والعادیات

سوگند به نفسهای اسب مجاهدان

والعادیات

سوگند به نفسهای اسب مجاهدان

پیکر تب دار قلم

 پیکر تب دار قلم   

 

ای قلم! ای همراه شبهای تنهایی و روزهای غربت و صبر من! همراهی کن باز مرا 

یاریم کن تا با زبان آتشینت دردهای یخ بسته بر صورت کودکان را بیان کنم! 

با من بیا و بگذار بگوییم در خانه های سرد و بیروح کودکان کار چه غوغاست! 

بیا بنشینیم و باهم بنویسیم از کودکی که باید بی ناشتایی به سمت مدرسه راه بیفتد و بی پول دستفروشی در سر بازار نباید به خانه برگردد. 

اینجا ناشتایی هم سخت گیر می آید چه برسد به صبحانه!  

میدانی صبحانه چیست؟ اگر نخورده ای لاأقل دیده ای دست مردم، دست مردم کانال پنج، دست مردم سیمای شمران، دست رسانه های پایتخت! اینجا خبر از کره و خامه و سرشیر و عسل نیست! اینجا بی مایه فتیر است نه نان گرم! 

ای قلم، چرا سستی میکنی؟ بنویس!  

نکند تو هم مثل کودک کوچه بن بست ما دفترت تمام شده و پدر به جای دفتر برایت هفته پیش کفش خریده است؟ پدرش می گفت دفترهای خواهرت را هم می توانی استفاده کنی چون آخرش ورقهای سفید دارد. خدا کند زندگی ما هم تا انتها سیاه نباشد! 

قلم من، همسنگر خاموش فریادهای من، با این حرفها سر غیرت آمدی؟ هان! فریاد بزن! بگو! بلندتر!  

ما درد محرومیت اولاد هابیل بر کتف پینه بسته خود داریم! ما داغ غصه های غیرت ابراهیم بر جان سوخته از آتش نمرودیان داریم.  

بنگر!! برجان ما نوشته و حک گشته! ما نسل پاک زجرهای موسی در تابوت عهد با خدای فقیرانیم. 

آه ای قلم مباد آنکه توانی برای گفتن درد گلیمهای زبر و خشن در تو نباشد! بشکن همین لحظه اگر می خواهی قلم به مزد فرشهای ابریشمی باشی. 

من تو را از نان معلمی خریده ام آنگونه که پدر با نان حلال زحمت و درد مرا قلم بدست پرورش داده است. نکند نان حلال من خون سیاه ترا، ای قلم، امید بخش دل کاخهای اهل دغل سازد!!! 

میخواهم از سیاهی جاری در انتهای زبان تیز تو، صبح سپیده  را این بار از جنوب شهر بیرون بیاورم.  

میخواهم از غلاف زنگ زده ذوالفقار حیدر پس کوچه های شهر، صد جنگ با معاویه های نشسته در کاخ های سبز و بنزهای سرخ بیرون بیاورم. 

ما یادگار نعره عمّاریم، ما صاحب هزار زخم بر ابرو نشسته مالک، سردار حیدر کراریم.  

ما را به داغ جوع و آتش و خون پروریده اند تا میلمان به شربت عسل راه مصر کور شود، تا چشم فتنه را بی چشمداشت مزد و مواجب، از بیخ باغهای پسته این سرزمین بیرون بیاوریم! 

آی ای قلم، ای تسبیح تربت پاک شهید کرب و بلایم، آه ای قلم ، صلیب خون گرفته به رنج مسیحایم! باید که بر پیکر تو رعشه بیفتد چون کارزار ما، امروز جنگ سپیده، با قامتی به مثل سپیدار، در جبهه ای مقابل رنگ ریایی اصحاب رنگ رنگ خزانه صهیون است! 

خوب آمدی با من و خوب همراهی ام کردی! با من بمان و باز بخوان با رعشه های پیکر تب دارت، این آیه های سرخ جهاد، یا سوره های نور و شعور و حق و عدالت را! 

دستان من هنوز در یاد خویش دارند زبری دست پدر یا سردی هوای صبح زمستان را! گرما بده دستان صدهزار کودک باهوش را، آنان که ساکنان سپید محله های شهیدانند. 

آنان که زیر چرخ گاری نالایقان حسود، کشتند و سوختند هوش و نبوغ و قدرت حق داده به آنان را! 

اما بدان تو، ای قلم دوست داشتنی، روزی هزار جریب باغ سیب خواهی شد، با عطر تازگی ، با بوی زندگی، با یکصدا صدای غزلهایی در صبح یک بهار، آندم که دست هزاران مرغ، بی رعشه و بی غصه می گویند از شعور، از حق، از گرمی و لطافت و ایمان!! 

هان ای قلم، بمان و مجاهد باش در جاده ای از هرکجا به مقصد محراب خونین عدل خدا! 

 

هر که را خانه نئین است بازی نه این است!

 هر که را خانه نئـین است بازی نه این است! 

نماینده یعنی آینه تمام نمای کسانی که به نمایندگی از آنان در خانه ملت حضور دارد. خواستهای ملت تنها در چارچوب نظام الهی متصور است و در برابر خواستهای شیطانی اصحاب زر و زور و تزویر آینه ای مقابل ملت قرار داده نشده  تا بتوان برای بیان اهداف شیطانی، ترجمانی از خواستهای امت اسلام ارائه نمود.  

 

 

 

اگر نماینده یعنی نمایان کننده خواستهای نمایندگی شوندگان، پس چگونه میتوان نماینده این امت بود و برخلاف فریادهای آشکار آنان حرکت کرد و بجای همراهی با امواج خروشنده حزب الله بر خلاف جریان اموج زیرآبی رفت؟؟؟! 

قلم، قلمی که خداوند به آن سوگند خورده، قلمی که سلاح مجاهدان پاکباز راه حق و عدالت است،قلمی که به تعبیر شریعتی امانت روح القدس من است، ودیعه مریم پاک من است، صلیب مقدس من است، این قلم مقدس تر و والا مقام تر از آن است که بخواهد نام مدعیان نمایندگی استان سراسر نورانیت و جهاد و عظمت ما را بیاورد، آنانی را که در گردباد محکم نمایندگان حقیقی ملت در 26 بهمن سکوت را منتهای همّت خود ساختند و بجای طلب عزت به پذیرش ذلت اکتفا نمودند و بزرگی و کسب آرزوها را در همنوایی با ویرانگران زندگی ملتهای مظلوم جستجو کردند. 

 

 

من از شما می پرسم اینان در خود چه دیدند که اینگونه با سر بر صخره عزت خواهی امت و امام امت کوبیدند؟  

اینان اهل مبارزه اند؟ اینان از دنیا بریده اند؟ اینان بدنبال عزت و عظمتند؟ اینان ساده زیستی را مایه شجاعت خود میدانند آنچنان که پاکبازان راه حق و فضیلت دنیا را مانع مجاهدات خویش نمیدانند؟  

سیّاسان قدرت پرست که هنوز لب و دهان خویش را نتوانسته اند از مکیدن خون مستضعفان و محرومان پاک کنند و زالوهای قدرت جو و ثروت طلب در قوطی های جادوگری آنان بالا و پایین می پرند چگونه به خود جرأت درافتادن با فرزندان غیور اسلام و انقلاب را دادند که هر روز برای سر دادن در راه حق و عدل عاشق تر و شوریده تر می شوند؟؟؟؟!!!   

 

 

دنیاپرستان از خود چه دیدند که اینگونه جریّ و قلدر مآب شدند؟ آنان که هزار چیز برای از دست دادن دارند با چه برنامه ای میخواهند در مقابل موج بلند یاران زاهد و لشگر ظلم سوز مستضعفان و پابرهنگان قد علم کنند؟؟ "هر که را خانه نئین است بازی نه این است."  

 

 

اگر به فرموده مولای عشق، امروز در حالت تمام عیار جنگی هستیم و مبینیم "دندانهای با غضب گشوده شده و دندانهای با غیض به هم فشرده شده را علیه انقلاب و علیه امام و علیه همه این آرمانها و همه آن کسانی که به این حرکت دل بسته اند" پس بدانید سکوت پرفریاد کینه ورزان مخالفان ملت و دلبستگان به پول و مقام یک اعلان جنگ تمام عیار به امت حزب الله است. اعلان جنگی از سوی آنان که از ملت در 22خرداد سیلی محکمی خورده اند.

  

   

حیّ علی الجهاد برادر!! ان الجهاد باب من ابواب الجنّه فتحه الله لخاصّة اولیائه 

باب جهاد تنها بر خاصان دوستان خدا باز است و این باب اگر دیر بجنبیم بسته خواهد شد و معلوم نیست همیشه بر روی من و تو باز باشد. برخیز که ننگ نام و نان مارا از جهاد با یاران طاغوت باز ندارد. وعده ما نماز جمعه این هفته!