انگار عده ای منتظرند ببینند دکتر احمدی نژاد چه می گوید تا سریعاً او را انگشت نماکنند و هو کنان وی را به جاده انحراف منتسب نمایند.
جنون مخالفان احمدی نژاد از فلان بازیگر ضد حجاب که در فرانسه هنوز در هپروت دستبند سبز سیر می کند انگار تا قلب مراکز دینی و محافل سیاسی اصولگرایی هم کشیده شده است. تجربه نشان داده است که شکست خوردگان عرصه انتخابهای اجتماعی به تلافی سیلی های جانانه ای که از ملت دریافت می کنند سر به طغیانی می نهند که بویی از منطق و درایت در آن یافت نمی شود.
استدلالات عجیب و غریب و آسمان ریسمان بافتنهای شاخدار ویژگی مشترک تمام کسانی است که تاب تحمل یکه تازی های استعدادهای والا و اندیشه های خلاق و روحهای خالص را ندارند. وقتی این روزها مطالب سایتها و مطبوعات و پیامهای مختلف اعضای جامعه مجازی را می بینم، دقیقا فضای فکری و سیاسی بعد از 84 در ذهنم تداعی می شود، انگار کینه داران از رأی و اقبال مردم به منتخب محرومین تنها همین یک روش را بلدند و هیچ تفاوتی بین اصولگرا و برانداز یا کارگزاران و مؤتلفه نیست! همه فقط هو می کنند و البته خود را نیز تباه و ضایع!
بنگرید همین سخن احمدی نژاد درباره اعتقاد به جنگ فرهنگی چگونه به نحو سخیفی که حتی جنبش داغان لجنی هم به این ضایگی عمل نمیکرد، مورد تحریف و فتنه انگیزی مترصدان کله پا کردن رئیس جمهور قرار گرفته است! آنقدر عیان و آشکار نقشه کشیده اند و نقش بازی کرده اند که از فرسنگها فریاد هجوم به منتخب ترین خادم به گوش می رسد و بر کوس رسوایی هتاکان به رأی ملت می کوبد.
پدیده ای به نام جریان عدالت خواه که خود را در چهره احمدی نژاد به عرصه اجتماع ما ثابت کرد، خود نتیجه اثبات به آخر خط رسیدن تلاشهای بی وقفه فرهنگسازان اومانیسم و اندیشه حذف خدا از حکومت و اجتماع بود! اگر انزجار مردم از منتهی الیه مدل لیبرالیستیک جمهوریت در هشت ساله براندازی خاموش نبود، نقطه دقیقا مقابل آن مدل از دل افکار توده های ظلم چشیده و صبر رمیده بیرون نمی آمد. از قضا همین اندیشه در صورت تام و تمام خویش به مناظره با نقطه مقابل که میخواست پرده تزویر بر چهره بکشد ایستاد و همین تقابل فرهنگی بود که خود را بر خواست تمام کفر و جهل تحمیل کرد و آرزوی مستضعفان را بر اراده زورگویان برتری بخشید.
خبرگزاری فارس: حجتالاسلام جلالی ضمن نقد علمی سخنان امروز احمدینژاد گفت که متأسفانه اظهارات رئیسجمهور بوی اومانیسم و اصالت انسان میدهد.
حجتالاسلام والمسلمین جلالی مسئول دفتر و از شاگردان آیتالله مصباح یزدی در گفتوگو با خبرنگار سیاسی خبرگزاری فارس، در واکنش به اظهارنظر امروز احمدینژاد مبنی بر اینکه "هر آنچه خدا خلق کرده انسان میتواند خلق کند "، اظهار داشت: دیدگاه جناب آقای رئیس جمهور راجع به انسان،بیشتر بر این مبنا است که گاهی انسان شاعرانه بحث میکند، یا یک جوان و نوجوان انشاء مینویسد و ممکن است در انشایی خود از تعابیر شاعرانه استفاده کند که اینگونه مباحث، انسان خداگونه، آنچه خدا خلق میکند میتواند خلق کند، مطرح میشود.
شاید نیازی به همین برهان هم نبود، زیرا خواندن دو جمله بعدی احمدی نژاد نشان می دهد که منظور او از نبود جنگ فرهنگی، نه از آن نوعی است که نهضت آزادی در زمان اعلان مفهوم تهاجم فرهنگی توسط رهبر انقلاب بیان می کرد. آنها معتقد بودند که غرب فرهنگ خود و مفاهیم خود را دارد و عرضه می کند و اندیشه ای در این راستا برای جنگ و تقابل ندارد!!!! شاید همین حالا آنان هم جوابی برای ساده اندیشی خویش نداشته باشند و اعتراف کنند که در دوران اوج ترک تازی های دولت گردن کلفتان "ویرانگی"، همّ و غمّ دیگری جز کوبیدن رهبر مظلوم انقلاب اسلامی در ذهن سیاسی خود نداشتند.
اما کلمات ساده و همه فهم احمدی نژاد که گویی برای فهم برخی مدعیان بسیار نفهمانه است ناظر به این مفهوم است که مثلا اگر فرهنگ برهنگی به تقابل با حجاب و مستوری می آید نمی توان از طریق تسمیه "تقابل و جنگ فرهنگی" به مفهوم نخستین وزن کاذب بدهیم و آن را فرهنگ خطاب کنیم، برهنگی که اصلا فرهنگ نیست تا بخواهد به ضدیت با مفاهیم بلند انسانی و الهی برخیزد. جنگ فرهنگی هم نه به معنای فرهنگ آنان علیه فرهنگ ما، بلکه حمله تمام قدّ بی فرهنگی برای انهدام فرهنگ و اندیشه پرقوام این مرز و بوم است.
اینکه بگوئیم اومانیسم از کلمات احمدی نژاد استشمام می شود، تنها بدلیل اینکه گفته است بشر مظهر خلاقیت حضرت حق است و می تواند بیافریند آنچه خلاق لایزال آفریده نمونه ای دیگر از هجمه های کمین وار برسر نماینده خواست عدالت جویانه ملت است. ظاهراً حدیث قرب نوافل را از یاد برده ایم، گویی فقط در عرصه عمل از زندگی روحانی خویش فاصله نگرفته ایم، انگار سخنانی که بگوش خلق خوانده ایم را هم از یاد برده ایم!
حدیث قرب نوافل ناظر به این است که بواسطه انجام نوافل که دراین جا تنها به معنای نمازهای نافله نیست بلکه تمامی خیرات و مقرّبات به ذات پاک احدیت را شامل می شود، بنده ای می تواند به حدی به رب الارباب تقرب بجوید که خداوند دست و چشم و گوش او شود که بواسطه آنها می گوید و می شنود و حرکت می کند. آیا حدیث قرب نوافل هم می خواهد بشر را جایگزین خدا کند؟
آیا می خواهند بگویند احمدی نژاد خدا و بشر را در طول هم می داند؟ نمیدانم! صد رحمت به هاشمی و خاندانش و موسوی و چماقدارانش!! اینقدر هم تابلو نبودند که بی دلیل اولین منتخب صدق و عدل و سلامت و دیانت را در صف مخالفان خویش بنشانند و بی محابا چنین شخصی را همراه با چنان جریان عظیم و خالصی، دشمن دین قلمداد کنند. گویی تخصص نابی در تکفیر و دشمن سازی برای این عده تعریف و تعلیم نموده اند.
اگر دشمنان قسم خورده ای که سیلی مرگ آسا از رأی مردم و قیام روح افزای نه دی خوردند تهمت "دروغگویی"، "جادوگری"، "منافق بودن"، "بنی صدر و رجوی" بودن به یک مرد از متن پابرهنگان زدند، آنقدر دردناک نبود که رئیس دفتر علامه مصباح رنگ سیاه کفر و هم سنگ پنداری خدا و بشر را به چهره جان برکف ترین مسئول تاریخ انقلاب اسلامی پاشید!!
این رفتارها نه تنها به مرگ شمع وجود این نور مشعشع نخواهد انجامید، بلکه آبروی سیاهی ها را بیشتر از قبل بر آفتاب خواهد افکند و بالطبع ایمان ما را به صدق کلام منتخبمان و کدورت درون حسودان او افزون خواهد نمود و این دقیقاً همان چیزی است که در تدبیر احمدی نژاد به خوبی تشریح و بررسی شده است.
ای دوست به حنجر شهیدان صلوت
بر قامت بی سر شهیدان صلوات
از دامن زن مرد به معراج رود
بر دامن مادر شهیدان صلوات
طاعات قبول! التماس دعای خیر دارم از تمام خواهران و برادران!
یک دلسوخته ای به اسم "فاطمه" برام مطلبی فرستاده و خواسته که بذارمش روی وبلاگ!
نمیدونم حالا چرا توی این همه آدم مارو پیدا کرده! یکی نیس بگه عمو جان انقدرم دیگه قحطی نیس! خودت هم یه وبلاگ بزنی بد نیستا! اما خب چیکار کنم که ازم خواسته و مطلبش هم از قضا خواندنیه! دیگه زیاد طولش ندم و بجاش شما رو با مطالب یک قلم "فاطمه"؟؟؟!!! تنها میذارم:
بنگاه یا بنیاد‼‼
یکی بود یکی نبود ،یه دنیای وانفسایی بود با آدمای زیادی که خدا خلقشون کرده بود و هر کومشون هم یک دنیایی داشتن.میخوام قصه یه صبح تا عصر یکی از این آدما رو با دنیا شو براتون بگم نمی دونم فکر کنم دنیاش خیلی عجیب غریبه!!
پنج شنبه هفته پیش بود رفتم اینتر نت یه سری به سایت شهید آوینی زدم یکی از خبرا توجهمو جلب کرد تیترش در خصوص جانبازی بود که تو حموم متروکه زندگی می کرد خبرو باز کردم نوشته بود تو یکی از روستا های ورامین یک جانباز نابینا در یک حموم متروکه زندگی می کنه که غذاش نون خشک و چایی چند روز موندس.... بازم ای ول به فرمانده ی دوره جنگش دنبال بچه های گردانش می گشته ایشونو تو اون وضع پیدا کرده .
خدا را شکر چقدر ما قدر جانبازا و شهدا مونو می دونیم یک روز تو تقویم به اسم جانباز داریم یک روزم به اسم آزاده ها شهدا هم که در جوار خدان روز می خوان مگه؟؟؟ بالاخره اینهمه ارزش گذاری، اونوقت انتظار نباید داشته باشیم که اینا الگو بشن؟ !! مگه الگو سازی همین نیس؟ ای بابا بگذریم تو این فکرا بودم و روحم که بیخودی نازک نارنجی و بقول امروزیا حساسه و اشکم هم که دم مشکمه جاری شد . یاد بچگی هام افتادم یه مادر بزرگی داشتم زنجانی بود بقول خودش و با لهجه شیرینش می گفت که مال زنگانه.ما ترکی می فهمیدیم ولی نمیتونستیم خوب صحبت کنیم ، فارسی حرف می زدیم اونم ترکی جوابمونو میداد... بهش می گفتیم عابا (شایدم اینطوری بنویسن آبا). عابای قصه ما پسرش سرباز بود و شهید شده بود و بنیاد شهید باید از ایشون حمایت می کرد!!! عابا به بنیاد شهید می گفت بنگاه شهید!!!!!! ما فکر می کردیم اینم مثل داستان زنجانه بهش می گفتیم عابا" بنیاد" نه "بنگاه" اما اون یه نگاهی به ما می کرد و می گفت بنگاه چون با خون شهیدا معامله می کنه. خوب منطقه وضعیت و... تأثیر داره، فرق می کنه از کجا باشه ؟ کی باشه؟ و... مگه تو معامله شما می خواید یک زمین بخرید فرق نداره بالای شهره ، می شه توش برج ساخت، نزدیک کجاس اصلاً دورو برش کیا می شینن و... ما بچه بودم عقلون نمی رسید منظور عابا رو نفهمیدیم. خدا بیا مرزدش الان نیس که بهش بگم تازه می فهمم چی می گفته تازه فهمیدم بنگاه دار بودن، که از اون پولا ، اصل پول که نه با هدایاش!!!!!!!!! رییس ینیاد تو عروسی بچش سکه پخش کنه ، زندان خصوصی بسازه حونش کمتر از کاخ نباشه خرج تبلیغاتش در بیاد و دیجی ها براش بخونن و ......
خوب بالاخره پسر عابای ما با آقازاده ها تومنی صد تومن فرق دارن دیگه!! اون جانبازم بنده خدا افغانی بوده خیلی (بیخود) کرده اومده از دین و ناموس ما دفاع کرده اصلاً بقیه شونم که ایرانی هستن هم همینطور !! ما که حال می کنیم بریم تو دامن آمریکا و صهیونیسم چه نیازی به این دفاعا داشتیم حقشونه که بهشون نرسن اصلاً حقشه که بره گوشه حمام متروکه.....
بعد از کلی فکرای اینجوری دیدم دلم خیلی شکسته و روحم رنجور شده بود تا عصری فکرم مشغول بود، به حرفای امام حمینی(ره) داشتم فکر می کردم که چقدر به مسئولین سفارش کرده بود به اینکه انقلاب رو مال کوخ نشینا می دونست به آقا که یکه و تنها، غم این عزیزا را داره و دلش خونه به دولت عدالت محورمون....
اینقدر تو این فکرای بیخودی غرق بودم و داشتم بقول خودم برای یه کار خیر جایی می رفتم که یکهو دیدم رو زمین افتادم و پام بقدری درد می کنه که نمی تونم از زمین بلند شم. با خودم گفتم اینقدر دل عاباها و ... شکسته که پای من چه قابل!! اما نمی فهمم مسئولین سی ساله مملکت چرا نمی بینند؟!! نخواستیم دلشون بشکنه پاشونم که خدا نکنه!! فقط اگه زحمتی نداشته و نداره یه نیم نگاهی می کردن بس بود.
خوب اگه خاطر نازک برخی رنجید ناراحت نشن برن با دیجی ها و.... شون خوش باشن. در مورد آقا زاده هاشون و دارایی هاشون هم که به ماچه اصلاً ما چه حقی داریم تو این مسائل دخالت کنیم !! راس میگن دیگه عامه و طبقات کم سواد و روستایی و.. را چه به این که رأی بدن اصلاًچه حقی دارن نظر بدن . نوشته شده توسط فاطمه 12.5.90
فتنه صهیونی هنوز به نفسهای نحس خود ادامه می دهد و گویا مرگ خویش را که تمام علائمش عیان است هنوز نمی خواهد باور کند. مانعی ندارد، ما تا اثبات مرگ افعی پابرجا ایستاده ایم.
گویی وقایع اخیر دولت و اصولگرایان به علفهای هرز اندیشه غرب پرستی و اسلام ستیزی امیدی بخشیده تا سوراخی برای نفس کشیدن در فضای میهن ما بیابند اما حتی همین امید نیز به دست خود این نالایقان تباه گردیده و تبدیل به تیر خلاصی بر پیکر عفونت زده جریان بی هویت احساس گرا می گردد.
حضور تشنج زده و سراسر عقده صادق زیبا کلام با زشت کلامی و دوری از هر نوع صداقتی مصداق کامل واقعه تحلیلی مذکور است که اینبار در دانشگاه علوم پزشکی قزوین رخ داده است. شاید دانشجویان برگزار کننده این مناظره بین زیبا کلام و حسین الله کرم خود به دنبال ضربه زدن از نوع پنجه کشیدنهای زیباکلام بر رخ اسلام و انقلاب اسلامی و شخصیت امام سفرکرده امت و اندیشه ولایت فقیه نبودند و یا حداقل نمی خواستند و یا توان آنرا نداشتند که به فکر هجوم به این ریشه ها و عرصه های مقدس بیفتند، لیکن تشنج عقده مندانه میهمان اصلی آنان که به رندی در مقابل الله کرم برنشانده بودند توانست پرده های جدیدی را ازمقابل چهره های کریه جریان برانداز و قانون گریز بردارد.
هنگامی که زیبا کلام به عنوان ته مانده فنجان جریان روشنفکری غرب زده، عناد با دولت و شخص رئیس جمهور را مسلّم فرض کرده و با نهایت درجه زور زدنهای مغزی خود میخواهد ادای سلف ناصالح خویش در مناظره تاریخی را درآورد، تنها اقدام به تحریک عواطف جوانانی می کند که در خرداد 88 از راهی برده شدند که بازگشتی برای آن تصور نمی شد.
از هنرمندیهای وقیحانه این سیاه کار که بگذریم و افعال و کلمات او را عطف به ماسبق نمائیم، اوج بیچارگی و دست بر سر ماندگی وی را در پنجه کشیدنهای گربه صفتانه او بر چهره آفتاب عالم تاب خمینی کبیر و اساس اندیشه حکومت دینی و مدل مدیریت ولایت فقیه می یابیم.
کسی نیست به این درمانده پای در گل بگوید که ازین جلسه حدوداً سه ساعته چه عایدی نصیب خودت یا مستمعان مقابلت نمودی؟ آیا جز تکرار مکرراتی که در دوسال گذشته مدام از مردم ما و از تمامی آزادگان و ملتهای منطقه پاسخ گرفتند دست آورد دیگری هم برای تو و یارانت حاصل گردید؟ آیا جز انگشت گذاشتن بر نقاط حساس تاریخ و ساختار جامعه شناختی میهن اسلامی و تحریک پذیری و تحریک سازی و اسب دوانی در جاده خاکی عقده های سرخوردگی هنر دیگری برای تو امکان پذیر است؟
حسن الله کرم که سالها به جرم دفاع از اندیشه مقاومت و جهاد و ساده زیستی و بازگشت به اندیشه های امام امت متهم به چماقداری و بزن و بگیر و شعاردادن می ساختید، جز تحلیل تئوریک و بیان آکادمیک روش دیگری در این جلسه داشت و جریان "علم گرا" و "اندیشه ورز" و "آزادی خواه" و "لیبرال دموکرات" جز فحاشی و موج سواری و پرهیز از هرگونه تعمّق ، مسلک دیگری برای خویش برگزیده است؟
چرا به جای دفاع از نشخوار پیشین خود مبنی بر اینکه "تمام سلولهای بدن من از لیبرالیسم است" می گویید امام دستور دادند که باید دولت دوم میرحسین موسوی رأی اعتماد بگیرد اما 99 نفر اصولگرای جناح راست به او رأی کبود دادند و دستور امام را ارشادی توصیف نمودند پس مخالفت با نظر امام خمینی در مورد اندیشه لیبرالیسم بیشتر از مخالفت اصولگرایان مجلس وقت با حکم امام در رأی اعتماد به موسوی نیست. مخالفت با یک نخست وزیر زوری که امام بنا برمصالح خواستار حضور او شدند کجا و اساس مبارزه با لیبرالیسم در خط مخالف با اسلام کجا؟ اندیشه ای که امروز حتی در زادگاه خویش نیز نمره مردودی گرفته است.
اینان می خواهند از خود دفاع کنند یا چون آب را گل آلود دیده اند تیغ زنگ زده خود را برای هدم اصولگرایی به حرکت درآورده اند؟ به این برهان به عنوان یکی از تمامی حرفهای زشت کلام قصه دانشگاه پزشکی نگریستید، پس عمق و قوت اندیشه و توان فکری آنرا از همین آبشخور می توانید حدس بزنید.
لیکن بر خلاف قولی که بنا بر قانون مصوب فعالیتهای سیاسی در دانشگاه ها از هر تشکلی گرفته می شود تا تخطی از قانون صورت نپذیرد، میهمان معلوم الحال مذکور عامدانه یا از روی اقتضای طبیعت،پا را از چارچوب خط قرمزهای قانون بیرون می نهد و در پاسخ سؤالی شاید از پیش طراحی شده مبنی بر نظر او در مورد اصل ولایت فقیه می گوید که هیچ نگاهی به وجود قانون اساسی و مفاد آن پس از انقلاب اسلامی وجود نداشت و تازه بعد از پیروزی انقلاب به فکر نگارش مجموعه ای افتادند نادانسته ازینکه قانون رژیم پیشین با حذف عنصر شاهنشاهی باشد یا قانونی از نو نوشته، امام با دیدن قانون اساسی که به دست افرادی مثل "دکتر" بنی صدر!!! و چند نفر دیگر نگاشته شده بود تنها در حاشیه آن نکته ای بر لزوم تشیّع رئیس جمهور توشیح نمودند و می رفت که این قانون به رأی ملت گذاشته شود لیکن دولت موقت گفت (!!!) اینکه نمیشود "مثل گوسفند" هر روز ملت را به پای صندوقهای رأی بکشانیم درحالیکه می دانیم هرچه آقای خمینی بگوید با رأی ملت تصویب خواهد شد، پس بیائیم مجلسی شبیه مجلس مؤسسان تشکیل دهیم و نامش را برای بومی سازی خبرگان قانون اساسی بگذاریم و حاصل قانون اساسی امروز ملت بشود! و اگر آن قانون اول (به تألیف بنی صدر) به رأی ملت نهاده می شد امروز ما قانونی بدون اصل ولایت فقیه داشتیم و البته "این داستان را من شنیده ام و بعد هم البته بروید و ببینید در دبیرخانه مجلس خبرگان موجود است."
خواننده محترم که حتی ممکن است بچه مدرسه ای یا دارای مدرک پنجم ابتدایی باشی، به نظر شما نیازی به پاسخ گویی به این حرف و این آسمان ریسمان شاخدار وجود دارد؟
ما که تاریخ انقلاب را شخم زدیم و ریزترین اتفاقات را از حتی مسموعات و انواع خاطرات و تاریخ شفاهی انقلاب وجب به وجب کاوش کرده ایم، برای اولین بار است که چنین راه دررویی برای ضربه به اندیشه و ریشه فکری امام امت و اساس این ملت و مملکت می بینیم.
گویی طفلک نمی دانست در دانشگاه صحبت می کند و سر جالیز خیار نمی فروشد که این چنین شعور مردم را به تمسخر می گیرد. گویا ایشان تاکنون سخنرانی امام در 12بهمن 57 را گوش نفرموده اند که در همان بهشت زهرا، هم برای تشکیل دولت قانونی بواسطه پشتیبانی این ملت تأکید فرمود و هم بر ضرورت تشکیل مجلسی مثل مجلس مؤسسان قانون اساسی اما کاملاً متفاوت و حتی با نامی دیگر جدا از مجلس مؤسسان به قاطعیت اشاره و پای فشاری فرمود.
آیا امام آنقدر از هوش و زیرکی سیاسی بی بهره بودکه سالیان سال پیش از خروش عمومی امت در پیروزی انقلاب که حتی گمان پیروزی با چنین سرعتی هم نمی رفت، به جای برخورد صرف سیاسی یا تشکیل هسته های مقاومت و تئوری های انقلابی وارداتی و مد روز نشسته و به ورق زدن اندیشه کهن ولایت فقیه در نجف اشرف پرداخته باشد؟
درسهای ولایت فقیه امام در نجف زیر بنای کدام روش پراگماتیستیک یا زیر و رو کشیدنهای سیاسی امثال زیباکلام است؟ اندیشه امام در درسهای نجف اشرف زمانی که کسی او را حتی رهبر انقلاب هم خطاب نمیکرد و حتی نام او در جایی نوشته یا برده نمی شد نشان از یک چنین فرصت طلبی دارد؟
آیا ولایت فقیه امری بدیع الظهور توسط آن یگانه دوران و نستوه استکبار ستیز بود؟ چرا هرجا گیر میکنید سریعاً به ورژن آیت الله العظمی خویی در باب ولایت فقیه رجوع می کنید؟ چرا امروز برای عدم ضرورت تشکیل حکومت اسلامی به آیت الله سیستانی وصله دگراندیشی در باب ولایت فقیه می چسبانید؟
اگر قدری عقل را در مسیر صالح به کار انداخته بودید می فهمیدید که همین در خانه نشستنهای آیت الله سیستانی و عدم پافشاری مجلس اعلای عراق بر اندیشه حکومت اسلامی با تئوری ولایی دست امریکای اشغالگر که بر جان و مال و نوامیس ملت ستم کشیده عراق مسلط است، چنان بسته است که بهشت موعود خویش را امروز جهنمی طاقت فرسا می یابد و اوبامای در گل مانده شما دست نیاز به همکاری مرجعیت اعلای شیعه در کنج خانه طلبگی او دراز می کند تا عراق را برای او کمی قابل تحمل تر نماید.
چه کسی توقع داشت عراق با تحمل دهه ها رنج و جنگ و کودتای خونین و دوران سیاه صدام شاهد این دموکراسی با حجم عظیم آراء ملت باشد و نهایتاً هم هنرنمایی ملت شیعه، خوابهای استکبار را دقیقاً به عکس تعبیر کند؟؟؟
شما به این نحوه مدیریت نامی جز ولایت فقیه می گذارید و دلیل این حرکت عظیم و خارج از تصور را جز بواسطه تبعیت ملت از رهبری مرجعیت میدانید؟ دنیا بخواهد یا نخواهد، اگر شیعه را به عنوان یک واقعیت جاوید با قدمت 1400 سال قبول می کند یا نمی کند باید بداند شیعه بدون ولایت فقیه در هیچ جای دنیا با هیچ مدل دیگری اصلا شیعه نیست و اصل ولایت فقیه برای شیعه مثل نفس کشیدن طبیعی و غیرقابل انکار است.
مگر اینکه بخواهیم مانند سفاکان آل سعود و خلیفه فریادهای شیعه را در دریای خونین بحرین و سرزمین قحطی زده پاراچنار لحظه به لحظه در گلو خفه سازیم تا دست سپاه محمد (ص) از آستین فرزندان زهرا و علی بر فرق ظلم و اشرافیت لجام گسیخته فرود نیاید.
راستی آقای زیباکلام و کسانی که پای صحبتت کف زدند، شما چه نسبتی با قیام مصر و یمن و بحرین دارید که ابراز امیدواری کردید آینده ملت ایران هم مانند آنان به قیام ختم خواهد شد؟
آری ما فرزندان کوخ نشین روح الله، قیام را تکرار می کنیم و به فرمایش امام عزیزمان تا انتها خواهیم ایستاد تا باقیمانده قصر پوسیده استبداد و اشرافیت را بر سر ساکنان بی خرد آن خراب کنیم.