داشته ای، میان من و "او" فاصله انداخت، پس مرا از قبرم بیرون آور در حالیکه کفنم را به خود پیچیده ام، شمشیرم را از نیام کشیده ام، نیزه ام را برهنه ساخته ام، در حالیکه لبیک گوی دعوت کننده ی بزرگ در شهر و بادیه هستم."

سرودی نیکو تر از این در ابتدای صبح برای کسی که در "عمل" انتظار به تکاپوست، میتوان یافت؟

چگونه نشاط یک امت رنج دیده را می توان هرصبح مجددا به قلب و رگ و پی آنان ریخت بهتر از زمزمه عهدی که نه مرگ مانع آن است نه ظلمها و زبونی های دنیاپرستان از حرکت باز نگاهش میدارد؟

این عهد بزرگ نه برای بزرگان، که اگر همت مردانه و توان قول مقتدارانه داشته باشیم، برای همچون من نیز تدارک دیده شده است! 

خود دعا بیانگر این عمومیت است آنگاه که به ترنم در می آید: " خدایا برسان به مولای "ما" آن امام هادی مهدی.... از تمامی مؤمنین و مؤمنات در شرقهای زمین و غربهای آن، هموار آن و کوه آن، خشکی آن و دریایش، ....درودهایی هموزن عرش خدا ...." 

حیف است در کنار یاد آن تمامی نور و نور تمام، نام خرده ریزهای بی خاصیتی را ببریم که به یک تجدید عهد و آرزوی رجعت عاشقان مهدی وعده داده شده به انبیا، چنین رشک می برند! 

مثل وزیر سابق بی مقداری که حتی نتوانست برای ورود به عرصه انتخابات عمومی ملت وارد شود و در برابر یک فرد بی برنامه و بی عقبه وا داد، لب به سخن بگشاید و آرزوی رجعت عاشقان خون دل خورده ی عدالت موعود را هدردادن زحمات آنان خطاب کند! 

 کاش آنقدر عرضه داشتید تا در آرزوی روزهای پرکار انقلاب جهانی عدالت برای خویش پله ای جستجو کنید!

از یک برنامه پرجوش و خروش سه ساعته تنها یک کلام سه ثانیه ای از مردی پاک و صادق بر پهنه ی دیوار جنگ روانی پست همتان نقش بست؛ آرزوی رجعت سرباز عدالت!

    اگر تمامی سخنان همان سخنران را نیز میخواندید و یا میبودید تا کلام سراسر زیارت و ولایت او را بشنوید، قطعا داستانی دیگر از دیدار سوم تیر نود و دو بر ذهن خود نقش می بستید!

    حدس میزدم باید جاهایی از کار سربازان پیش از ظهور مکتب ولایت دارای عیب باشد اما وقتی به چشم میبینم فقط و فقط بر عیبهای چندثانیه ای پای می فشرند و شکار لحظه های حاشیه ای را چنان بر متن غلبه می دهند تا حقیقت کتمان شود، یقین می یابم که نور از میان خاکسترهای این حرکت سرکوب شده به آسمان ساطع خواهد شد!

    حقانیت عدالت خواهان با عمل سخیف وبگاهی که مجری برنامه سوم تیر را از میان اعضای خود برمیگزیند اما به بزرگ گردن حواشی بی ارزش یک برنامه می پردازد تا شور عاشقان عدل و علم را ابتر سازد، برایم به روشنی خودنمایی می کند!

اگر ندیده بودم که اصل قصه چیست و این زبونانِ اقتدا به آل ابوسفیان کرده چگونه حق کشی می کنند، باورم نمیشد ظلم در برابر حق جاری است و البته که منتظران هنگامه ی رجعت همواره بر مدار حق به انتظار نشسته اند.

من نیز همراه سردار قلبهای سوخته عاشقان عدالت در انتهای سخنان نیمه ی شعبان نود و دو، لحظه ای که اشکهایم بر مشت گره کرده ام میچکید زمزمه می کنم:

" خدایا این غم و اندوه را از این امت با حضورش برطرف ساز و ظهورش را زودتر فرما.  

اینان ظهور را دور می بینند و ما آن را نزدیک می یابیم.  

برحمتک یا أرحم الراحمین."